eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
652 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
در ادامہ چایت را من شیرین میکنم ! سارا و دانیال بار دیگر با مرگ دست و پنجہ نرم مۍ‌کنند و آن کس کہ در ماجراۍ قبل . . گریختہ بود باز میگردد و این بار دخترِحاج اسماعیل نیز دامنش بہ این بازۍ گرھ میخورد و امنیت کشورمان بھ مخاطره مۍ‌افتد .🇮🇷! -نویسندھ ❲ زهرا اسعد بلند دوست ❳! ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
پر از دوراهی‌های خطرناک و فتنه‌هایی که باید از میانشان راه راست را پیدا کرد..... ❤️‍🔥 🤍📚 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
یه قاچ از کتاب... ـــــــــــ دیگر ایمان داشتم، امنیت چیزی است که تا آن را از دست ندهی، قدرش را نمی‌دانی.ــــــــــــــ♡ 📚
یه قاچ از کتاب.... ــــــــــــــ پدربزرگ راست می‌گفت؛ گاهی آدم‌ها یک‌شبه پیر می‌شوند. من یک‌شبه مُردم.😭ــــــــــــــــــــــ 📚
🌱 کتابخونِ همیشگی مون از 🌹 ــــــــــــــــــــــ ۱ ـــــــــــــــــــــــــ مال و عمرتون پربرکت باشه🦋 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
با پیگیری های متعدد و به سختی... 🥴 امــــــــــــروز #تخفیفات_ویژه و #ارسال_رایگان (سفارشای بالای 1
....... ســـــاعات پایانیه ⭕️ عزیزایی که شماره کارت گرفتین لطفا تا امشب ثبت بشه که شرمندتون نشم🌹 ــــــــــــــــــــــــــــــ
🌱 کتابخونِ مون از 🦋 ــــــــــــــــ جلد دو 🎁 💥 ــــــــــــــــ ممنونم بابت اعتمادتون🌹
💥 دوست کتابخونِ مون از /اقلید🌹 ــــــــــــــــــــ 20 جلد 11 جلد 🍃 💥 🎁 ــــــــــــــــــــــ ان شاءالله همیشه تو همین مسیر بمونین و پیشرفت کنین. نگاه شهدا بدرقه ی زندگیتون💚 ـــــــــــــــــــــ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🌱 کتابخونِ مون از 🦋 ـــــــــــــــــــ 🎁 💥 ـــــــــــــــــــــ عمرتون پربرکت 🌱 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
📌یک خبرنگار غیر معمولی، برای رسیدن به هدفی بزرگ، همه جا را زیر و رو می کند. سینه اش انبار است اما جز برای سرکوب احساس تربیت نشده. حالا او تمام آسیای غربی را جستجو کرده تا در عراق به مقصودش برسد. 🖇دختری که آموزش هایی طاقت فرسا را در دژ های نامقدس سرزمین مقدس گذرانده تا بدل به اسلحه ای شود برای شکار فرمانده. فادیه فقط چند بند انگشت تا نشستن مدال افتخار عبری بر سینه اش فاصله دارد اما ناگهان… 🔗دانیال و حاج اسماعیل ( ) این بار هم در مسیر طغیان ایستاده اند. قرار است فادیه چون تاسی سرگردان بچرخد تا بالا بیاورد تمام آن جفت شیش های مشقی اش را. در این میان پای یک غریبه آشنا هم باز می شود، موساد و مهره هایش، عقرب زرد به دنبال سهم خود از اتفاقات آشوب زده است. ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
" " حدسش هوش بالایی نمی‌خواست. در مردمک‌هایش خیره ماندم. بی‌رمقی و خستگی در این عسلی‌ها بیداد می‌کرد. چقدر فادیه ی احمق دلتنگِ آن به بسام مهربان بود! باران نرم نرم شروع به باریدن کرد. بسام با زبان، لب‌های رنگ پریده‌اش را تر کرد: «باروتِ خیس. اسم پرونده‌ت باروت خیسه.» چه نام عجیبی! ♡ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•