هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🔴 آزمـــون اسـتـخـدام ۶۰ هـزار مـعـلــم 😍
دولــت پـزشـکیـان دستـور استـخــدام
۶۰ هـــزار معـلـم جـدیـد را صــادر کـرد 📝
✅ زمـــــان آزمــــون دی مـــاه 📆
✅ جـذب با مدرک لیسانس یا حـوزه
❗️جــزئیــات آزمــون و منبـع قبــولــی با
هــزاران کـارنــامـه #قـبـولــی استـخـدامی
در لیـنـک زیــر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
راز قبولی درآزمون استخدامی اینجاست 😉👆
.۱۲
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴 خبـر وزیـر آمـوزش و پـرورش از برگزاری
آزمون جدید استخدام معلم در لینک زیر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
🔻منبـع قبـولی آزمون استخدامی معـلمی 😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
.۳
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
💠پسرک فلافل فروش💠
قسمت 1⃣4⃣
هادي روي اين طرح خيلي کار کرد. اما مسئولان حشدالشعبي با اين دليل که نيرو و شرايط برگزاري اين نمايشگاه را ندارند، طرح را به تعويق انداختندتا اينکه هادي براي بار آخر راهي مناطق عملياتي شد.اما مهمترين کار فرهنگي که از هادي ديدم مربوط ميشد به کاري که به خاطر آن به ايران برگشت. هادي تعداد زيادي چفيه و پيشاني بند با نام مقدس يا فاطمـه لزهرا (س)آماده کرد و با خودش به عراق آورد.
او ميدانست بهترين کار فرهنگي براي رزمندگان، پيوند دادن آنان با حضرات معصومين، به خصوص مادر سادات، حضرت زهرا(س) ،است.
❇️ مرد ميدان نبرد
✳️ يكي از دوستان عراقي شهيد
اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما بايک خودرو به سمت نجف برميگشتيم. موقع اذان صبح بود که به ورودي نجف و کنار وادي السلام رسيديم. هادي به راننده گفت: نگه دار.تعجب کرديم. گفتم: شيخ هادي اينجا چه کار داري؟گفت: ميخواهم بروم وادي السلام. گفتم: نميترسي؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز برو توي قبرستان.هادي برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم پياده شد و رفت.بعدها فهميدم که مدتها در ساعات سحر به وادي السلام ميرفته و بر سر مزاري که براي خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت ميشده.
**
هادي مرد مبارزه بود. او در ميدان رزم و در مقابل دشمن هم دست از اعتقاداتش بر نميداشت.هميشه تصوير مقام عظماي ولايت را بر روي سينه داشت. براي رزمندگان عراقي صحبت ميکرد و آنها را از لحاظ اعتقادي آماده ميکرد.يادم هست خيلي با اعتقاد به جمعي از رزمندگان عراقي ميگفت: لحظه ي شهادت نام مقدس يا حسين (ع)را به زبان داشته باشيد تا خود آقا بالاي سرتان بيايد.کل وسايل همراه هادي، در همه ي مدت حضور در ميادين نبرد، فقط يک ساک دستي کوچک بود. تعلقات او از همه ي دنياي مادي بريده شده بود.در دوران نبرد خيلي کم غذا ميخورد، ميگفت: شايد بقيه ي رزمندگان همين را هم نداشته باشند. کم ميخوابيد و به واقع خودش را براي وصال آماده کرده بود.هادي در خط نبرد هم وظيفه ي روحاني بودن و مبلّغ بودن خود را رها نميکرد. در آنجا هم، وظيفه ي هر کس را به آنها متذکر ميشد.زماني هم كه احتياج بود در كار تداركات و رساندن آب و آذوقه كمك ميكرد.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
اخبار حکمت کارت به ایتا پیوست 😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3878617101C02ac776efa
پوشش اخبار حکمت کارت
اقلام اعلام شده حکمت کارت
معرفی مراکز فروش و ارائه خدمات اقساطی, مراکز درمانی و مهمانسراهای تحت قراردادو استخدام..
اطلاع از حقوق اتکا ؟😍👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3878617101C02ac776efa
سریع برید عضو شید تا گمش نکردید 🌹
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🚨 اتفاق عجیب هنگام شهادت سیدحسن نصرالله😭
نایب رییس شورای سیاسی حزب الله میگوید مکانی که پیکر سید در آن پیدا شد، مملو از گازهای خفه کننده بود. یکی از کسانی که عاشق سید بود، ماسک اکسیژن خود را برداشت و بر دهان سید گذاشت، به این امید که ایشان را نجات دهد اما پس از چند لحظه... 😰
🔻کلیپش اینجا سنجاق شده👇
https://eitaa.com/joinchat/1179059032C3499aba677
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
💠پسرک فلافل فروش💠
قسمت 2⃣4⃣
❇️ انسان الهي
✳️ شيخ محمد صبيحاوي و...
من همه گونه انسان ديده ام. با افراد زيادي برخورد داشته ام. اما بدون اغراق
ميگويم كه مثل شيخ هادي را كمتر ديده ام.انسان مؤمن، صالح، عابد،زاهد،متواضع، شجاع و... او براي جمع ما خير محض بود.اين سخنان، نه به خاطر اين است كه او شهيد شده، ما شهيد زياد ديده ايم. اما هادي انسان ديگري بود. به همه ي دوستان روش ديگري از زندگي را آموخت.
