#من_میترا_نیستم
🔸مثل همهی ما، توی یک خانواده معمولی بزرگ شده بود ولی دوست نداشت معمولی باشه☺️. برای حجاب و نماز ارزش فوق العادهای قائل بود🧕. #نماز اول وقتش ترک نمیشد. برای هر لحظهاش برنامهریزی میکرد و برای کار #انقلاب هم سر از پا نمیشناخت.
🔸اینها خصوصیات بارز نوجوان #شهیده_زینب_کمایی است که #کتاب_من_میترا_نیستم به خوبی آن را تصویر میکند.
@hasebabu
.
💠 صحبت های نویسنده کتاب #ترگل درباره ی #ویرایش_جدید_ترگل
🔸 در ویرایش جدید ترگل، روی دو مفهوم مبنایی کار کردهایم؛
◽️یکی « #دشمنشناسی» یکی هم مفهوم #آزادی»
◽️وقتی بتوانیم این دو مبنا را برای نوجوانمان #تبیین کنیم، بسیاری از شبهات ذهنیاش حل خواهد شد.
🔺بطور کلی اینکه شبهات را مستقیم مطرح کنیم و بعد پاسخ بدهیم، خیلی کار درستی نیست؛
چون شبهه کوتاه است و در ذهن میماند ولی پاسخ طولانی است و از یاد میرود.
❗️ما در ویرایش جدید ترگل چه کردهایم؟
پاسخ #شبهات این روزها را #غیرمستقیم و در ضمن متن اصلی بیان کردهایم. ضمن اینکه با انتقال مبانی به خواننده تلاش کردهایم از اصل ایجاد شبهه جلوگیری کنیم.
@hasebabu
#معرفی_کتاب
👈📗کتاب #معراج_السعاده یکی از مهم ترین کتاب های #اخلاقی است که نفوذگاه های شیطان را به آدمی می شناساند و راه نجات از آلودگی های#اخلاقی را به انسان نشان می دهد.🌿🌼
▫️🌱می توان در این ارتباط به سخن آیت الله بهجت که یکی از شخصیت های بزرگ عرفانی - اخلاقی به شمار می آید اشاره کرد: از #آیت_الله_بهجت پرسیدند: چه برنامه ای برای سیر و سلوک معرفی می کنید؟ ایشان فرمودند: روزانه نصف صفحه از کتاب شریف معراج السعاده را بخوانید و به آن عمل کنید..▫️🦋
✍🏻نویسنده: ملا احمد نراقی
🖨️ ناشر:جمال
▫️قالب کتاب:یاداشت
📖تعداد صفحه:۸۸۰ صفحه
🦋قیمت کتاب:150/000
🎁خرید از ما با تخفیف:135/000
#معرفی_کتاب #معراج_السعاده #اخلاقی
#مذهبی #یاداشت_اخلاق_و_عرفان #اخلاق_اسلامی #اخلاق
@hasebabu
📚نام کتاب : #تور_تورنتو
✒️نویسنده : #محمدعلی_جعفری
🔓ناشر : #روایت_فتح
تعداد صفحات : ۱۴۱
💸قیمت کتاب 49/000 تومان
🎁خرید از ما باتخفیف44/000تومان
🔰 #معرفی_کتاب :
اینکتاب، روایتی از زندگی دانشجوی شهید #امیرحسین_قربانی یکی از شهدای حادثه دلخراش #هواپیمای_اوکراینی است.
✂️ #برشی_از_کتاب:
در اینکتاب عاشقانههای یک روز یک خانواده ایرانی روایت شده است؛ دل دادنها و دل بردنها از فرزندی که بعد از تیکآف #هواپیمای_اوکراینی تی از پلهها پایین میآید. صدا میزند خانمش قرآن بیاورد. میگیرد بالاسر امیرحسین. بعد دست میگذارد روی شانهاش و دعا میخواند و فوت میکند به سروصورتش.
_آقای دکتر خدا پشتوپناهت!
