eitaa logo
حسین عسگرلو
169 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خاطرات، دلنوشته ها و یادداشت های من ارتباط @asgarlu
مشاهده در ایتا
دانلود
درسی از دعای عرفه در ادبیات عرفانی ما معمولا از عشق الهی سخن گفته می شود و کمتر به مساله خشیت الهی پرداخته می شود. تامل در سیره اهل بیت نشان می دهد که این مقوله در میان آنان خیلی پررنگ بوده و شاید بتوان گفت وزنه خشوع و خشیت بر عشق و محبت غلبه داشته است. یک نمونه بارز آن را می توان در مناجات عرفه مشاهده کرد. امام حسین علیه السلام در صحرای عرفات پس از آنکه ساعت ها به درگاه الهی ضجه و ناله زده در پایان این چنین با خدا مناجات می کند که «بار الها من حسین از تو یک خواسته ای دارم که اگر آن را به من بدهی و دیگر هیچ چیزی هم ندهی برایم اهمیتی ندارد اما اگر به آن خواسته من توجه نکنی و به جای آن همه حاجت هایم را عطا کنی به دردم نمی خورد» اما این خواسته اساسی حضرت چیست؟ می فرماید: «خواسته من این است که مرا از آتش جهنم نجات دهی» این مناجات سوزناک را امام برای آموزش به دیگران ادا ننموده بلکه شعله ای بوده که از معرفت عمیق به حق تعالی و ظرائف عبودیت نهفته شده در جان آن حضرت بر می خاسته چنانچه طبق آیه 28 سوره فاطر به هر میزان معرفت انسان به حقایق هستی بیشتر باشد به همان اندازه خشیت وی نیز بیشتر خواهد بود. آن حضرت بر اساس معرفتی که داشته نیک می دانسته که مساله قیامت و بهشت و جهنم چقدر جدی بوده و وظیفه بندگی انسان در مقابل حق تعالی چقدر حساس است؛ لذا عبودیت خود را قاصر دیده و با تمام وجود به درگاه الهی پناه می برد تا او را از نمود غضب خود که همان آتش جهنم است در امان نگه دارد. @hasgarlu
دو روایت نامتعارف از آزمون حضرت ابراهیم ما به لطف بهره مندی از معارف اهل بیت نسبت به آزمون سخت حضرت ابراهیم دیدگاه روشنی داریم. خداوند می خواهد ازخودگذشتگی ابراهیم را از طریق فرزندش امتحان کند؛ او نیز پا بر نفس گذاشته و اسماعیل را به قربانگاه می برد ولی خداوند با فرستادن قوچی از یک طرف، جان اسماعیل را نجات می دهد و از طرف دیگر ابراهیم را به مقام منیع امامت ارتقا می دهد. اما در این میان برداشت ها و روایت های نامتعارفی نیز وجود دارد که دانستن آنها خالی از لطف نیست. ما در اینجا به دو روایت از دو اندیشمند بزرگ که هر کدام بنیانگذار یک مکتب فکری در جهان بوده اند اشاره می کنیم و سر فرصت به نقد آنها می پردازیم. ابن عربی معتقد است که آزمون ابراهیم مربوط به تعبیر خواب بود؛ از نظر وی، خدا می خواست ابراهیم را بیازماید تا ببیند آیا او رویایی را که دیده تعبیر می کند یا از تعبیر غفلت نموده و ظاهر خوابش را اخذ می کند. او در خواب می بیند که فرزندش اسحاق را دارد ذبح می کند. او به جای آنکه آن را تعبیر کند ظاهر رویایش را می گیرد و گمان می کند که خدا او را مکلف کرده که اسحاق را ذبح کند. او اگر اهل تعبیر بود بایستی پی می برد که دیدن ذبح فرزند در خواب تعبیر دارد و تعبیر آن ذبح گوسفند است. لذا او موظف بود که یک گوسفند قربانی کند اما چون ظاهر خوابش را تصدیق می کند، اقدام به ذبح اسحاق می کند که در این حین خداوند قوچی را می فرستد تا مانع ذبح وی شود؛ در نتیجه این ذبح فدایی برداشت اشتباه ابراهیم از رویایی که دیده بود می شود نه اینکه فدایی خود اسحاق بوده باشد. دیدگاه جالب دیگر در این زمینه دیدگاه عارف و فیلسوف دانمارکی کرکگور است. او که به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم نیز شناخته می شود ماجرای ابراهیم را به طرز شورانگیزی در کتاب «ترس و لرز» منعکس