🔻با این اشعار کودکان را به نماز خواندن ترغیب کنید
🌱🌱شعرهای نماز کودکانه موجب برقراری ارتباط بهتر کودک با نماز می شود.🌱🌱
ادامه مطلب در لینک زیر👇👇👇
https://shamiim.ir/شعر-نماز
@hateff
🌏جاده روستای ناندل
🔹️یکی از خطرناکترین جاده های شمال ایران
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🆔 @hateff
⬅️فوایدے ڪه مسواک زدن با نمک براے دندانها دارد
🔹جلوگیرے از پوسیدگے دندان
🔹قوے شدن لثه در برابر میڪروب
🔹ڪاهش حساسیت عصب دندان به گرما و سرما
🔹ضد عفونے ڪردن زخم هاے دهانی
🔹برطرف ڪردن گلودرد
🔹مبارزه با تنفس بدبو
🔹برطرف ڪردن عفونت دندان و لثه
🔹ڪاهش درد دندان
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🆔 @hateff
📆 امروز یکشنبه
☀️10 اردیبهشت 1402 هجرے شمسے
🌙9 شوال 1444 هجرے قمرے
🎄30 آپریل 2023 میلادے
┄┅═══✼✨✼═══┅┄
🆔 @hateff
🍀🍀هر صبح یک حدیث🍀🍀
✅ الإمامُ الكاظمُ عليه السلام
وَجَدتُ عِلمَ النّاسِ في أربَعٍ ; أوَّلُها أن تَعرِفَ رَبَّكَ ، و الثّانِيَةُ أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بِكَ ، و الثّالِثَةُ أن تَعرِفَ ما أرادَ مِنكَ ، و الرّابِعَةُ أن تَعرِفَ ما يُخرِجُكَ مِن دِينِكَ .;
امام كاظم عليه السلام
دانشِ مردم را در چهار قسم يافتم; نخست اين كه پروردگارت را بشناسى، دوم اين كه بدانى با تو چه كرده است، سوم اين كه بدانى از تو چه خواسته است و چهارم اين كه آنچه تو را از دينت بيرون مى برد، بشناسى.;
كشف الغمّة : 3/45.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🆔 @hateff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کلاغ پرچم اسرائیل را به زیر کشید!
🔹در اتفاقی جالب که در شبکههای اجتماعی عربزبان فراگیر شده است، یک کلاغ پرچم اشغالگران را از روی میله پرچم کَند و بر روی زمین انداخت.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🆔 @hateff
🔹الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطمئِن قُلُوبُهُم بِذِکرِ الله•
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🆔 @hateff
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹بازگشت
از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم!
✍ کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان؛ بیمار احیا شد.
روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور، دوباره به این دنیای فانی برگشته ام.
دقایقی بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند. آنها می خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند.
همین که از دور آمدند، از مشاهده چهره ی یکی از آنان واقعا وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد!
مرا به بخش منتقل کردند. برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از آشنایان به دیدنم آمده بودند. یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: بگو فلانی و فلانی بر گردند. تحمل هیچکس را ندارم.
احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و...
به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمی کردم. می ترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم.
دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم. برخی از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می کرد!
بعداز ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس را نبینم. اما يكباره رنگی از چهره ام پرید! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار میشنیدم.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🆔 @hateff