باز گوربه پیدا کردم:)🐱🧡

بهشت واقعا زیر پای این دوستمه😔😁 مادر شده و بازم پایه دورهمی هامون هس:))) #دختران_تمدن_ساز

پشمامممم اینجا ایرانه ❤️‍🔥🗿💪🏽

شَبخُش:)💔

ای کسانیکه ایمان آوردید... هنوزم فک‌میکنید دنیا جای خفنیه؟ و برای رسیدن بهش اخرتتون رو میفروشید🚶🏽‍♀️؟

بفرس برااون دوستت که میگه چرااز فلسطین حمایت میکنید!؟🗿 (مخصوصا اون دوستات که فقط حرف کره ایا رو قبول دارن🗿)

حسی که از این آهنگ میگیرم>>>

اینو از دوستم گرفتم بخونم داستان یه دختر افسردس که....

هروقت یه اکیپ چادری تو پارک ملت دیدین ، ماییم😚❤️‍🔥 اکیپ#دختران_تمدن_ساز

اکثر ادمای ک میبینم این روزا فقط ظاهرشون امروزیه.. باطنشون،یه انسان اولیه نشسته داره برگ میجوعه..🦦🌿

#با_کتاب_بخوابیم:)🌚

عمرت تو دنیارو طولانی نبین..🗿 باهمین سرعت ک این ۱۰،۲۰ سال گذشته باهمین سرعت ۲۰،۳۰ سال بعدی هم داره میگذره... تازه اگه بالا عکسمون ننویسن جوان ناکام:)💔 تمرکزت همه هوش وحواست به رفتار و کارات باشه به زندگی بعدیت:) زندگی ابدیت:)) فقط کاریو انجام بده که تو زندگی ابدیت به دردت میخوره بیخیال آدمای بیخیال تو همه چیو فهمیدی همه چیو میدونی پس خودتو گول نزن و درحالیکه اونا دارن برای رسیدن به دُنیا دست و پا میزنن ما آخرتمون رو میسازیمم‌ رفیق🗿💪🏽

وقتی با رفیقم جنبه نداریم تو هوای پاییزی ساعت ۱۰ شب بیرون باشیم 😔🥲😂

حس نکردم حسی بهتر از حس آزادی🚶🏽‍♀️🕊️

این تیکه فیلم امشبم خییلی حقه>> حرف دلمونه:))

وقتی بهم میگن چطور انقدخونسرد و شادی!؟ باید بگم: سپاسگزارم از کتف عزیزم++ چون مشکلات به کتفمه🗿

بگن خودتو معرفی کن یه خسته پر انرژی .. یه خونسرد کَلافه .. یه کافر مُعتقد .. یه به غمگین ترین حالت ممکن شاد..‌ 🚶🏽‍♀️🚶🏽‍♀️🚶🏽‍♀️🚶🏽‍♀️🚶🏽‍♀️🚶🏽‍♀️

واییی جنگ بشه کدومو بپوشم:(🚶‍♂👨‍🦯💔😂

اینکه ما برا زندگیمون هدف نداریم رو هم باید مسئولین پاسخگو باشن !؟🚶🏽‍♀️

من نقطه ضعفم گریه بابا بزرگاس... نباید اینو می دیدم🙂💔

من ۱۵ ساله: لازم نیس کسی بهم بگه با زندگیم چیکار کنم! من ۲۱ ساله: تورو خدا یکی بهم بگه بازندگیم چیکاررر کنم...🚶🏽‍♀️💔

انتخاب پسرای کره ای دخترای محجبه داره میشه>>> پشماممم

خواب از محتوای بعضی کلاسا جذابتره🗿

وطنی حبیبی🇮🇷🇵🇸

🇵🇸🕊️

بهش گفتم: این زخم پشت دستت چیه؟ سوخته؟ موضوع رو عوض می کرد و نمیخاست جواب بده.... بالاخره تونستم از زیر زبونش حرف بکشم! چند وقت پیش، یه شب خیلی اذیت شده بود. می گفت که شیطون با شهوت به سراغم اومده بود. منم چاره ای که به ذهنم رسید این بود که دستمو بسوزونم! من مات و مبهوت به هادی نگاه می کردم.....

مدت کمی مهمان این بدن هستیم پس با وجدان زندگی کنیم>>>