eitaa logo
هتنا|𝗛𝗔𝗧𝗡𝗔🇵🇸
3.4هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
2هزار ویدیو
26 فایل
گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هَتنا🌱 داعیه‌ی ما، ایجاد تمـــدنی است مبتنی بر معنـویـت و هدایت الهی؛ اگر ملت‌های اسلامی بتوانند چنین تمدنی را بنا کنند، بشر سعادتمند خواهد شد. ☎️ثبت نام هماهنگی اجرا : 09204311005 🔺️ادمین: @ID_hatna
مشاهده در ایتا
دانلود
. محمدرضا یاد تاسوعا افتاد: بچه‌ها تشنه بودند، لب‌هایشان ترک خورده بود. می‌گفتند عمه جان تشنه‌ایم. یعنی آب نیست؟ اگر آب هست، به ما هم بدهید؛ حتی اگر چند قطره باشد. عمو خجالت می‌کشید. بچه‌ها تشنه بودند. حال محمدرضا لحظه به لحظه وخیم‌تر می‌شد. بی‌تاب بود و آب می‌خواست. بچه‌ها داد و فریاد راه انداختند و نگهبان‌ها را صدا کردند. بالاخره آمدند و یک آمپول تزریق کردند و رفتند، همین. زبان محمدرضا مثل تکه چوب شده بود. خون و چرک از زخمش بیرون می‌ریخت. سرش آن‌قدر سنگین بود که نمی‌توانست به راحتی بچرخاندش. لب‌هایش مثل ماهی باز و بسته می‌شدند و صدایش بی‌رمق به گوش می‌رسید که: « آب می‌خواهم، آب بدهید.» یکی از بچه‌ها گفت: « محمدرضا که شهید می‌شود، چرا لب تشنه؟ من به او آب می‌دهم.» نشست کنار محمدرضا تا آبش بدهد، اما دید که محمدرضا تکان نمی‌خورد. صورتش را نزدیک لب و بینی‌اش آورد و پر اضطراب گفت: « چرا محمدرضا نفس نمی‌کشد؟ یا حسین(علیه السلام)... محمدرضا!» محمدرضا جواب سلام های قبل از اذان صبح و غروب‌هایش را گرفته بود. حالا دیگر پیش آقا سرش بالا بود و خجالت نمی‌کشید. محمدرضا لب تشنه پر کشیده بود. 📚کتاب از او، انتشارات عهد مانا، صفحات ۲۱۴, ۲۱۵ تا ۲۱۷ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .
. وقتی از این چیزها حرف میزد، لحنش حماسی می‌شد و برق چشمهایش آدم را می‌گرفت. طوری که مخاطبش هر که بود، سر ذوق می‌آمد و با علاقه تاییدش می‌کرد. می‌گفت:« یه روز اگه احساس کنم اینجا زیاد مفید نیستم ول میکنم و میرم لبنان عین یه سرباز ساده می‌جنگم.» هیچ تعارفی هم توی لحن کلامش نبود. حرف کسی بود که اسرائیل را مغرورترین و پلیدترین دشمن اسلام می‌دانست و توی خیلی از جلسه ها می‌گفت:« باید کاری کنیم اسرائیل با شنیدن اسم شیعه به خودش بلرزه» شاید آن جمله‌ی معروف حاج حسن که چند ماه مانده به شهادتش توی جلسه ای خطاب به «بچه هایش» گفته بود، برای ما مردم عادی عجیب باشد، آنقدر که دیوار نوشته‌اش کنیم و بشود زینت اتوبان‌ها و نمایشگاه‌ها و جشنواره‌ هایمان. ولی برای آنهایی که آن روز توی جلسه بودند و حاجی را می‌شناختند، حرف عجیبی نیامده بود. وقتی که حاج حسن دستش را مشت کرده و گفته بود:« من اگه مُردم هم روی قبرم بنویسید: اینجا مدفن کسیه که میخواست اسرائیل رو نابود کنه.» 📚کتاب مردی با آرزو های دوربُرد، صفحه ۴۸ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .
. وقتی از این چیزها حرف میزد، لحنش حماسی می‌شد و برق چشمهایش آدم را می‌گرفت. طوری که مخاطبش هر که بود، سر ذوق می‌آمد و با علاقه تاییدش می‌کرد. می‌گفت:« یه روز اگه احساس کنم اینجا زیاد مفید نیستم ول میکنم و میرم لبنان عین یه سرباز ساده می‌جنگم.» هیچ تعارفی هم توی لحن کلامش نبود. حرف کسی بود که اسرائیل را مغرورترین و پلیدترین دشمن اسلام می‌دانست و توی خیلی از جلسه ها می‌گفت:« باید کاری کنیم اسرائیل با شنیدن اسم شیعه به خودش بلرزه» شاید آن جمله‌ی معروف حاج حسن که چند ماه مانده به شهادتش توی جلسه ای خطاب به «بچه هایش» گفته بود، برای ما مردم عادی عجیب باشد، آنقدر که دیوار نوشته‌اش کنیم و بشود زینت اتوبان‌ها و نمایشگاه‌ها و جشنواره‌ هایمان. ولی برای آنهایی که آن روز توی جلسه بودند و حاجی را می‌شناختند، حرف عجیبی نیامده بود. وقتی که حاج حسن دستش را مشت کرده و گفته بود:« من اگه مُردم هم روی قبرم بنویسید: اینجا مدفن کسیه که میخواست اسرائیل رو نابود کنه.» 📚کتاب مردی با آرزو های دوربُرد، صفحه ۴۸ گروه‌جهادی‌رسانه‌ای‌هتنا🌱 @hatna_official .