eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
758 ویدیو
5 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت _._._._._ بعضی از دوستان حتی برخی از بچه‌های مذهبی را ميشناسيم كه اخلاق خاصی دارند! كارهايی كه بايد انجام دهند با كندی پيش ميبرند. جان آدم را به لب ميرسانند تا يك حركت مثبت انجام دهند. اگر كاری را به آنها واگذار كنيم، به انجام و يا اتمام آن مطمئن نيستيم. دائم بايد بالای سرشان باشيم تا كار به خوبی تمام شود. اين معضل در برخی از نهادها و حتی برخی مسئولان ديده ميشود. برخی افراد هم هستند كه وقتی بخواهند كاری انجام دهند، از همه‌ی عالم و آدم طلبكار ميشوند. همه‌ی امكانات و شرايط بايد برای آنها مهيا شود تا بلكه يك تحرك كوچكی پيدا كنند. اميرالمؤمنين علی در بيان احولات يكی از دوستانشان كه او را برادر خود خطاب ميكردند فرمودند: او پرفايده و كم‌هزينه بود. اين عبارت مصداق كاملی از روحيات هادی ذوالفقاری به حساب مي‌آمد. هادی به هرجا كه وارد ميشد پرفايده بود. اهل كار بود. به كسي دستور نميداد. تا متوجه ميشد كاری بر زمين مانده، سريع وارد گود ميشد. بارها ديده بودم كه توی هيئت يا مسجد، كارهايی را انجام ميداد كه كسی سراغ آن كارها نميرفت؛ كارهايی مثل نظافت و شستن ظرف‌ها و... من شاهد بودم كه برخی دوستان مسجدی ما به دنبال استخدام دولتی و پشت ميز نشيني بودند و ميگفتند تا كار دولتی برای ما فراهم نشود سراغ كار ديگری نميرويم. آنها شخصيت‌های كاذب برای خودشان درست كرده بودند و ميگفتند خيلی از كارها در شأن ما نيست! اما هادی اينگونه نبود. شخصيت كاذب براي خودش نمی‌ساخت. او برای رهايی از بيكاری كارهای زيادی انجام داد. مدت‌ها با موتور، كار پيك انجام ميداد. در بازار آهن مشغول بود و... ميگفت: در روايات اسلامی بيكاری بدترين حالت يك جوان به حساب می اید بیکاری هزاران مشکل و گناه و... را در پی خود دارد.. ادامه دارد... ┏━🕊⃟📚━┓ @hasebabu ┗━🌿━
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
#پارت17 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت#اهل‌کار _._._._._ بعضی از دوستان حتی برخی از بچه‌های مذهبی را ميشنا
بسم‌حق...🍂 پسرک‌فلافل‌فروش ادامه _._._._._ هادی يك ويژگی بسيار مثبت داشت. در هر كاری وارد ميشد كار را به بهترين نحو به پايان ميرساند. خوب به ياد دارم كه يك روز وارد پايگاه بسيج شد. يكی از بچه‌ها مشغول گچ‌كاری ديوارهای طبقه‌ی بالای مسجد بود. اما نيروی كمكی نداشت. هادی يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردی به كمك اين گچكار آمد. او خيلی زود كار را ياد گرفت و كار گچكاری ساختمان بسيج، به سرعت و به خوبی انجام شد. مدتی بعد بحث حضور بچه‌های مسجد در اردوی جهادی پيش آمد. تابستان 1387 بود كه هادی به همراه چند نفر از رفقا از جمله سيد علی مصطفوی راهی منطقه‌ی پيراشگفت، اطراف ياسوج، شد. هادی در اردوهای جهادی نيز همين ويژگی را داشت. بيكار نميماند. از لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد. در كارهای عمرانی خستگی را نميفهميد. مثل بولدوزر كار ميكرد. وقتی كار عمرانی تمام ميشد، به سراغ بچه‌هايی ميرفت كه مشغول كار فرهنگی بودند. به آنها در زمينه‌ی فرهنگی كمك ميكرد. بعد به آشپز جهت پخت غذا ميرفت و... با آن بدن نحيف اما هميشه اهل كار و فعاليت بود. هادی هيچ گاه احساس خستگی نميكرد. تا اينكه بعد از پايان اردوی جهادی به تهران آمديم. فعاليت بچه‌های مسجد در منطقه‌ی پيراشگفت مورد تحسين مسئولان قرار گرفت. قرار شد از بچه‌های جهادی برتر در مراسمی با حضور رئيس‌جمهور تقدير شود. راهی سالن وزارت كشور شديم. بعد از پايان مراسم و تقدير از بچه‌های مسجد هادی به سمت رئيس‌جمهور رفت. او توانست خودش را به آقای احمدی‌نژاد برساند و از دوركمی با ايشان صحبت كند. اطراف رئيس‌جمهور شلوغ بود. نفهميدم هادی چه گفت و چه شد. اما هادی دستش را از روی جمعيت دراز كرد تا با رئيس‌جمهور، يعنی بالاترين مقام اجرايی كشور دست بدهد، اما همينكه دست هادی به سمت ايشان رفت، آقای احمدی‌نژاد دست هادی را بوسيد! رنگ از چهره‌ی هادی پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در خفا باشد و برای كسی حرف نميزد، اما يكباره در چنين شرايطی قرار گرفت. ادامه دارد... ┏━🕊⃟📚━┓ @hasebabu ┗━🌿━