eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
650 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
•٠.از نظر روحی نیاز داریم الان پیشونیمون خنکای ضریح علیه السلام رو لمس کنه..😭 ـــــــــــــــــــــ🍃ــــــــــــــــــــــــ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ما رو به حضرت زهرا س برسونید💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌میگفت:اگہ‌یہ‌ࢪوزخواستۍتعࢪیفۍبࢪا؎ شھیدپیداڪنۍ… بگو:شھیدیعنۍباࢪان! حُسنِ‌باࢪان‌این‌است‌ڪہ.. زمینۍست‌ولۍآسمانۍشده‌است وبہ‌امدادِزمین‌مۍآید:)💔🌿
رمان « » در بستر اشاره به سفر «دحیه کلبی» سفیر ویژه پیامبر اسلام به روم اتفاق می‌افتد. دحیة بن خلیفه کلبی، معروف به دحیه کلبی، صحابی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و اله) است. وی پیش از جنگ بدر اسلام آورد و در جنگ احد و نبردهای پس از آن حضور داشت. دحیه در سال ششم هجری، مأمور رساندن نامه پیامبر(صلوات الله علیه و اله) و ابلاغ رسالت ایشان به فرمانروای روم شرقی شد. همچنین وی مأمور رساندن نامه‌ای دیگر از پیامبر اکرم به اسقفی مسیحی شد. وی صورت زیبایی داشت و در برخی نقل‌ها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت او بر پیامبر(صلوات الله علیه و اله) ظاهر می‌شد. دحیه کلبی پس از رحلت پیامبر به شام مهاجرت کرد و در روستای مِزّه سکونت گزید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ •نویسنده رضا وحید @hasebabu
مینوس سرش را پایین انداخت و به حصیر نگاه کرد. نمی ‌دانست چگونه بگوید که دختر عمویش، همان جا که قرار بر ازدواجش داشت، از خانه‌ اش گریخته است و نمی‌ داند کجا و با چه کسی رفته است. دحیه گفت: اگر مایلی و تصور می ‌کنی کاری از دست من برمی ‌آید بگو. مینوس زبانش را در دهان چرخاند و گفت: نمی ‌دانم چه بگویم. صدای کوبیده شدن در آمد. دحیه گفت: کیست؟ صدا گفت: ارباب! برایتان نوشیدنی آورده ‌ام. دحیه گفت: داخل بیا، در باز است. صدا به نظر مینوس آشنا آمد، در این چند روز زن‌ های زیادی را با النا اشتباه گرفته بود و وقتی مجبورشان کرده بود، روبند خود را بالا بزنند، فهمیده بود اشتباه بدی کرده است. اکنون نیز ترسید به اشتباه صدای النا به گوشش آمده باشد. النا با روبند وارد حجره شد. مجمعه ‌ای در دستش بود با دو پیاله نوشیدنی. مینوس و النا چشم در چشم هم دوختند. دست النا لرزید و مجمعه کج شد و پیاله ها بر زمین افتاد. دحیه با تعجب به آنها نگاه کرد. النا به طرف در رفت تا بگریزد. مینوس سریع برخاست و او را گرفت، گفت: النا! تویی؟ مینوس روبند زن را بالا زد و سیلی محکمی به صورتش کوباند و او را روی زمین انداخت.» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📚 @yaa_zahraa18📲 @hasebabu📚
رضا وحید این بار فضای صدر اسلام و جامعه روم و عربستان را برای روایتی برگزیده است که تباین ملموس فرهنگ‌ها، جذابیت داستان را دوچندان کرده است. ــــــــــــــــــــــــــــ قیمت رمان 129000 تومان📚 قیمت با تخفیف 115/000تومان🎁 @hasebabu