#حنانهشو (داستانهایی از زبان اشیا درباره #پیامبر (ص)
📗 معرفی کوتاه👇
نویسنده در این اثر حوادث تاریخی زمان پیامبر، کرامات ایشان و رنجی که بر خانواده ایشان میرفته است را از زبان درخت و ماه و بتهای کعبه و…. روایت کرده است.
📖 قطعه کوتاه کتاب
«من در نزدیکی کعبه، بر فراز سکویی بلند نشستم. چند نفر از اهل شام که همیشه در اطراف مراقبم بودند، ماندند و دیگران، شترها و بردهها را به بیرون بردند. صفی طولانی در برابرم کشیده شد تا همه بهترین طعام و زیباترین زیورهایشان را بیاورند و پیشکش کنند. اما گلوی من چون سنگی بود که هیچ چیز از آن پایین نمیرفت. در میان جمعیت دنبال کسی میگشتم که شباهتی به آن کودک داشته باشد، تا بتوانم نشانی از او بگیرم. اما انگار او تکستارهای بود که تنها بر آسمان سیاه مکه ظاهر شده بود. کمکم خورشید، در پشت کوه مقابلم پنهان شد و ماه طلوع کرد..
📚 @hasebabu