📖 #آرام_جان
🔺داستان زندگی شهید حریم امنیت #محمد_حسین_حدادیان به روایت مادر
✂️ انگار زخم پای محمدحسین ذرهذره روحم را میخورد. نمیتوانستم دور خانه راه بروم. زبانم در دهانم شده بود مثل یک تکه چوب خشک. دو تا توت خشک گذاشتم در دهانم. تا توت نم پس داد و مزهاش رفت زیر زبانم، هُرّی دلم ریخت. مزۀ شیرینی توت. بیهوا رفتم در قعر چاه خاطرات روز شهادت آقامهدی.
@hasebabu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔 می خواهیم امروز داستان زندگی شهیدی را تعریف کنیم که مدافع امنیت من و شماها بود
🥀 شاید برایتان جالب باشه که این شهید، مدافع حرم هم بود و برای دفاع از حرم عمه جانمان، به سوریه رفته بود
💯 آره، درست حدس زدید،
روایت زندگی شهید امنیت؛#محمد_حسین_حدادیان به روایت مادر
در کتاب #آرام_جان📚
✍️ به قلم: محمد علی جعفری
✓قیمت کتاب 80/000ت
♡قیمت با تخفیف 75/000
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🌹 اواخر بهمن 96 در ایام شهادت مظلومانه، حضرت زهرا (س) بود که خیابان پاسداران تهران، شاهد توحش گروه موسوم به دراویش گنابادی و ایجاد ناامنی و به شهادت رساندن سه تن از نیروهای انتظامی بود.
💠 قصه پسر جوانی را میخوانید که در کف خیابانهای شمال شهر تهران، شهید شد آن هم نه در دهه شصت؛ در همین 6 سال گذشته..
📖 روایت زندگی شهید امنیت؛ #محمد_حسین_حدادیان به روایت مادر
در کتاب #آرام_جان
✍️ به قلم: محمد علی جعفری
ـــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
📖 #آرام_جان
🔺داستان زندگی شهید حریم امنیت #محمد_حسین_حدادیان به روایت مادر
✂️ انگار زخم پای محمدحسین ذرهذره روحم را میخورد. نمیتوانستم دور خانه راه بروم. زبانم در دهانم شده بود مثل یک تکه چوب خشک. دو تا توت خشک گذاشتم در دهانم. تا توت نم پس داد و مزهاش رفت زیر زبانم، هُرّی دلم ریخت. مزۀ شیرینی توت. بیهوا رفتم در قعر چاه خاطرات روز شهادت آقامهدی.
@hasebabu
📖 #آرام_جان
🔺داستان زندگی شهید حریم امنیت #محمد_حسین_حدادیان به روایت مادر
✂️ انگار زخم پای محمدحسین ذرهذره روحم را میخورد. نمیتوانستم دور خانه راه بروم. زبانم در دهانم شده بود مثل یک تکه چوب خشک. دو تا توت خشک گذاشتم در دهانم. تا توت نم پس داد و مزهاش رفت زیر زبانم، هُرّی دلم ریخت. مزۀ شیرینی توت. بیهوا رفتم در قعر چاه خاطرات روز شهادت آقامهدی.
@hasebabu
📖 #آرام_جان
🔺داستان زندگی شهید حریم امنیت #محمد_حسین_حدادیان به روایت مادر
✂️ انگار زخم پای محمدحسین ذرهذره روحم را میخورد. نمیتوانستم دور خانه راه بروم. زبانم در دهانم شده بود مثل یک تکه چوب خشک. دو تا توت خشک گذاشتم در دهانم. تا توت نم پس داد و مزهاش رفت زیر زبانم، هُرّی دلم ریخت. مزۀ شیرینی توت. بیهوا رفتم در قعر چاه خاطرات روز شهادت آقامهدی.
@hasebabu