زنگ در خانه مارا زدند🛎️جواد بود ...
آن زمان خانه مان بلوار ادیب بود و جلوی درش یک باغچه شمشاد☘️
پای همین شمشاد ها نشستیم🧎🏻♂️گفت:«بابا، به این حیونی ها یکم اب بده😅 این ها دارن تلف میشن.تو خودت اب نمیخوری؟ این ها هم آب می خوان!»
شلنگ آوردم و گفتم :«خدا بد نده.چی شده سر ظهر آمده ی🤨؟ »یک کم آب ریخت روی دست و پایش و گفت:«روح الله من دارم میرم🙂 »
کجا می ری؟
می رم عراق.
چه خبره😨؟
میخوام برم جنگ.
به تو چه به من چه🫤! یه کشور غریبه به ما چه ربطی داره؟هشت سال این ها مارا تکه پاره کردن. حالا ما بریم اونجا😡؟
اگه ما نریم اون ها می ان ...
__________________________
🌻کتاب کشکول میرزا جواد اقا روایتی از زندگی شهید جواد کوهساری🌻
__________________________
💫قیمت کتاب:38٫000
اما با #_20درصد تخفیف
فقط:30٫400💫