ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♡«اگه که قسمتت بار سبک نیست، برات شانههایی قوی،
♡اگه که سهمت زندگیِ آسون نیست، برات ارادهای محکم،
♡اگه که زمونهات نامهربون است، برات دلی مهربون،
♡ و اگه که روزگارت کم مداراست، برات سینهای صبور آرزو میکنم.
💚به امید اینکه خیلی زود، باقی روز و شبهایت بیفکر و خیال بگذرد..»
ـــــــــــــــــــــــ
سلام رفقای جان روزتون بخیر و نیکی 🦋
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
آنقدر حضرت #علی_اکبر«ع» شفاعت میکند
که نوبت به امام حسین «ع» نمیرسد!
- حاج آقا کوهستانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
#میلاد_علی_اکبـر ع
#روز_جوان
#ماه_شعبان
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
رفقا تعطیلات در پیش داریم....
✍سفارشی دارین بثبتین تا به تعطیلات نخورین🙃
خــــــــدارو
چـــــــه
دیــــــــــــــــدی
شـــــــاید
یــــــــــــــــــکی
از
هــــمین
روزا
اون
ناممـــــــکنــــی
که
بهــش
فکـــــــــــــر
میکــنی،
ممکـــــــن
شـــــــــد😌
💝 با اجازه بزرگترها؛ بله!
🔻 خاطراتی از خواستگاری به سبک شهدا
❣️ دربردارنده روایتهایی از نحوهٔ آشنایی، مراسم خواستگاری و ازدواج بانوانی است که با دنیایی از امید و آرزو راهی خانهٔ بخت شدند، اما دست تقدیر، جدایی را برایشان رقم زد. راین بانوان، افتخار همسفری با مردانی را داشتهاند که همگی پیشوند «شهید» در کنار نامشان نشسته است؛ مردانی که پیش از آنکه جسمشان از دنیای خاکی رخت بربندد، روحشان شهید شده بود و «شهیدانه» زندگی کردن را مشق کرده و طعم زیبای «حیات طیبه» را چشیده بودند
🛍قیمت کتاب :39/000ت
★᭄ꦿ↬ @hasibaa2
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#واریزی🌱
دوست کتابخون مون از #همدان🍃
ـــــــــــــــــــ
#با_اجازه_بزرگترها_بله
#شبیه_مریم
#بی_نمازها_خوشبخت_ترند
ـــــــــــــــــــــــــــ
عمرتون پربرکت ♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
رمان « #النا» در بستر اشاره به سفر «دحیه کلبی» سفیر ویژه پیامبر اسلام به روم اتفاق میافتد. دحیة بن خلیفه کلبی، معروف به دحیه کلبی، صحابی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و اله) است. وی پیش از جنگ بدر اسلام آورد و در جنگ احد و نبردهای پس از آن حضور داشت. دحیه در سال ششم هجری، مأمور رساندن نامه پیامبر(صلوات الله علیه و اله) و ابلاغ رسالت ایشان به فرمانروای روم شرقی شد.
همچنین وی مأمور رساندن نامهای دیگر از پیامبر اکرم به اسقفی مسیحی شد. وی صورت زیبایی داشت و در برخی نقلها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت او بر پیامبر(صلوات الله علیه و اله) ظاهر میشد. دحیه کلبی پس از رحلت پیامبر به شام مهاجرت کرد و در روستای مِزّه سکونت گزید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•نویسنده رضا وحید
@hasebabu
مینوس سرش را پایین انداخت و به حصیر نگاه کرد. نمی دانست چگونه بگوید که دختر عمویش، همان جا که قرار بر ازدواجش داشت، از خانه اش گریخته است و نمی داند کجا و با چه کسی رفته است. دحیه گفت: اگر مایلی و تصور می کنی کاری از دست من برمی آید بگو.
مینوس زبانش را در دهان چرخاند و گفت: نمی دانم چه بگویم. صدای کوبیده شدن در آمد. دحیه گفت: کیست؟
صدا گفت: ارباب! برایتان نوشیدنی آورده ام.
دحیه گفت: داخل بیا، در باز است.
صدا به نظر مینوس آشنا آمد، در این چند روز زن های زیادی را با النا اشتباه گرفته بود و وقتی مجبورشان کرده بود، روبند خود را بالا بزنند، فهمیده بود اشتباه بدی کرده است. اکنون نیز ترسید به اشتباه صدای النا به گوشش آمده باشد.
النا با روبند وارد حجره شد. مجمعه ای در دستش بود با دو پیاله نوشیدنی. مینوس و النا چشم در چشم هم دوختند. دست النا لرزید و مجمعه کج شد و پیاله ها بر زمین افتاد. دحیه با تعجب به آنها نگاه کرد. النا به طرف در رفت تا بگریزد. مینوس سریع برخاست و او را گرفت، گفت: النا! تویی؟
مینوس روبند زن را بالا زد و سیلی محکمی به صورتش کوباند و او را روی زمین انداخت.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#بریده_ای_ازکتاب
#رمان_النا📚
@yaa_zahraa18📲
@hasebabu📚
#مأموریت_در_قصر📚
„مأموریت در قصر نوشته سعید محمدی روایت دوره پایانی زندگی علی بن یقطین است، زمانهای که او در دستگاه حکومتیِ بنی عباس نفوذ دارد و سعی میکند در عین پردهپوشی و تقیه، ارتباط بین خودش و امام و شیعیان را حفظ کند و بتواند نسبت به انجام وظایف خود در راستای حمایت از شیعیان و شبکه وکالت اقدام کند.
⭕️داستانی درباره عشق و اعتماد به امام کاظم (علیه السلام) و عنایت امام به دوستانش و دستگیری در سختیها.
رمان در سه فصل روایت میشود که هر فصل بخشهای مختلفی دارد. ساختار یکپارچه و پرتعلیق اثر، مخاطب را تا انتهای رمان با خود همراه میکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
قیمت کتاب 55/000ت
قیمت با تخفیف 50/000ت
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
«سرباز وارد خانه شده و مستانه به دختر جوان نزدیک میشود. از سمت دیگر، زن میان سالی که مادر دختر است، با چوبی در دست به سرباز حمله میکند، اما قبل از رسیدن زن به او، سرباز، شمشیرش را در شکم او فرو میبرد، زن در حالی که دستانش را روی شانه سرباز گذاشته، آرام زانوهایش بیرمق شده و مینشیند. سرباز شمشیر را از شکم او بیرون میکشد و زن با چشمانی باز از پشت به زمین میخورد و سرش به سمت راستش میچرخد. دختر جوان که انگار سحر شده، توان گریختن را در خود نمیبیند، قدرت فریاد زدن هم ندارد. سرباز با ولع به سمت او میرود…»
ـــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
عجب ماهیست اسفند، آغازش با حمید و پایانش با مهدی... اسفند بوی شهادت میدهد
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
کیا دلشون تنگ شده بود برا حسیبا😉
یه 🌹 بفرستین👇 😌
★᭄ꦿ↬ @yaa_zahraa18📲
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
سفارشاتون رو جمع و جور کنید که ان شاءالله فردا با تخفیفات میخوایم بترکونیم 😍🎁❤️