.
سفارش کـــتاب👇
@Yaa_zahra18
@hasebabu🌱
#معرفی_کتاب
#دختــر_شینا🌱
در بین خاطرهنگاری های #همسران_شهدا، آثار خانم « بهناز ضرابیزاده جزء #خواندنیترین و #پرفروشترین آثار است که مورد تقدی مقام معظم #رهبری هم قرار گرفته و رهبری بر آنها #تقــــریظ هم نوشتهاند. « #دختر_شینا»، قصه زندگی همسر شهید #ستار_ابراهیمی را روایت میکند. دختری عاطفی و احساسی که آغاز #قصه_عاشقی او و همسرش با آغاز دوران مبارزات #انقلاب_اسلامی همراه میشود و نه سال زندگی مشترک او با همسرش، پر از تلاطم و ماجراست.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
قیمت این کتاب پرفروش و خواندنی
55/000تومان🦋
خرید از ما با تخفیف49/500🎁
ـــــــــــــــ
@hasebabu
#معـــرفی_کتاب
#با_بابا🕊🦋
با بابا اثر جدیدی از انتشارات شهید ابراهیم هادی با موضوع تجربه های نزدیک به #مرگ و پیرامون زندگی شهید #حاج_محمد_طاهری و فرزند ایشان نگارش شده است. پیش از این کتابهای #سه_دقیقه_در_قیامت، #بازگشت و #شنود پیرامون این موضوع منتشر شده بود. فرزند شهیدی که دانشجوی سال آخر پزشکی بود، در جریان یک سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شد. هجده روز در کما بود و همه میگفتند اعضای بدنش را اهدا کنید. اما یکباره این جوان به هوش آمد… او تجربه نزدیک به مرگ عجیبی داشت. پس از مدتها که شرایط طبیعی پیدا کرد معلوم شد هجده روز در بهشت پروردگار مهمان پدرش بود و با خاطرات زیبایی از #همنشینی_با_شهدا به میان ما بازگشته… . مشاهدات او توصیف کاملی از نعمتهای #بهشت_برزخی است.
ــــــــــــــــــــــ
قیمت کتاب #با_بابا 36/000ت🦋
خرید از ما با #تخفیف32/000🎁
@hasebabu
#یه_قاچ_کتاب 🦋
#راستی_دردهایم_کو؟!
(کسی انگار شنهای ساعت شنی را به آسمان پاشیده است. زمان را گم کردهام. میروم توی حیاط خانه. بابا و مامان نشستهاند روی تخت گوشه حیاط و چای مینوشند. آفتاب، از لابلای درختان خانه میتابد و رگههای نور، خود را به گلهای باغچه میرسانند. گنجشکها راه خانه را یاد گرفتهاند. مینشینند روی درخت انار و سروصدایشان حیاط را پر میکند. بابا، خیره به گنجشکها و غرق تماشای آنهاست. صدایم میکند و دستم را میگیرد. دستهای بابا گرماند. گنجشکها را نشانم میدهد. طنین صدایش توی گوشهایم میپیچد و تکرار میشود: « #عباس! مثل این گنجشکها پرواز کن...» به حرف بابا گوش میدهم...))
ــــــــــــــــــــ
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
@hasebabu
#معرفی_کتاب
#رهایی_از_گـــــــناه⚡️
یکی از چیزایی که نمیزاره اکثر جوونا جذب دین بشن و یا نمیزاره بچه مذهبیا رشد کنن ، ذهنیت و برداشت ناقص و بعضاً نادرستی است که از دین و اسلام دارن..▫️🌅
🖊و یکی از مهمترین مفاهیمی که همین جوونا و اکثر مردم اشتباه فهمیدنش، مفهوم گناه و توبه است.🌱📕
👌😊اما تو این کتاب نویسنده تلاش کرده تا با نگاهی نو و در عین حال اصیل به این مفاهیم، یکی از موانع مهم برای رسیدن به یک زندگی بانشاط، پویا و همراه با انواع لذتهای برتر را از جلوی پای جوونا برداره!🦋 !
