eitaa logo
حتی بیشتر
223 دنبال‌کننده
180 عکس
57 ویدیو
1 فایل
می گویند در روز حشر،از همه چیز می پرسند از همه ی داشته ها... و شاید از قلمی که می توانست بنویسد و بر زمین انداخته شد هم ! بی جواب ماندن برایم گران است ,می نویسم! #حتی_بیشتر @hamsayekarimeh پیام ناشناس 📝. https://harfeto.timefriend.net/17355487134513
مشاهده در ایتا
دانلود
. امسال نجف نیستیم. اما در شهر و دیار خودمان هم نیستیم. ساکن یک روستا شده ایم که دوست تر داشتند در این روز و شب ها، مسجدشان نماز جماعت داشته باشد.قرآن و دعا داشته باشد. بَدَم نمی‌آمد که از این سفر هم سفرنانه بنویسم.از بالا و پایین های یک سفر تبلیغی. نوشتنَش از این جهت لطف داشت که جدید بود.متفاوت بود.و شاید یک روایت کمتر بیان شده از زندگی طلبگی. دوست داشتم کسانی که نیامده اند و ندیده اند، کمی بیشتر با این فضا آشنا شوند. و این شاید فهم و نگاه و قضاوت درمورد طلبه ها و زندگی هایشان را می‌توانست آسان تر و واقع بینانه تر کند. اما همین چند روز پیش، با یک سفرنامه ی مجازی آشناشدم.یک سفرنامه ی طلبگی ...اما خیلی متفاوت تر از ما ! خیلی خجالت کشیدم که تا وقتی چنین کسانی هستند و چنین زندگی هایی و چنین سفرهایی هست ، بخواهم وقت شریف شما را برای روزمره های خودم بگیرم . بنابراین ، با کمال احترام و اشتیاق ، شما را به همراهی این خانم بافضیلت و همسر و فرزندانش به سفر دعوت می‌کنم👇 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan اگر گاهی چیز قابل داری از اینجایی که هستیم باشد ،با این هشتگ می‌گذارم 🌙 @hattabishtar
حتی بیشتر
#سفر_به‌خانه‌ی_پدری قسمت هفتم 👶👧🧒فقط یک مادر چند فرزندی می‌داند که حتی اگر دوساعت بخواهی از خانه بی
امشب حتما آقای شهرآشوب دوباره اتوبوس مهیا کرده و دارد طلبه ها را با سه و نیم دینار کربلا می‌برد و تا سحر برمی‌گرداند نجف ... بریم دنبالشون ؟ ❤️‍🩹💔
مداحی آنلاین - سینم بوی تربت داره - نریمانی.mp3
4.91M
سینم بوی تربت داره😭 روضت واسم برکت داره شب جمعه است هوایت نکنم می‌میرم ...اباعبدالله ♥️ @hattabishtar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا درسته که ماه رمضان ، بهار قرآنه و بیشتر همّ و غم ما باید تلاوت قرآن باشه. اما ، اهمیت مناجات و دعا در این ماه هم خیلی زیاده که ما اغلب توجهی بهش نمی‌کنیم. خودمو میگم که انقدر مشغله های مختلف هست که متاسفانه، وقت گیر میارم ، جزء های عقب مونده مو می‌خونم. اما....
. خیلی دوست دارم بنا برحقی که دایجونم و مامانجونم بر گردنم داشتند و شبهای ماه رمضان من رو با خودشون به دعای ابوحمزه ی اصفهان می‌بردند ، چند خطی بنویسم. ان شاءالله که این شبها مهمان و ریزه خوار صاحب ابوحمزه ، امام سجاد علیه السلام باشند. .
. همه اصفهان می‌رن برای قشنگی هاش... من می‌گم اصفهان برید برای ابوحمزه ی شب هاش
. ماجرای سحرها و شب زنده داری های اصفهان ، ماجرای یکی دوساله نیست. فقط هم برای شب های ماه مبارک نیست! حیف می‌شود اگر در همین یکی دوخط بخواهم مختصرش کنم. فعلا از ابوحمزه می‌نویسم و اگر عمری بود ، شب های جمعه ،شما را (با دایجون و مامانجون )به تخت فولاد اصفهان می‌برم! آن جا میان قبرهای چندین و چند صد ساله و مقبره ها و تکیه ها، سالهاست که خبرهاست . .
. بگذریم ... برویم سراغ ابوحمزه . ماجرای دوستی من و ابوحمزه از نوجوانی ام شروع می‌شود. وقتی که تابستان ها به اصفهان می‌رفتیم. و ماه رمضان را همان جا پیش مامانجون می‌ماندیم. شب که می‌شد ، حدود ساعت ۱۰ شب ، تب و تاب دعای ابوحمزه می‌افتاد توی خانه. زنگ می‌زدیم دایجون : می‌روید دعا؟ جا دارید توی ماشینتان؟ اگر جا نداشتند، به دایجون محمدم زنگ می‌زدیم. و اگر بازهم نمی‌شد ، به دایجونِ مادرم. بالاخره یک جوری خودمان را جا می‌کردیم و می‌رفتیم... کجا؟ مسجد جمعه (جامع) اصفهان ... .
. کلّ دعا حدود ۳،۴ ساعت طول می‌کشید و ما معمولا قبل از نصفِ دعا میرسیدیم مسجد. کیپ تا کیپ ماشین بود و من ، از این هیاهو و حیات ،در اوج سیاهی و تاریکی و خواب (بخوانید مرگ)ِ شهر به وجد می‌آمدم. مفاتیح کوچک و چندتا خوراکی ، مونس شب های من بود. .
. یک مسجد قدیمی باصفا ، یک آسمان پر ستاره بالای سَرِمان و زن و مرد و کوچک و بزرگ ... که شادی در چشم هایشان موج می‌زد و روی گونه می‌ریخت ...
. امشب تقدیم به تمام اهالی ابوحمزه که برای شب های زیرِ خاکشان خواندندو گریستند وپیش فرستادند ... و حالا نیستند! و مالي لا اَبْكي وَلا اَدْري اِلي ما يكوُنُ مَصيري وَاَري نَفْسي تُخادِعُني وَاَيامي تُخاتِلُني وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسي اَجْنِحَة الْمَوْتِ فَمالي لا اَبْكي اَبْكي لِخُروُجِ نَفْسي اَبْكي لِظُلْمَةِ قَبْري اَبْكي لِضيقِ لَحَدي اَبْكي لِسُؤالِ مُنْكَر وَ نَكير اِياي اَبْكي لِخُروُجي مِنْ قَبْري عُرْياناً ذَليلاً حامِلاً ثِقْلي عَلي ظَهْري... @hattabishtar