فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالعزیز
.
نمی دانم که بودم، کجا بودم، چه می کردم... انگار غباری از یاد رفته بر شانه ی نسیمی، یا صدایی دور از موجی کوچک در پهنه ی دریایی، یا مضمونی غریب در دیوانی بشکوه.
شعرهای دوستانم را خیلی نمی شنیدم، از بس گرم گفتگو بود چشم هایم با امامم. می دیدم چقدر بزرگ است و چقدر تنهاست. تاریخم گفت: «علی ها بزرگ اند، بزرگان تنهایند در میان تن هایان...»
در گرماگرم این رنجمویه ها البتّه قرار بود شعر هم بخوانم، گرچه آن یار غار و رفیقش نمی خواستند و تلاش هم بسیار کردند و چه و چه...گویا هنوز نفهمیده اند غزّت خدا راست فقط و هرچه او بخواهد، همان می شود. «مَا شَاءَ اللّٰهُ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، مَا شَاءَ اللّٰهُ لَامَا شَاءَ النَّاس، مَا شَاءَ اللّٰهُ وَإِنْ كَرِهَ النَّاسُ، حَسْبِىَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ... حَسْبِىَ اللّٰهُ رَبُّ الْعالَمِينَ.»
وقتی پیش از آغاز شعرخوانی ها، به آقاجان قامت بستیم و نماز خواندیم و سلام دادیم، رفتم پشت سرشان و ایستادم با اشک از خدایم خواستم که «بارالها! اگر امشب اقبال شعرخوانی ام شد، با شعرم حال آقاجان خوش شود و به دلش بنشید غزلم.» و سپاس خدایی راست که حاجتم را روا کرد.
افزون بر مهربانی های بسیار و بی دریغ رهبرم در گاه خوانشم، در #صحبت های روشنگرانه ی خودشان هم #سه_بار به شعر این کمترین اشاره کردند و دانستم که شکر خدا غزلم دل آقاجان را برده است و چه سعادتی بهتر از این؟ البتّه هرچه بوده و هست، نگاه و عنایات ویژه ی حضرت حجّت است و بس.
امید که به گونه ای بزی ام که هماره نظر مهرشان با من باشد.
به امید شهادت.
یا علی
.
@hasankhosravivaghar