👈مثلا در قسمتی از این اثر میخوانیم:
((برای دیندارشدن نباید خودمان را فراموش کنیم و یا منافع خودمان را در نظر نگیریم..🌿 آن هم نه یک منفعتطلبی ناقص و ضعیف، بلکه یک منفعتطلبی همهجانبه و شدید. وگرنه اگر کسی زیاد و همهجانبه منفعتطلب نباشد، ممکن است به سادگی برای دینداری متقاعد نشود.))🦋
✍🏻نویسنده:عیرضا پناهیان
▫️ناشر:بیان معنوی
▫️رده سنی/مخاطب:عمومی
▫️قالب کتاب:سخنرانی
📖تعداد صفحات:۳۲۰ صفحه
🦋قیمت کتاب : 65,000
🎁خرید از ما باتخفیف: 58,500
#معرفی_کتاب #استاد_پناهیان #رهایی_از_گناه
#سخنرانی #عمومی #ترک_گناه #جوانان #اسلام #اصول_عقاید #مذهبی
@hasebabu🌷
💠 معرفی #کتاب_من_میترا_نیستم🕊
🔸 کتاب من میترا نیستم، خاطراتی زیبا از زندگی شهیده زینب کمایی که در 14 سالگی به دست منافقان کوردل به شهادت رسید.
🔸 #کتاب یا شاید بتوان گفت #رمان_من_میترا_نیستم اثری است در مورد #زینب_کمایی متولد خرداد 1346 شهر آبادان.
@hasebabu
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
💠 معرفی #کتاب_من_میترا_نیستم🕊 🔸 کتاب من میترا نیستم، خاطراتی زیبا از زندگی شهیده زینب کمایی که در
🔸 مادربزرگش, نام “ #میترا” را برای وی انتخاب می کند, نامی که #زینب بعدها به آن معترض می شود:
🔸 بارها به مادرم گفت: “مادربزرگ, این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته اید, چه جوابی می دهید؟ من دوست دارم اسمم #زینب باشد.
🔸 من می خواهم مثل زینب(س) باشم.” میترا تنها اولاد من بود که اسم خودش را عوض کرد و همه ی ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم.
@Yaa_zahra18🦋
سلام ســــــلام🦋مـــــژده به کتابخونای حسیبایی🎁😍
به مناسبت #هفته_ی_بسیج بعضی از کتابامون #تخفیفات_20%😍 و بعضی کتابا #ارسال_رایگان🎁 دارن
پس با ما همراه باشین😉🦋
تعداد کتابای #تخفیفاتیمون محدوده😊
ـــــــــــــــــــــــ
@hasebabu🌱
#معرفی_کتاب
#حوض_خـــون🥀
اتاق پر بود از لباس. نشستم کنار یکی از تشتها. لباسها را خیس کردم و تاید ریختم رویشان.😇
لکهها را با دست سابیدم تا شسته شوند. دستم را از تشت بیرون کشیدم. یکدفعه شوکه شدم😨:
از دستهایم خون میچکید😭.
از خواب پریدم😴.
هوا روشن بود.☀️
«ای داد بیداد! خواب موندم.»😢
نماز خواندم. با عجله چادر سر کردم و راه افتادم سمت بیمارستان شهید کلانتری.
به اطرافم توجه نمیکردم. زمستان بود و هوا سرد🌨️❄️
. آنقدر با عجله و تند راه میرفتم که تنم خیس عرق شد.😥
توی دلم به خانمها بدوبیراه گفتم که باز در نزدهاند و من را جا گذاشتهاند. 😔
تصمیم گرفتم هرچه اصرار کنند دیگر آنها را نبخشم. 😒
رسیدم جلوی نگهبانی. گیت بسته بود. با دست محکم زدم به پنجرۀ نگهبانی✊🏻✊🏻:
«انگار تو هم مثل من خواب موندی. در رو باز کن.»