کرده است. او معتقد است که آزمون ابراهیم این بود که او در جدال میان عقل و ایمان قرار گرفته بود؛ از یک طرف، ایمان وی او را به سمت ذبح فرزندش سوق می داد و از یک طرف عقل مانع این کار می شد و بریدن سر فرزند را کاری غیر عاقلانه قلمداد می کرد. ابراهیم میان این دو ندا گیر کرده بود اما نهایتا عقل خود را زیر پا گذاشته و به ندای ایمان لبیک می گوید و با تمام ترس و لرزی که داشت چاقو را بر گلوی فرزندش قرار داده و اقدام به ذبح اسحاق می کند. کرکگور با این برداشت میان عقل و ایمان تضادی آشتی ناپذیر می اندازد و در نتیجه آموزه «ایمان گرایی افراطی» را در جامعه مسیحیت رقم می زند. @hasgarlu
پالس هایی که دریافت نمی کنیم! می بیند در حال راه رفتن هستید ناگهان به یاد یکی از رفقای قدیمی تان می افتید و شاید نسبت به او احساس نوعی دلتنگی هم بکنید؛ و یا در خواب با یکی از آشنایان ملاقات می کنید اما پس از بیدار شدن بی خیال شده و به زندگی روزمره می پردازید. متاسفانه خیلی ها مثل ما به این حالات توجه نمی کنند و آنها را اموری صرفا اتفاقی قلمداد می کنند؛ اما در نگاه عمیق توحیدی هیچ اتفاق بدون حکمتی در جهان رخ نمی دهد و پشت هر اتفاق ظاهرا بی حکمتی، دست حکیمانه حق تعالی قرار گرفته و می خواهد از این طریق نکته ای را به ما تذکر دهد. لذا در این شرایط بهتر است حداقل یک تماس با آن رفیق بگیرید و حالی از او بپرسید شاید خداوند می خواهد گره کار رفیقتان را به دست شما باز کند. یکبار یکی از دوستان قدیمی در خواب دیده بود که به همراه حقیر به نجف اشرف مشرف شده و بنده به او می گویم «فلانی مقداری پول داری به من قرض بدهی؟!» این خواب وی درست مقارن بود با شرایطی وخیمی که من در آن قرار گرفته بودم و نیاز مبرم مالی داشتم. او این خواب را به یکی نقل کرده بود و با دو واسطه به گوش من رسید. البته این رفیقمان توفیق این را پیدا نکرد که در آن وقت حالی از این دوست قدیمی اش بگیرد و در حل مشکل بنده پیشقدم شود؛ لذا خداوند از طریق دیگری مشکل مرا حل کرد. مهم این است که از کنار این پالس های غیبی به راحتی عبور نکنیم. @hasgarlu
خواب خوشی که از دست رفت! دیشب خسته بودم ساعت ده گرفتم خوابیدم و مثل همیشه در خواب عمیقی فرورفتم تا اینکه صبح زود با انرژی بیدار شوم و به کارهایم برسم. نصف شب بود که توی خواب جناب پزشکیان را دیدم که در اطراف او افرادی جمع شده بودند که ناگهان اتفاقی افتاد و تشنجی در مجلس ایجاد شد که خوب به یادم نمی آید ولی هر چه بود سراسیمه از خواب بیدار شدم و دیدم ساعت یک شب است و دیگر به هیچ وجه نتوانستم بخوابم. به ناچار سراغ لپ تاپم رفتم تا مشغول کارم شوم. پس از روشن کردن لپ تاپ طبق معمول سری به گروه علمایی زدم ببنیم چه خبر؟ ناگهان متوجه اتفاقی که در میزگرد فرهنگی پزشکیان افتاده و رفتار پرخاشگرانه ای که از مشاور ایشان بروز نموده شدم. با خودم گفتم اینها نیامده خواب و آسایش ما را سلب کردند 😅 اگر در انتخابات پیروز شوند چه خواهد شد؟! خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند. 😉 @hasgarlu
