روحانیت بی درد جامعه
چند روز پیش در صف نانوایی سنگک ایستاده بودم...
رسیدن نوبتم نزدیک بود...
که یک روحانی حدودا 45 ساله با چهره ای نورانی به جلوی صف آمد...
گمان کردم یک نان میخواهد و در صف تکی میخواهد بایستد...
وقتی جلو آمد و با شاطر نانوایی صحبت کرد، فهمیدم که تعدادی نان میخواسته و از قبل سفارش داده...
در نگاه اول از نوع رفتار آن روحانی خوشم نیامد. خصوصا وقتی به این فکر میکنم که روحانیت باید در کنار مردم باشد و به پیرمردی که مدت هاست قبل از من در صف ایستاده...
دلم میخواست سادگی و مثل مردم بودن روحانیت را می دیدم... چیزی که از این نوع رفتار به ذهنم آمد خوی برتر بودن و اشرافی گری بود...
در همین افکار بودم و در حال تاسف خوردن به حال چنین روحانیتی که نان هایی که سفارش داده بود را تحویل گرفت...
نان های سنگک کنجدی که حدودا 5 عدد بود...
وقتی به آن پیرمرد ساده و نگاه هایش می نگریستم و به آن روحانی بی درد جامعه که در چنین شرایطی و با این اوضاع بد اقتصادی در حال گرفتن چنین نان هایی است؛ تاسفم بیشتر شد...
سر خود را پایین انداخته و به این فکر میکردم چرا روحانیونی هستند که شرایط را درک نمی کنند و با رفتار خود نمک به زخم جامعه می پاشند...
در همین افکار که چشم هایی که به پایین دوخته شده بود به کفش های حاج آقا دوخته شد...
اول توجهم به این جلب شد که مچ پای حاج آقا مثل جوانان امروزی از کفش بیرون است که البته شاید اتفاقی بوده و خیلی هم مهم نبود، هرچند باید سعی شود که این تشبه ها صورت نگیرد...
در همین حین ناگهان چشم به مارک کفش افتاد...
اسکیچرز...
بهترین و گرانترین برند کفش...
چیزی برای تاسف خوردن باقی نمانده بود...
جز آهی از دل...
روحانیتی که درد جامعه را نمیفهمد و سعی میکند بی تفاوت از آن بگذرد...
و به قول معروف در اجتماع آقایی کند، بی آنکه هم درد جامعه باشد...
سنگ های نان ها را جدا کرد و بعد از جمع کردن نان هایش آرام آرام به سمت ماشین پژو یا آردی خود حرکت کرد...
وقتی نتوانست با دست های پر از نان درب ماشینش را باز کند، پیرمردی که آن سو تر نشسته بود برای احترام با عجله بلند شد تا درب ماشین را باز کند...
با این سبک زندگی برخی روحانیت فکر نمیکنم آقایی و احترام مردم به آن ها زیاد دوام بیاورد...
و روحانی بی دردی که آرام آرام حرکت کرد و از نانوایی دور شد و من ماندم ذهنی پر از آه و افسوس...
#روحانیت_بی_درد_جامعه