آمد دم در و گفت: «مادر، این وقت صبح کجا میخوای بری؟!»😳
گفتم: «بعد اینهمه سال من رو نمیشناسی؟! خونۀ بابام که نمیرم. اومدهام لباسهای رزمندهها رو بشورم.»😡
گفت: «مادر حواست کجاست؟! شش ماهه بیمارستان جمع شده!»🥺
🔸آری؛ زنان رختشوی اندیمشکی اینچنین با شستوشوی پتوها و ملافهها و لباسهای خاکی و خونی رزمندهها مأنوس شده بودند که چند سال پس از پایان جنگ نیز خود را در آن مهلکه میدیدید...😔😔💔
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ★
کتاب حـــوض خون📙
خاطرات زنان اندیمشکی در رختشویی در دفاع مقدس🍃
ارسال به سراسر نقاط کشور🚀
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
#معرفی_کتاب #حوض_خـــون🥀 اتاق پر بود از لباس. نشستم کنار یکی از تشتها. لباسها را خیس کردم و تا
کتاب #حوض_خون یه کتاب #پرفروش هس که #حضرت_آقا❤️ بر این کتاب #تقریظ زدن
قیمت کتاب 90/000تومان
بمناسبت #هفته_ی_بسیج
#ارسال این کتاب #رایــــگانه🎁
❌چاپ جدید کتاب 120/000تومانه❌
@hasebabu
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
#پارت22 پسرکفلافلفروش ادامه#فتنه _._._._._ در ايام فتنه يكی از كارهای پيادهنظام دشمن، كه در شبكه
بسمحق...🍂
#پارت23
پسرکفلافلفروش
اینقسمت#فدائیرهبر
_._._._._._
اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام فتنه، روز سيزده آبان رقم خورد. در
اين روز باطن اعمال كثيف فتنه گران نمايان شد.
آن روز رهبر عزيز انقلاب علناً مورد حملات كلامی آنها قرار گرفت.
آنها مقابل دانشگاه تهران تجمع كردند و بعد از اهانت به تصاوير مقام عظمای
ولايت قصد خروج از دانشگاه را داشتند.
اما با ممانعت نيروی انتظامی روبه رو
شده و به داخل دانشگاه برگشتند. اما
به جسارتهای خود ادامه دادند!
خوب به ياد دارم كه همان روز يكی از دوستان شهيد ابراهيم هادي تماس
گرفت و از من پرسيد: امروز جلوی دانشگاه در فلان ساعت چه خبر بوده؟
با تعجب گفتم: چطور؟
گفت: من ميخواستم بروم به محل كارم، يك لحظه در كنار اتاق دراز
كشيدم و از خستگی زياد خوابم برد.
با تعجب ديدم كه ابراهيم هادی و همه ي دوستان شهيدش نظير رضا گودينی
و جواد افراسيابی و... با لباس نظامی روبهروی درب دانشگاه ايستاده اند و با
عصبانيت به درب دانشگاه تهران نگاه ميكنند.
گفتم: يكی از دوستان من در حراست دانشگاه تهران است، الان خبر
ميگيرم.
به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوی درب دانشگاه چه خبر بود؟
ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه ميگويی پلاکارد بزرگ تصوير
حضرت آقا را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به مقام معظم رهبری..
لباس پلنگی بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم:
هادی جان كجا؟ ميخوای بری عمليات؟!
يكی ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويی رو از كجا آوردی؟ نكنه
خبرايی هست و ما نميدونيم؟
خنديد و گفت: امروز ميخوان جلوی دانشگاه تجمع كنند. بچه های بسيج
آمادهباش هستند. ما هم بايد از طريق بسيج كار كنيم. اين وظيفه است.
گفتم: مگه نميخوای بری سر كار. با اين كارهايی كه تو ميكني صاحبكار حتماً اخراجت ميكنه.
