eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
642 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
❥ | کتاب تاوان عاشقی، رمان و پرالتهابی است از زندگی ۲ شخصیت به نام‌های «آلا» از غزّه و «خلیل» از شیلی. زندگی این ۲ در میانهٔ جنگ ۸روزهٔ غزه و اسرائیل به هم گره می‌خورد. این رمان ایرانی که در ۲۴ فصل نوشته شده، پس از پایان، تصاویری از این ۲ نفر را که حالا تشکیل خانواده داده‌اند، در خود گنجانده است. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🟢قیمت کتاب 70/000 🔴قیمت با تخفیف65/000 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
ــــــــــــــ کتاب تاوان عاشقی ــــــــــــــــــــ 🔖یک سر این داستان واقعی در شیلی می‌گذرد، سر دیگرش در غزه. این دو سر می‌خواهند به هم گره بخورند. کِی؟ وسط جنگ دین و مذهبشان؟ خانواده‌ها؟ تهدید ترور! پلیس مصر! حماس! تکفیری‌ها! داعش! قاچاق آدم! آیا خلیل حاضر می‌شود زیر تهدیدهای مصر و ا.سرا.ئیل برود گذرگاه رفح؟ چطور؟  آیا آلاء از محاصره غزه می‌زند بیرون؟ با کدام مجوز؟  پای کشور ثالثی در میان است؟ یکی این وسط جاسوس نباشد! لو می‌روند؟ گیر می‌افتند؟ عبور از این اما و اگرها تاوان دارد. خلیل و آلاء از پس آن برمی‌آیند؟ همه می‌گویند نه؛ جز...! ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
«ایمان پیدا کردم خلیل واقعی است. بازی‌اش نمی‌آید. بار سفر را به دوش کشید و آمد تا مصر، زندانی شد، شکنجه کشید و حالا با همه زهر چشمی که ازش گرفته بودند هنوز در قاهره منتظر نشسته. با همه نداری‌اش. با خودم عهد بستم تا آخر راه کوتاه نیایم. ولی دیگر اینجایش را نخوانده بودم. خلیل پیشنهاد عجیبی داد. همه‌جوره به ماجرای خودم و خلیل نگاه کرده بودم الا این مسیر. ازدواج غیابی! فکر می‌کردم یا من خیالاتی شده‌ام یا او. درست می‌شنیدم؟ ❤️‍🔥باهم ازدواج می‌کنیم؛ حتی اگر هیچ‌وقت به هم نرسیدیم!😭 💔یعنی قمار عشق. یعنی تهِ تهِ همه قصه‌های عشقی که شنیده بودم. تک‌قطره اشکی از چشم چپم چکید. از شوق. رفتم توی آشپزخانه. مردد بودم سر حرف را باز کنم یا نه؟ خودم را به شیشه روغن زیتون روی میز سرگرم کردم. چاره چه بود؟ وقت نداشتم برای پنهان‌کاری. آخر تق داستان درمی‌آمد. امروز نه، فردا. دل را زدم به دریا. سیرتا پیاز ماجرا به مادرم گفتم. بلند بلند. بی‌تفاوت...... 🎁 مستند داستانی دختری ساکن غزه است.... ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
😉میگن نوزدهمین روز از ماه آذر ته تغاری پاییز 🍁تولدمه… اما من هیچوقت دلم نمیخواد خودمو به اعداد و ارقام محدود کنم ☺️… و به نظرم تاریخ تولد یک انسان صرفا روزی نیست که از شکم مادر متولد شده😇 🌱به نظرم یه آدم توی عمرش بارها و بارها متولد میشه🤌 ❣مثلا هر بار که از ته دلش احساس خوشحالی میکنه … ❣هر بار که بعد از یک زمین خوردن اساسی پا میشه و ادامه میده… 💞اولین باری که عشق رو لمس می کنه… ❤️‍🔥اولین باری که احساس ناب دوست داشتن پاشو به زندگیش میزاره … ❣هر وقت از یک مسیر اشتباه برمیگرده یا زمانی که با خاطرات تلخش خداحافظی می کنه انگار تازه متولد شده … 💖لحظه ای که با محبتش باعث شادی دلی میشه … ❤️‍🩹یا جلوی شکستن قلبی و ریختن اشکی رو میگیره … 💝یا هر وقت کسی رو با تمام وجودش می بخشه… 🤍هر روزی که سعی می کنه خوب باشه و هر شبی که با احساس رضایت از خودش می خوابه انگار تولد دوباره ست … و من هر بار در زندگی هر کدوم از این حس ها رو تجربه کردم به خودم گفتم ❣تولدت مبارک رفیق 🤝…❣ 📌ولی حالا که خیابان پاییز، کوچه ی آذر، پلاک 19 بنام من است... به رسم عادت تولدم مبارک🥰
https://abzarek.ir/service-p/msg/1440876 کادو که نمیتونی بدی یه جمله برام بنویس😉بمونه یادگار..! ☺️
رفقای همیشگیم شرمنده ام کردین با پیاماتون❤️ چقد خوشحالم که دارمتون🥺 واقعا به داشتنتون افتخار میکنم☺️ بابت تموم دعاهای خیرتون ممنونممم خیلی بامعرفتین ❤️ خیلیاش تو لینک پاسخ دادم🥰 وجودتون برکته برام،، بمونید برام رفقای جان♡ ♡♡شبتون بدون دغدغه♡♡
♡پاییـــــــــــز را هم می تـــوان زیبــــــا دید❥ نگو خــــــزان است× اتفاقات هم حکمتِ خاصِ✓ خود را دارند همانطور که شاخه هایِ خشک مجموع ••صدای دل نشین قدمهایمان••  رامی سازند ♡✓خش خش برگ ها🍁🍂 هم زیباست اگر بخواهیم♡✓❣ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