درسی از محضر امام هادی (علیه السلام) در مکتب قرآن و اهل بیت به شکرگزاری از خداوند فراوان تاکید شده است. اما مهم ترین نکته در این قضیه این است که ما متوجه نعمات الهی بوده باشیم و آنها را ببینیم. متاسفانه ماها خیلی اوقات متوجه انوع نعماتی که در آنها غرق شده ایم نیستیم اما به کوچکترین کمبودی که در زندگی رخ می دهد توجه می کنیم و در صدد اصلاح آن برمی آییم. جریان زیر که از امام هادی علیه السلام نقل شده خیلی آموزنده است. ابوهاشم جعفری نقل می کند که دچار تنگدستی شدیدی شده بودم که به خدمت امام هادی رسیدم امام اذن ورود داد وقتی نشستم فرمود: «ای اباهاشم! می خواهی کدام یک از نعمت هایی که خدا بر تو ارزانی داشته شکرش را به جا آوری؟!» ابوهاشم می گوید زبانم بند آمد به طوری که ندانستم چه بگویم! امام فرمود: «خدا به تو نعمت ایمان روزی نمود و بدین وسیله بدنت را بر آتش جهنم حرام کرد؛ نعمت عافیت عطایت کرد و بدین طریق تو را بر اطاعت خود یاری کرد؛ به تو قناعت ارزانی داشت و بدین وسیله تو را از بی شخصیتی نجات داد! ای اباهاشم اینها را یادآوری کردم زیرا گمان کردم می خواهی از کسی که این نعمات را بر تو ارزانی داشته شکایت نمایی!» حضرت بعد از اینکه او را متوجه این نکته کرد در ادامه فرمود: «دستور دادم صد دینار به تو بپردازند آنها را دریافت کن!» 📚 بحارالانوار، ج 50، ص 129 @hasgarlu
یک سوال درباره انتقام گیری حضرت امیر در خطبه همام که درباره اوصاف پرهیزگاران بحث می کند می فرماید: «وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَه‏» یعنی اگر انسان باتقوا مورد ظلم قرار گیرد اهل انتقام نیست بلکه صبر می کند تا خدا انتقام او را از ظالم بگیرد. اما در آیه 39 شوری می فرماید: «وَ الَّذينَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ» یعنی اهل توکل به خدا اینگونه هستند که وقتی مورد ظلم قرار بگیرند ساکت نمی نشینند بلکه از همدیگر کمک گرفته و به مقابله با ظالم برمی‌خیزند. اینجا طبعا این سوال پیش می آید که بالاخره وظیفه انسان مومن در قبال ظلمی که دیگران در حق وی روا می دارند چیست؟ باید گذشت کند یا با کمک گرفتن از دیگران از فرد مقابل انتقام بگیرد و او را سر جای خودش بنشاند؟! در پاسخ به این سوال، چیزی به ذهن بنده می رسد ولی می خواهم از دیدگاه دوستان گرامی که در کانال حضور دارند استفاده کنم. لطفا پاسخ خودتان را در صفحه خصوصی برایم ارسال کنید تا در همین جا منعکس کنم. با تشکر لینک صفحه خصوصی بنده @Asgarlu
با تشکر از همه دوستانی که نسبت به سوالی که طرح کرده بودم واکنش نشان داده و پاسخ خود را برایم ارسال کردند با توجه به اینکه پاسخ دوستمان جناب آقای سعید فتحی گویاتر و کاملتر از پاسخ سایر دوستان بود با عرض پوزش از سایر عزیزان صرفا پاسخ ایشان را بدون هیچ ویرایشی اینجا قرار می دهم و از خداوند متعال برای این عزیز و سایر عزیزان توفیقات روزافزون طلب می کنم.
سلام و عرض ادب حقیر احاطه ای به بیانات امیر المومنین و سائر حضرات و قرآن ندارم متاسفانه، ولی در پاسخ به سوالتون این نکته به ذهنم میاد که ظلمی که میشه و واکنش ما به اون وابستگی به این داره که طرف مقابل کی باشه و اون ظلم در چه سطحی باشه. مثلا اگر از طرف نزدیکان و همسایه و ... باشه و مساله هم فردی باشه تو این موارد به نظر میاد که تقابل و انتقام گیری کار درستی نباشه و حتی در قرآن در مورد قضیه قتل و قصاص هم بعد از اینکه حق رو برای حفظ امنیت اجتماعی در قصاص به اولیای دم میده از باب اخلاق اجتماعی، توصیه به گذشت میکنه. اما در مورد تقابل حق و باطل و مخصوصا جبهه کفر علیه مستضعفین عالم، توصیه به عدم سکوت و تلاش و تعاون جمعی برای دفاع از حق میشه. مثلا وقتی طرف مقابل نه فقط در حد تقابل فکری بلکه به صورت عملی علیه ما اقدام میکنه میفرماید « من اعتدی علیکم فاعتدوا ...» اگه اون حمله کرد شما نشینید هی نگا کنید. تهش این میشه که در مسائل فردی و زندگی عادی باید اهل گذشت و تحمل بود ولی در مسائل کلان اجتماعی و مخصوصا در مقابل دشمنی که بر علیه شما اقدام کرده باید فعال و متحرک بود و نه منفعل و دست بسته!