لبخندی زد و گفت: كار رو برای وقتی ميخوايم كه تو كشور ما امنيت
باشه و كسی در مقابل نظام قرار نگيره. بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو كه داره دير ميشه. بود كه نيروهای بسيج در آن
رفتيم به سمت ميدان انقلاب. يك مقر
مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم.
در طی مسير يكباره به مقابل درب دانشگاه رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاشگران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد.
هادی وقتی اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند!
به من گفت: همينجا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلی دانشگاه.
من همينطور داد ميزدم: هادی برگرد، تو تنهايی ميخوای چی كارکنی..
ادامه دارد..
#پسرک_فلافل_فروش
#شهید_هادی_ذوالفقاری
┏━🕊⃟📚━┓
@hasebabu
┗━🌿━
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
بسمحق...🍂 #پارت23 پسرکفلافلفروش اینقسمت#فدائیرهبر _._._._._._ اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام
#پارت24
پسرکفلافلفروش
ادامه#فدائیرهبری
_._._._._._
هادی...
هادی...
اما انگار حرفهای من را نميشنيد.چشمانش را اشك گرفته بود. به اعتقادات او جسارت ميشد و نميتوانست تحمل كند.
همينطور كه هادی به سمت درب دانشگاه ميدويد يكباره آماج سنگها قرار گرفت.
من از دور او را نگاه ميكردم. ميدانستم كه هادی بدن ورزيدهای دارد و از هيچ چيزی هم نميترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود.
همين كه به درب دانشگاه نزديك شد يك پارهآجر محكم به صورت هادی و زير چشم او اصابت كرد.
من ديدم كه هادی يكدفعه سر جای خودش ايستاد. ميخواست حركت
كند اما نتوانست!
خواست برگردد اما روي زمين افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روی زمين افتاد.
از شدت ضربهای كه به صورتش خورد، نميتوانست روی پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير بارانی از سنگ و چوب هادی را به عقب آوردم.
خيلی درد ميكشيد، اما ناله نميكرد. زخم بزرگی روی صورتش ايجاد شده و همهی صورت و لباسش غرق خون بود.
هادی چنان دردی داشت كه با آن همه صبر، باز به خود ميپيچيد و در حال بی هوش شدن بود.
سريع او را به بيمارستان منتقل کرديم.
چند روزی در يكی از بيمارستانهای خصوصی تهران بستری بود. آنجا حرفی از فتنه و اتفاقی كه برايش افتاده نزد.
آن ضربه آنقدر محکم بود که بخشهايی از صورت هادی چندين روزبيحس بود.
شدت اين ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتی
هادی لبخند ميزد، جای اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
بعد از مرخص شدن از بيمارستان، چند روزی صورتش بسته بود. به خانه هم نرفت و در پايگاه بسيج ميخوابيد، تا خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس ميگرفت تا آنها نگران سالمتی اش نباشند.
بعدها رفقا پيگيری كردند و گفتند: بيا هزينه درمان خودت را بگير، اما هادی كه همه هزينهها را از خودش داده بود لبخندی زد و پيگيری نكرد.
حتی يكی از دوستان گفت: من پيگيری ميكنم و به خاطر اين ماجرا و بستری شدن هادی، برايش درصد جانبازی ميگيرم.
هادی جواب او را هم با لبخندی بر لب داد!
هادی هيچ وقت از فعاليتهای خودش در ايام فتنه حرفی نزد، اما همه دوستان ميدانستند كه او به تنهايی مانند يك اكيپ نظامی عمل ميكرد.
ادامه دارد...
#پسرک_فلافل_فروش
#شهید_هادی_ذوالفقاری
┏━🕊⃟📚━┓
@hasebabu
┗━🌿━
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
#پارت24 پسرکفلافلفروش ادامه#فدائیرهبری _._._._._._ هادی... هادی... اما انگار حرفهای من را نمي
#پارت25
پسرکفلافلفروش
اینقسمت#بهعشقشهدا
_._._._._
ورود هادی به مسجد با مراسم يادوارهی شهدا بود. به قول زنده ياد سيد علی مصطفوی، هادی را شهدا انتخاب كردند.
