🔖 #خبر_خوب :
امضای موافقت نامه تجارت آزاد ایران و اتحادیه اوراسیا.
💢 این خبرها رو جایی پخش نمی کنن! پس شما #رسانه_باشید ....
#بی_تفاوت_نباشیم
@saripnu_basij
37.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دوربین مخفی
احترام به مادر🌷
📍بی احترامی پسر جوان در فروشگاه و واکنش دیدنی مردم!
@hatef_media
🔖 #غروب_شهدایی :
مسواک و شانه همیشه توی کیفش بود!
خیلی با سلیقه و مرتب و منظم بود..
از دست بچه هایی که به سر و وضعشان نمی رسیدند، شکار می شد..!
لباس هایش همیشه درجه یک بود؛
خوشتیپ می گشت...
🔰 برای شهید مصطفی احمدی روشن صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
@hatef_media
🔖 #داستان_تقسیم
بسم الله الرحمن الرحیم
✍ #محمدرضا_حدادپور_جهرمی
🔹🔹 #فصل_اول🔹🔹
«« #قسمت_دوم »»
تا برگشت، یهو روی صورتش سایه بزرگ و وحشتناکی از سگ گنده ای افتاد که از پشت سر، به طرفش حمله ور شده بود. در کسری از ثانیه، اون سگِ سیاه و وحشی، با شدت هر چه تمامتر، افتاد رو سر و صورتش و بابک محکم به زمین خورد. جوری به زمین خورد که سرش محکم به زمین خورد و دیگه چیزی نفهمید و از هوش رفت.
در دنیایی تاریک و سوت و کور غرق بود که یکباره با ریختن سطل آب یخ به سر و صورتش، به هوش اومد و خودشو در یه دخمه دید. متوجه شد که وسط سه نفر قلچماق با لباس محلی روی زمین افتاده و سر و صورت و گردنش خونی هست. وحشتش با دیدن اونا بیشتر شد اما نای بلند شدن نداشت. خودشو روی زمین کشید. بدن درد داشت. اما به زور خودشو میکشید تا به طرف دیوار بره و اندکی از اونا بیشتر فاصله بگیره.
با وحشت و لکنت پرسید: شماها ... شماها کی هستین؟ اینجا کجاست؟
نفر اول که قیافه و هیکلش دو برابر بابک بود و بالای ابروش یه نشونه از شکستگی قدیمی داشت، یکی دو قدم جلوتر اومد و با لهجه ترکی غلیظ گفت: ما کی هستیم؟ مرتیکه یه کاره افتاده وسط زمین ما و میگه شماها کی هستین؟ عجب رویی داری!
نفر دوم که دو تا دستش به کمرش بود و سیبیل بزرگی داشت و یه کم غلظت لهجه اش کمتر بود با اخم و صدای بلند پرسید: اسمت چیه؟
بابک جواب داد: بابک!
نفر اول گفت: اهل کجایی؟اینجا چه غلطی میکنی؟
بابک جواب داد: ایرانی هستم.
نفر دوم گفت: این که خودمونم میدونیم. کدوم شهرش؟
بابک: اهل تبریزم. شماها کی هستین؟ اینجا کجاست؟
نفر اول نزدیکتر شد و پوتینش گذاشت روی پای راست بابک و فشار داد و گفت: پرسیدم اونجا چه غلطی میکردی؟ لابد اومده بودی اسپیلت و لب تاپ ببری! آره؟
ازاین طرف بابک داشت بازجویی میشد و از طرف دیگه ...
محمد گوشی را برداشت و شماره ای را دو سه بار گرفت اما اشغال بود. عصبی به نظر میرسید. از سر جاش پاشد و چند قدمی راه رفت که یهو تلفنش زنگ خورد.
محمد: سلام. بفرمایید.
مِهدی که اصالتا کُرد هست و حدودا چهل و پنج سالشه و جدیدا خدا بهش دوقلو داده گفت: سلام. پسره نرسیده به تپه! بلدچی هم بیشتر از این نمیتونسته معطل بشه و رفته.
محمد دستشو گذاشت کنار شقیقه اش و گفت: ای داد! ممکنه چه اتفاقی براش افتاده باشه؟
مهدی: اگه زنده مونده باشه، گرفتار ماموران مرزداری ترکیه شده. اگه هم مرده باشه که دیگه هیچی!
محمد پرسید: گوشیش خط میده؟
مهدی: چک کردم. نه!
از اون طرف، شکنجه گر دو با ته پوتینش جوری خوابوند تو دهن بابک که دهنش پُرِ خون شد. بابک داشت ناله میکرد که گردن بابکو گرفت و صورتشو نزدیک صورت گنده خودش آورد و گفت: این شر و ورها تحویل من نده. اگه میخواستی از مرز رد بشی، مثل بچه آدم رد میشدی. مثل بقیه. از راه خودش. تا دندونات نریختم تو حلقت بگو ببینم چرا اون راهو انتخاب کردی؟
بابک که داشت از درد دهان و دندان رنج میبرد با آه و ناله گفت: میخواستم از مرز رد بشم. میخوام برم ترکیه. آدرس اشتباه بهم دادند. لعنت به پدر و مادر اونی که راهو اشتباه نشونم داد.