مقدار عمل به گفته ها هر وقت می خواستم چیزی بنویسم یا به کسی توصیه ای بکنم این آیه شریفه جلوی چشمانم مجسم می شد که «لم تقولون ما لاتفعلون» (سوره صف، آیه 2) یعنی چرا دیگران را توصیه می کنید به چیزی که خودتان عمل نمی کنید؟! و همین باعث خودداری یا سستی در بیان نکته ای می شد که به ذهنم رسیده و شایسته تذکر دادن می دیدم. اما اخیرا به روایتی از امیرالمومنین علیه السلام برخورد کردم که موضع بنده را در این قضیه تغییر داد و جرأت بیشتری برای توصیه کردن و تذکر دادن بخشید. جریان از این قرار است که عده ای به محضر آن حضرت می رسند و می گویند که ما تا خودمان به چیزی کامل عمل نکنیم دیگران را به آن توصیه نمی کنیم همچنین تا از چیزی به طور کامل اجتناب نکنیم دیگران را از آن نهی نمی کنیم. حضرت در پاسخ روش اینان را نقد می کند و می فرماید روش شما درست نیست؛ بنا نیست خودتان به طور کامل به چیزی عمل کنید تا دیگران را بدان دعوت کنید بلکه همین که مقداری از یک کار خیر را انجام دادید کافی است که دیگران را به آن کار دعوت کنید و همچنین همین که مقداری از یک کار زشت اجتناب کردید کافی است که دیگران را از آن کار نهی کنید. این هم متن روایت: قَالُوا يَا وَصِيَّ رَسُولِ اللَّهِ لَا نَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ حَتَّى نَعْمَلَ بِهِ كُلِّهِ وَ لَا نَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ حَتَّى نَنْتَهِيَ عَنْهُ كُلِّهِ فَقَالَ لَا بَلْ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ كُلِّهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ كُلِّهِ. (إرشاد القلوب ديلمي؛ ج‏1 ؛ ص14)
دعاهای مستجاب نشده امروز توی مسجد امیرالمومنین قم میزبان استاد بهرامپور بودیم. بنده سال هاست که توفیق همکاری با ایشان را دارم و یکی از ویژگی های بارز ایشان که برای من درس آموز بوده نشاط و شادابی علمی ایشان است. او که هم اکنون بیش از هشتاد بهار از عمرش را سپری کرده همانند یک دانش پژوه جوان با شادابی و نشاط کامل به کارهای علمی و قرآنی اش می پردازد و ایده های نویی برای فعالیت های خود تعریف می کند. امروز هم با همان نشاط همیشگی اش به مسجد آمده بود تا برای مخاطبین تفسیر سوره یس را شروع کند. به مناسبت ایام رجب سخن خود را درباره دعای هر روز ماه رجب آغاز کرد و حضار را به این فراز از دعا توجه داد که می فرماید« یا من یعطی من سأله...» و به همین مناسبت درباره جایگاه دعا و درخواست کردن از خدا مطالبی را بیان کرد و نشان داد که خود دعا کردن و مسألت نموده موضوعیت دارد و انسان در دعا کردن نباید اجابت محور باشد؛ انسان باید تا می تواند در هر عرصه ای دعا کند و هر چیزش را از خدا بخواهد حال در ظاهر اجابت شود یا نشود. اصل دعا کردن نماد عبودیت است و انسان را در مراتب معنوی رشد می دهد و اجابت دعا در مرتبه ثانوی قرار دارد. ایشان در این راستا به خاطره جالبی اشاره کردند و فرمودند یک روز با فرزند علامه طباطبایی مواجه شدم و درباره علامه پرسیدم. وی در پاسخ گفت که شش ماه از فوت علامه گذشته بود که یک شب ایشان را در عالم رویا زیارت کردم و از وضعیت آن عالم سوال کردم. آن مرحوم در پاسخ گفت که فلانی من وقتی آمدم اینجا ملاحظه کردم که بابت دعاهایی که در دنیا کرده بودم ولی ظاهرا اجابت نشده بود چه پاداش های با ارزشی به من دادند. اکنون آرزو می کنم که ای کاش هیچ کدام از دعاهایم در دنیا اجابت نشده بود! شخصا این مطلب را در روایتی دیده بودم اما شنیدن این جریان لطف دیگری داشت و بیش از پیش جایگاه دعا و درخواست از درگاه الهی را برایم روشن کرد و این بیت حافظ را برایم تداعی نمود که می گوید: حافظ وظیفه تو دعا کردن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید @hasgarlu