از روزی كه هادی را شناختيم، هميشه برای مراسم شهدا سنگ تمام می گذاشت.
اگر می گفتيم فلان مسجد می خواهد يادوارهی شهدا برگزار كند و كمك می خواهد، دريغ نمی كرد.
اين ويژگی هادی را همه شاهد بودند كه به عشق شهدا، همه كار می كرد.
از شستن و پخت و پز گرفته تا ...
تقريباً هر هفته شب های جمعه بهشت زهرا می رفت. با شهدا دوست شده بود.
و در اين دوستی سيد علی مصطفوی بيشترين نقش را داشت.
هيئتی را در مسجد راه اندازی كردند به نام(رهروان شهدا) هر هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و به عشق شهدا برنامهی هيئت را پيگيری می كردند.
هادی در اين هيئت مداحی هم می كرد. همه او را دوست داشتند.
اما يكی از كارهای مهمی كه همراه با برخی دوستان انجام داد، نصب تابلوی شهدا در كوچه ها بود.
من اولين بار از سيد علی مصطفوی شنيدم كه می گفت: بايد برای شهدای محل كاری انجام دهيم....
گفتم: چه كاری؟
گفت: بيشتر كوچه ها به اسم شهيد است اما به خاطر گذشت سه دهه از شهادت آنها، هيچ كس اين شهدا را نمی شناسد.
لاقل ما تصوير شهيد را در سر كوچه نصب كنيم تا مردم با چهره ی شهيد آشنا شوند. يا اينكه زندگينامه اي از شهيد را به اطلاع اهل آن كوچه ومحل برسانيم.
كار آغاز شد. از طريق مساجد و بنياد شهيد و... تصاوير شهدای محل جمع آوری شد.
هادی در همان ايام كار با فتوشاپ و ديگر نرم افزارهای كامپيوتری را ياد گرفت. استعداد او برای فراگرفتن اين كارها زياد بود.
تصاوير شهدا را اسكن و سپس در يك اندازه ی مشخص طراحی كردند. بنر تهيه می شد.
بعد هم با يك نجار هم صحبت شد كه اين تصاوير را به صورت قاب چوبی در آورد.
كار خیلی سريع به نتيجه رسيد. هادی وانت پدرش را می آورد و با يك دريل و... كار را به اتمام می رساند.
ادامه دارد...
#پسرک_فلافل_فروش
#شهید_هادی_ذوالفقاری
┏━🕊⃟📚━┓
@hasebabu
┗━🌿━
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد.
لذت برای او تعریف دیگری داشت.
اگر دل کسی را شاد میکرد، خودش بیشتر لذت میبرد.
اگر پولی دستش میرسید سعی میکرد به دیگران کمک کند.
خودش به کمترینها قانع بود، اما تا میتوانست به دیگران کمک میکرد.
#شهید_ابراهیم_هادی♥️
📗سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص ۳۲
❤️ #عاشقانه_ترین_کتاب_مدافعان_حرم
#یادت_باشد 😍
#محبوب_ترین✅
#پرفروشترین✅
کتابی از سبک زندگی ایرانی، اسلامی
🌱#معرفی_کتاب
یادت باشد دربارهی زندگی شهید مدافع حرم، #حمید_سیاهکالی_مرادی است که همسرش فرزانه، روایتی #عاشقانه 💔 از زندگی مشترکشان را بیان میکند.
🔸محمدرسول ملاحسنی با قلم جذاب خود توانسته روایت فرزانه درباره نحوه آشنایی، ازدواج، دوسال زندگی مشترک و در نهایت شهادت همسرش را به خوبی بنویسد.
💸قیمت کتاب 100/000 تومان
💥خرید ازمــا باتخفیف 90/000تومان
#سفارش_کـــــــتاب
@Yaa_zahra18🦋
@hasebab