سلام رفقای جان صبحتون بخیر و نیکی❤️ ان شاءالله که حال دلتون عالی باشه♡ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆
شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی تاریخ ولادت: ۱۳۶۰/۹/۱۸ محل ولادت: تبریز تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۱۰/۲۹ محل شهادت: سوریه نحوه شهادت: توسط تروریست های تکفیری جبهه النصره نام کتاب : تو شهید نمی شوی 📚 ❤️
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی تاریخ ولادت: ۱۳۶۰/۹/۱۸ محل ولادت: تبریز تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۱۰/۲۹ محل
دیروز سالروز ولادتشون بود یه صلوات هدیه کنیم به ارواح طیبه ی شهدا، بخصوص شهید بزرگوار شهید محمودرضا بیضایی💚
!؛ 📚 ↫همیشه‌با‌وضو بود، موقع شهادتش هم با وضو بود. دقایقی قبل از شهادتش وضو گرفت و رو به من گفت: ان شاءالله آخریش باشه آخریش هم شد...♥️🌙 شهید محمودرضا بیضایی›:⇡♡ 🎗کتاب‌ تو شهید نمیشوی 📚 🎋زندگۍ نامہ‌ۍ شہید محمودرضا بیضایی ♨️قیمت کتاب 65/000 تومانـ📚 ❌قیمت با تخفیف 60/000ت @hasebabu
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
#توشهیدنمیشوی!؛ 📚 ↫همیشه‌با‌وضو بود، موقع شهادتش هم با وضو بود. دقایقی قبل از شهادتش وضو گرفت و رو
گوشه ای از 🕊 خطاب به همسرش... واضح‌تر بگویم؛ نبرد شام، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقاً در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که با لطف خداوند و ائمه اطهار نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش با هم تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (سلام الله علیها) نباشیم؛ اگر بدانی صبرت چقدر در این زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آل‌الله قیمت دارد، لحظه به لحظه آنرا قدر می‌شماری. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 کتاب باغ حاج علی از ارسال اول به جبهه آغاز شده است. این کتاب با خرد جمعی که در جبهه حاضر بوده است، نوشته شده و به دست آمده است و مرور خاطرات آن‌ها با ترکیبی است. این خاطرات شامل عملیات کربلای ۸ هم می‌شود. نام این کتاب به یاد فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) به نام « » به‌وسیلهٔ «مهدی سلحشور» انتخاب شده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــ ✓قیمت کتاب 98/000ت ♡قیمت با 90/000 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
📚 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال پر از آب و برف بود و به سختی می‌توانستیم حرکت کنیم، سرما هم فشار می‌آورد. با خودم گفتم: «خدایا، کاش شهید بشم تا از این سرما نجات پیدا کنم!» از شدت سرما دست‌هایم کبود شده بود و حتی نمی‌توانستم گلنگدن اسلحه را بکشم. به قدری دست‌هایمان یخ زده بود که اسلحه را به زمین تکیه می‌دادیم و گلنگدن را با پا می‌کشیدیم. حتی نمی‌توانستیم اسلحه را از ضامن خارج کنیم، با سنگ روی ضامن می‌زدیم تا جابه‌جا شود. نمی‌دانستیم سرنوشتمان چه خواهد شد. ناگهان سعید طاهرخانی از بین جمع بلند شد و کنار یک جنازه رفت و آرام آن را جابه‌جا کرد. درست زیر جنازه یک گلوله آرپی‌جی بود. جنازه از کی آنجا بود؟! نمی دانستیم، اما به بدنه گلوله گل‌های خشک چسبیده بود. سعید سرنیزه‌ای در آورد و شروع کرد به تراشیدن گل‌های روی گلوله آرپی‌جی تا بتواند آن را در قبضه جا بزند. هیچ فرصتی نداشتیم و دل توی دلمان نبود. سعید ایستاد و در همان تاریکی شب قرآنی را مقابل صورتش گشود و شروع کرد به خواندن دعا.گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و گاه به قرآن. نفس‌ها در سینه‌ها حبس شده بود. یکی دو دقیقه‌ای طول کشید. سید جلال از کوره در رفت و گفت: «برادر، اگه نمی‌زنی، بده من بزنم! عراقیا رسیدن‌ها! یالاعجله کن!» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🌱 کتابخونِ همیشگی مون از 🌹 ـــــــــــــــــــــــ کتب سفارشی شون 📚 ــــــــــــــــــــــــــ 📌کتابخونِ با معرفتی که تموم موجودی گرفتن هاشون و واریزی هاشون یه چاشنی هم باهاشه اونم دعایِ خیر💚 مگر این غیر سعادت و خوشبختیه؟! 🥺 وجودتون سرشار از برکته همیشگی باشین رفقای حسیبایی🌹 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•