هدایت شده از شهید محمد مسرور❤️
بسم رب الشهدا
یادت میاد محمد !!!!
من خیلی قشنگ یادمه😔
اومدی خونه گفتی فاطمه میشه یه شهیدی رو من خیلی دوستش دارم اونو برام نقاشی کنی!!
میخوام بزارم تو واحد شهدا
منم گفتم نه نمیشه محمد!
تو هم گفتی چرا نمیشه؟؟!
گفتم عزیزم شهدا تو نوبت هستند
هنوز نوبت شهید شما نرسیده هر زمان نوبتش رسید چشم!
تو هم کمی صورتت تو هم رفت و گفتی داری اذیتم میکنی؟!
گفتم نه به خدا بین شهدا قرعه کشی کردم اسم شهید شما الان نوبتش نیست چندتا شهید جلوشِ بزار نوبتش بشه برات میکشم.
آخ خاک برسرم کنند محمد 😭😭😭
نمیدونستم عمر تو اونقدری زیاد نیست که چند ماه منتظر نقاشی بمونه
اصلا پرواز کردی و رفتی .
من موندم و حسرت خواسته برآورده نشده تو😭😭😭
به وعده ام وفا کردم ولی بعد از تو 😭
بار اول کشیدمش به جای خودت بردمش تو واحد شهدا
اونجا هم تو اغتشاشات تصویر شهید سوخت😭😭😭
انگار بدون تو نمیتونست اونجا بمونه
حالا هم دوباره قسمت شد برای یه کاری تصویر شهید مورد علاقه ات رو کشیدم
ببخشید داداشی میدونی تو حال خوبی نبودم اونجور که دلم بخواد تصویر شهیدت رو بکشم.
ولی میدونی چی خوشحالم کرد
لبخند خوشحالی که تو رویا بهم زدی
میدونم به خدا زنده ای
میدونم کنارمی !
دوستت دارم تمام هستی ام
با تمام وجودم تقدیمت میکنم عزیزم
ببخش کنارم نبودی بدم دست خودت 😭😭😭
#شهید_محمد_شریفی❤️
#هفته_دفاع_مقدس_گرامی
تقدیم به برادر عزیزتر از جانم
#شهید_محمد_مسرور
هدایت شده از شهید محمد مسرور❤️
و بغضی که بی تو تمام نمیشود و همچنان بی رحمانه ادامه دارد....
#شهید_محمد_مسرور
باد میوزد و ساعات سرخ حماسه را در گوش درختان، نجوا میکند.
من، در باور خیس دریاچهها ، پرواز آخرت را پلک میتکانم ، به نیزارهای خاموش دل میدهم.
ای محمدشهید؛
با ما که این چنین مچاله خویشتن ماندهایم ، از وسعت روشن افقهای دور بگو و از صدای عشق ، تا به قلههای بلند رهایی بیندیشیم و در رویای سپید ملکوت ، دشتهای شقایقپوش وطن را، دفزنان به شور آییم و مسرور شویم.
باورمان، چشمان آسمانی توست
باورمان، چشمان آسمانی تو است که کوچههای شهر را خورشید میپاشد.
تو آن اسطورهای که شبهای بیشمار، سر بر شانههای ماه، شاعرانهترین واژهها را گریستهای.
پنجرههای منتظر، نگاه ستارهپوشت را بسیار تجربه کردهاند.
خونت که بر خاک ریخت، اندوه رفتنت، سینه سرخان زمین را زمینگیر کرد.
نیستی! اما سالهاست شهر، یاد تو را نفس میکشد و نامت، نشانی جادههای باران را به یادمان میآورد. اقتدار روزهایمان را در تو یافتهایم؛ در رد گامهای مقاومت ودر دفاع از حرم.
سرفراز ایستادهایم و پیام بلند تو را با فرزندان وطن، زمزمه میکنیم.
اگر در هوای استقلال نفس میکشیم
نیستی؛ اما نوباوگان وطن، هر روزشان را پلاک میخوانند و چفیه مینویسند. اینان، روایتگر حماسه تواند؛ آنگاه که با شمشیر صدایت، عربده بادهای هرزهگرد را به دریدن برخاستی و هجوم بیوقفه شب و حضور دامنهدار کویر را ایستادگی کردی.
تو ماندی تا قلههای میهن، با آفتاب سربلندی، به صبح سلام بگویند.
تو رفتی، تا خیابانهای شهر را گامهای نامردمی، آلوده نکند.
اگر در هوای پاکیزه استقلال نفس میکشیم، اگر ایستادهایم و روشنی را ادامه میدهیم، یعنی دریافتهایم بزرگیات را؛ یعنی هنوز بر پلکان دلهامان نشستهای و چشمان یاس رازقی را لبخند میزنی.
نگاه کن، چه بارانی میبارد!
با تو، بر کتیبه های عشق حک شدیم
چشم میگشایم بر پنجرههای آفتابی و نور منتشرت را مینوشم.
تو از خورشیدزاران دور آمده بودی؛ از دامنههای ستاره.
خاطرههایمان را آبی تفکر تو آسمانی کرده است.
تو را در گردنههای برفگیر، به پاسداری بهار دیدهاند و من به درختان بلندی میاندیشم که از پس گامهای آخِرت، قد برافراشتند و به کوچههایی که نامت، شکوهمندشان کرده است.
از تو میگویم که نگذاشتی جادههای آوارگی، دلتنگمان کند؛ نگذاشتی سردر گریبان شبانههای سیاه یأس شویم.
میستاییمت؛ که با تو، بر کتیبههای سرخ عشق، حک شدیم...
هشتمین سالروز شهادت
#شهید_محمد_مسرور
✍️🏻 #سید_رضا_متولی
@hatef10012