#خاطرات_جهادی
خب خدایی دلم نیومد این خاطره رو براتون تعریف نکنم 😁
اول اینکه بگم ایشون آقا ساسان هستن یه گل پسر از عشایر کشور عزیزمون ایران خب ساسان و دوستاش به خاطر شغل خانوادشون نمیتونستند مثل بچه های دیگ به مدرسه برن و سالانه شاید دو ماه به مدرسه میرفتند من متاسفانه از این موضوع خبر نداشتم 😐😔 روزی که بچه های اون منطقه رو دیدم سریع عاشقشون شدم بچه هایی که با این شرایط سخت خیلی با ادب و مهربون دوست داشتنی بودن🤍 و اینم بگم بچه های بودن که با سن کمشون همراه پدر مادرشون رو زمین های مردم روستا کار میکردن
نه دسترسی به اینترنت نه تلویزیون هیچی روزی که دیدمش گفتم بهش سلام فرمانده رو شنیدی تاحالا میتونی برام بخونیش؟ گفت نه نشنیدم گفتم یه شعر میتونی بخونی هرچی دوست داری مثلا سرود ملی ؟ یه لبخندی زدُ گفت همشو بلد نیستم ولی آخر یکمشو خوند☺️💪
وقتی عکس حاج قاسم رو میخواستم بهشون بدم و عکسشون رو بگیرم گفتم ساسان حاج قاسم رو میشناسی؟ باورتون نمیشه یه لبخندی زد عکس حاجی رو بوسید گفت آره ❤️
فردا که رفتیم دیدنشون همه بچه ها عکس حاجی رو زده بودند به چادر هاشون خیلی خوشحال شدم 😍❤️
اینکه میبینی چند بچه نیست نسل
#قاسم_سلیمانی🤍😌