eitaa logo
حتی بیشتر
223 دنبال‌کننده
180 عکس
57 ویدیو
1 فایل
می گویند در روز حشر،از همه چیز می پرسند از همه ی داشته ها... و شاید از قلمی که می توانست بنویسد و بر زمین انداخته شد هم ! بی جواب ماندن برایم گران است ,می نویسم! #حتی_بیشتر @hamsayekarimeh پیام ناشناس 📝. https://harfeto.timefriend.net/17355487134513
مشاهده در ایتا
دانلود
کفاف مستی من را نمی دهد انگور کمی ز چای نجف با گلاب می خواهم ... چای عراقی ☕️ شای عراقی چای لیمو🍋 استکان سرریز توی نعلبکی 🤌³ دقیقا نصف لیوان شکر دو قطره بیشتر چای از گلو پایین نرفته تمام میشه...
عده ای مشغول تحصیل اند در شهر نجف بحث مستی زیر ایوان از دروس حوزوی است !
22.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیمه شب جمعه ی دوم رمضان ۱۴۰۱ حرم آقا امیرالمومنین خلوت بود. همه رفته بودند دیدار ارباب ♥️ و ما چون قصد ده روز کرده بودیم، (بخاطر روزه هایمان )نمی‌تونستیم حتی یک سفر چند ساعته هم بریم کربلا ... آماده سازی جایگاه ختم قرآن و جزء خوانی رو داخل فیلم می‌تونید ببینید . @hattabishtar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهاردهم در فکر و ذکر رفتن به کربلا بودیم که 😷🦠 یک ویروس گوارشی ، حسابی بچه ها را درگیر کرد.... 🧪خداراشکر یک داروخانه‌ی کوچک برای انواع بیماری ها با خودمان برده بودیم.بچه ها را دکتر نبردیم . و گیاهی و شیمیایی شروع به درمان کردیم. 🧺🧼در آن شرایط خاصّ ِ خانه ، مدام ملافه و لباس ها کثیف و نجس می‌شد و من که لباس برای بچه ها خیلی کم آورده بودم ، دائم در حال شستشو و آبکشی بودم. نرگس و محمد حسین هردو پوشکی بودند و غیراز کثیف شدن لباسها، بسته ی پوشک بچه ها ، چشم برهم زدنی تمام می‌شد ! یک شب بی اختیار اشکم درآمد. محمدحسین جز لباسِ توی تنش لباسی نداشت .همه یا نجس بود یا کثیف‌ و من نگران بودم که اگر همینها هم کثیف بشود ، دیگر چیزی برای پوشیدن ندارد!😔 🌫هوای نجف از اول مرطوب و نسبتا شرجی بود.لباسها به راحتی خشک نمی‌شد . اگر سریع لباسها را خشک نمی‌کردم، همه مان بوی لباسِ خیسِ مانده توی لباسشویی میدادیم ! 🤧 🛁🚿علاوه برآن ، آب نجف هم بسیار سخت بود ! مواد شوینده کف نمی‌کرد و کثیفی از لباسها پاک نمی‌شد ! 🪣🧴 لباسها را در حیاط خلوت دومتریِ خانه با دست یا ماشین لباسشویی می‌شستم و با بخاری برقی و گاهی سشوار و اتو ، خشک می‌کردم !🧺 🚪پیش از ظهر چهارشنبه بود که درِ خانه را زدند.سید رحمان بود.صاحبخانه...با نگرانی و با لهجه ی غلیظ عراقی به همسرم فهماند که آب از سقف خانه اش چکّه می‌کند !😧 💁🏻همسرم تعارف کرد بالا بیاید و خوب همه جا را ببیند!! مشکل از همان حیاط خلوت و لباس شستن های من بود!😓 هنوز یادم هست که با نگرانی دست هایش را از بالا به پایین آورد و گفت هووووف !! یعنی سقف روی سرِ زن و بچه ام می‌ریزد !!🙆🏽‍♂ تعهد دادیم که دیگر در حیاط خلوت لباس نشوییم !!🤷🏻 از آن به بعد، لباسها را در سرویس بهداشتی می‌شستم و در خشک کن آبکشی می‌کردم و بعد همان مراحل سابق .... طوری شده بود که حتی دونفری از پسِ کارها برنمی‌آمدیم !🥲 بعد از دوسه روز مریضی ، به لطف آقا امیرالمومنین و نفس کشیدن در هوای حرم ، پنج شنبه حال بچه ها بهتر شد... همسرم گفت یک ساکِ دوسه روزه جمع کن برویم کربلا ! آقای صائغ گفته برایتان جایی برای سکونت پیدا می‌کنم! اگر قسمت باشد ، فقط همین ایام فرصت ماندن و زیارت داریم !🤲🌱 امشب با شهرآشوب می‌رویم و آخرشب، دیگر برنمی‌گردیم ! پنجشنبه.۱۷ فروردین ۱۴۰۲ @hattabishtar
پنجشنبه ۱۷ فروردین ، روز تولد امام حسن مجتبی علیه السلام بود. برای اولین بار ، سحری را کمی زودتر خوردیم و خودمان را برای نمازصبح به حرم رساندیم.از بین الطلوعین تا حدود ساعت ۸ حرم امیرالمومنین بودیم. دقیقا همان لحظاتی که داشتند خانه ی پدری را برای میلاد پسر ارشد گل آرایی می‌کردند !🎍💐 شاید این تنها مرتبه ای بود که من آفتاب حرم را دیدم...
14.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنسیق الوَرِد😍🌱✨ صبح میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام حرم بسیااار خلوت امیرالمومنین البته طبق معمولِ همه حرم ها ، قسمت خانمها ...🥲🥲 @hattabishtar