شکنجه گر اول که از بقیه عصبی تر به نظر میرسید گفت: نشد. بازم زدی به باقالیا. از اونجایی که تو میخواستی رد بشی، جن و شیطون هم رد نمیشن.
بابک گفت: آقا غلط کردم. گه خوردم. مگه من راه بلدم؟ مگه راه بلد داشتم؟ یه عوضی بهم گفت چون فراری هستی، نمیتونی از مرز رد بشی. فقط باید از اینجا بری که بتونی خلاص بشی. بذارین برم. وقتی آبها از آسیاب افتاد، میرم خودمو معرفی میکنم. به همه چیزم اعتراف میکنم. به ارواح خاک آقام میرم خودمو معرفی میکنم. اما الان نه. بعدا. بذار برم.
شکنجه گر دو پرسید: به چی اعتراف کنی؟ مگه چیکار کردی؟
🔸🔹🔸🔹
ازاون طرف، سعید و مجید اومدن داخل اتاق محمد و با سلام و احترام وارد شدند و نشستن رو صندلی. مجید گفت: مخبری که تو اون منطقه داریم اثری از بابک و یا آدمی با نشونی های اون نداره و به چنین موردی برخورد نکرده.
محمد که حسابی تو فکر بود گفت: میدونم. از اونجاها که مخبر داریم رد نشده ولی فکر کنم زیادی رفته سمت چپ. گفته بودین زاویه 45 درجه برو سمت چپ اما ...
سعید گفت: رفتار مرزداری ترکیه چطوریه؟
محمد جواب داد: موجودات وحشی و زبون نفهم! ...
@hatef_media
🔴 اعتکاف دانشجویی 🔴
مهلت ثبت نام تا۱۳بهمن
🕰️ زمان برگزاری:۱۵، ۱۶، ۱۷ بهمن ماه
🏫 مکان برگزاری برادران: مسجددانشگاه آزادساری
🏫 مکان برگزاری خواهران: مسجد دانشگاه علوم پزشکی ساری
جهت ثبت نام وکسب اطلاعات بیشترتماس حاصل فرمایید:
۰۹۰۱۳۶۰۲۱۱۹ واحد برادران
۰۹۳۳۳۰۱۸۴۵۳ واحد خواهران
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور ساری
@hatef_media
🌟*أین الرّجبیون*🌟
🌙ماه رجب فرا رسید، ماهی که
🌙اولین روزش باقری
🌙سومینش نقوی
🌙دهمینش تقوی
🌙سیزدهمینش علوی
🌙نیمه اش زینبی
🌙بیست و پنجمش کاظمی
🌙بیست و هفتمش محمدی است
#ماه_رجب🌙🌺
#میلاد_امام_محمد_باقر(ع) 🎉
@hatef_media
🔊🔊 خبر مهم و فوری 🔊🔊
دانشگاه پیام نور کشور،در حال ثبت نام برای برگزاری رقابتی مهم در بین دانشجویان سراسر کشور در زمینه قرآنی می باشد. لذا از دانشجویانی که در رشته های حفظ، قرائت، ترتیل، معارف قرانی، نهج البلاغه و یا نوشتن مقالات علمی در این زمینه فعالیت دارند، میتوانند در این رقابت بسیار بسیار مهم شرکت نمایند. 💥💥💥 لازم به ذکر هست که پیام نور مرکز ساری هر سال در این رقابتها شرکت نموده و به لطف الهی همواره با کسب رتبه برتر موجب افتخار پیا م نور مازندران بوده است. ✳️ برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت جشنواره مراجعه نمایید.♦️♦️♦️ منتظر حضور پر شور شما در این رقابتها هستیم♦️(( جوایز نفیس مادی و معنوی این جشنواره ها رو از دست ندین))
♣️♣️♣️محورهای شرکت در جشنواره قرآن و عترت:🔸 بخش اوایی که شامل حفظ، تجوید، ترتیل می باشد. 🔸بخش معارفی🔸هنری🔸پژوهشی 🔸ادبی 🔸نهج البلاغه 🔸نوآفرینی قرانی🔸 فناوری رسانه ای 🔸صحیفه سجادیه♣️♣️♣️
@hatef_media
💞💞💍💍💞💞
🔺در دوران خواستگاری بهترین راه برای شناخت طرف مقابلمان، نحوه ارتباط او با دیگران است، نه با ما
❣️اینکه طرف مقابل ما با خانواده، دوستان، و اطرافیانش چگونه برخورد میکند، اینکه در رستوران با کسی که سفارش غذا میگیرد چگونه برخورد میکند، اینکه در ترافیک وقتی تلفن همراهش زنگ میزند چگونه جواب میدهد، و مواردی از این قبیل به ما کمک میکند تا بتوانیم الگوهای ارتباطی او را بشناسیم.
⭕️ اشتباهترین فکری که در این دوران ممکن است از ذهنمان بگذرد این است که «با من که خوب رفتار میکند...»
#ازدواج_موفق💍
@hatef_media