اخلاق قول دادن در روایت داریم که مومن آینه مومن است؛ بر این اساس، انسان بایستی رفتار خودش را در رفتار دیگران مشاهده کند و از آن عبرت بگیرد یعنی انسان باید ببیند آن رفتاری که خودش دارد وقتی دیگران همان رفتار را مرتکب می شوند چه جلوه ای دارد آیا قابل قبول است یا نه؛ اگر قابل قبول بود خودش هم آن عمل را انجام دهد و اما اگر دید آن رفتار جلوه خوشی ندارد خودش نیز از انجام آن عمل اجتناب کند. اخیرا یکی از دوستان به من قول داده بود فلان کار شما را من انجام می دهم و از این بابت موجب خوشحالی بنده گشته بود اما وقتی زمان عمل فرا رسید تازه متوجه شد که این کار چه سختی هایی دارد لذا وقتی با وی تماس گرفت دیدم دچار تردید شده و بسیار مشتاق است که او از او بی خیال شوم و کار را به کس دیگری واگذار کنم. با خودم گفتم کاش او از ابتدا همه جوانب مساله را بررسی می کرد و بی هوا به بنده قول نمی داد تا الان هم موجب شرمندگی خودش شود و هم مرا دلسرد و ناامید کند. از قضا یکی دو روز پس از این ماجرا یکی از آشنایان کاری را از بنده درخواست کرد و من هم قبول کردم اما وقتی آمدم انجام دهم دیدم کار سخت و حوصله بری است و زمان زیادی هم می طلبد لذا خواستم که عذرم را بخواهم و کار را به خودش برگردانم اما به یاد رفتار دوستم افتادم و با خودم گفتم این بنده خدا الان روی من حساب باز کرده و دلخوش کرده که من این کار را برایش انجام خواهم داد خدا را خوش نمی آید دلسردش کنم لذا تصمیم گرفتم سختی های کار را به جان بخرم و به هر نحوی شده کار وی را به اتمام برسانم. اما از این به بعد بدون بررسی ابعاد قضیه بی هوا به کسی قول ندهم و بی خود دلخوشش نکنم. اینکه امروزه روان شناسان می گویند به فرزندانتان مهارت نه گفتن را یاد بدهید شاید بی ربط با این داستان نباشد یعنی انسان بهتر است از ابتدا کاری را قبول نکند و یا خواست قبول کند تمام جوانب آن را بسنجد و سپس جواب مثبت بدهد اما اگر پس از سنجش کم و کیف کار به آن پاسخ مثبت داد و به هر دلیلی سنجش وی با واقعیت مطابق در نیامد بهتر است سختی کار را تحمل کند بی شک خدای متعال در جای دیگری برایش جبران می کند. @hasgarlu
عنایت امام حسین برای ساخت حسینیه دیشب یک بنده خدایی به مسجد آمده بود و قضیه جالبی از عنایت امام حسین علیه السلام نقل می کرد. می گفت ما برای چند سال متوالی از عزاداران حسینی در مراسم اربعین پذیرایی می کردیم تا اینکه به ذهنمان زد یک زمین بخریم و مکان ثابتی برای این کار داشته باشیم تا در ایام دیگر سال نیز بتوانیم از زائران حسینی پذیرایی کنیم. آمدیم یک زمینی را دیدیم با قیمت ده میلیاد تومان. آخرش طرف مقابل به خاطر اینکه می خواهیم حسینیه درست کنیم راضی شد از چهار میلیارد بگذرد و به ما شش میلیارد بفروشد. ما هم آمدیم از این و آن پول جمع کردن تا اینکه توانستیم 750 میلیون تومان جمع کنیم. مانده بودیم با این پول چکار کنیم؟! نه می توانستیم با آن زمین بخریم و نه می توانستیم تک تک افراد را پیدا کنیم و پولشان را به خودشان برگردانیم. تا اینکه متوسل به امام حسین شدیم رفتیم نامه ای نوشتیم که یا اباعبدالله ما هشت سال است که خادمی تو را می کنیم ما را شرمنده مردم مگردان. نامه را انداختیم توی ضریح امام حسین و برگشتیم منزل. پس از مدتی یکی آمد گفت شخصی به نام ام عباس با شما کار دارد. رفتیم سراغ این شخص که گفت من زمینی دارم می دهم شما حسینیه بسازید اما دیگر شکایتتان را نزد امام حسین نبرید! آمدیم دیدیم این زمین خیلی بهتر از آن زمینی است که می خواستیم بخریم آن زمین توی انتهای کوچه بود این در بحر خیابان. خیلی خوشحال شدیم و شروع کردیم به ساختن حسینیه و توانستیم به لطف الهی یک مجموعه شش طبقه ای برای خدمت رسانی به زائران حسینی احداث بکنیم. @hasgarlu