او انسان بزرگي بود، به خاطر اينكه دنيا در چشمش كوچك بود. به همين خاطر در هر جمعي وارد ميشد خير محض بود. بسياري از روزها را روزه دار بود، امادوست نداشت كسي بداند. از خنده زيادي به خاطر غفلت از ياد خدا گريزان بود، اما هميشه لبخند برلب داشت. تمام صفات مؤمنين را در او ميديديم. هميشه به ما كمك ميكرد. يعني هركسي را كه احتياج به كمك داشت ياري ميكرد.يكبار براي منزل خودم يك تانكر خريدم و نميدانستم چگونه به خانه بياورم، ساعتي بعد ديدم كه هادي تانكر را روي كمرش بسته و به خانه آمد! او آنقدر در حق من برادري كرد كه گفتني نيست.بعضي روزها از او خبر نداشتيم، او مريض بود و ما بي خبر بوديم. دوست نداشت كسي بداند! از مشكلات و از امور دنيايي حرف نميزد، انگار كه هيچ مشكلي ندارد. اما مي دانستيم كه اينگونه نيست. خوب درس ميخواند و زود مطلب را ميگرفت. خوب ميفهميد. در كنار دروس حوزوي، فعاليتهاي بسياري انجام ميداد.
يكبار در مسير كربلا با او همراه بودم. متواضع اما بشاش و خنده رو بود. از همه ديرتر ميخوابيد و زودتر بلند ميشد. كم خوراك و كم خواب بود. اهل عبادت و زيارت بود. وقتي به كنار حرم معصومين ميرسيد ديگر در حال خودش نبود. همه فن حريف بود. در نبرد و مبارزه، مردميدان جهاد و به نوعي فرمانده بود، در ديگر كارها نيز همينطور. خاكي و افتاده بود. بارها ديدم كه سيني چاي را در دست دارد و به سمت برخي نيروهاي ساده ميرود.
عاشق زيارت شب جمعه در كربلا بود.وقتي هم كه شهيد شد، چهار روز پيكرش گم شده بود، البته اين حرفها بهانه است. هادي دوست داشت يك شب جمعه ي ديگر به كربلا برود كه خدا دعايش را مستجاب كرد. روز يكشنبه شهيد شد و شب جمعه در كربلا و نجف تشييع شد. درست در اولين روز فاطميه!
❇️ در خط مقدم
✳️ محمدرضا ناجي
از مؤسسه ي اسلام اصيل با هادي آشنا شدم. بعد از مدتي از مؤسسه بيرون آمد و بيشتر مشغول درس بود. ما در ايام محرم در مسجد هندي نجف همديگر را مي ديديم. بعد از مدتي بحران داعش پيش آمد. هادي را بيشتر از قبل ميديدم. من در جريان نمايشگاه فرهنگي با او همکاري داشتم. يک روز ميخواستم به منطقه ي عملياتي بروم که هادي را ديدم. او اصرار داشت با من بيايد. همان روز هماهنگ کردم و با هادي حرکت کرديم.او خيلي آماده و خوشحال بود. انگار گمشده اش را پيدا کرده. در آنجا روي يک کاغذ نوشته بود: عاشق مبارزه با صهيونيستها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او براي دوستانش فرستاد.بعد از چند روز راهي شهر شيعه نشين »بلد« شديم. اين شهر محاصره شده بود و تنها يک راه مواصلاتي داشت. اين مسير تحت اشراف تک تيراندازهاي داعش بود. هر کسي نميتوانست به راحتي وارد شهر بلد شود.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 خدا برای هیچکس نیاره 😭☝️☝️
روزی هزار بار آرزوی مرگ میکردم
😱 چاقو بیارین انگشتامو قطع کنم
از همه جا بریده بودم 😭 ناامید شدم
فقط برای همدیگه گریه میکردیم😭
😱 تماشای فیلم اصلی تجربه گر👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624
❌بعد زدن لینک فقط "تایید" رو بزن☝️☝️
هدایت شده از تست هوش و ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو ستاره رو آرزو میکنی ولی خدا ماه رو بهت هدیه میکنه!
صبور باش.🤍
شبتون ماه
❤️ #تست_هوش ❤️
╭───┅🍃🌸🍃┅────╮
🛅 @tarfand_test_hoosh
╰───┅🍃🌸🍃┅────╯
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🔴 آزمـــون اسـتـخـدام ۶۰ هـزار مـعـلــم 😍
دولــت پـزشـکیـان دستـور استـخــدام
۶۰ هـــزار معـلـم جـدیـد را صــادر کـرد 📝
✅ زمـــــان آزمــــون دی مـــاه 📆
✅ جـذب با مدرک لیسانس یا حـوزه
❗️جــزئیــات آزمــون و منبـع قبــولــی با
هــزاران کـارنــامـه #قـبـولــی استـخـدامی
در لیـنـک زیــر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
راز قبولی درآزمون استخدامی اینجاست 😉👆
.۱۳
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴 خبـر وزیـر آمـوزش و پـرورش از برگزاری
آزمون جدید استخدام معلم در لینک زیر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
🔻منبـع قبـولی آزمون استخدامی معـلمی 😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
.۴
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
💠 پسرک فلافل فروش 💠
قسمت 3⃣4⃣
صبح به نيروهاي خط مقدم ملحق شديم. هادي با اينکه به عنوان تصويربردار آمده بود، اما يک سلاح در دست گرفت و مشغول شد. چند تصوير معروف را آنجا از هادي گرفتيم. همانجا ديدم که هادي پيشاني بندهاي زيباي يا زهرا(س) را بين رزمندگان پخش ميکند. آن روز در تقسيم غذا بين رزمندگان کمک کرد. خيلي خوشحال و سر حال بود. ميگفت: جبههي اينجا حال و هواي دفاع مقدس ما را دارد. اين بچه ها مثل بسيجيهاي خود ما هستند. هادي مدتي در منطقه ي عمليات بلد حضور داشت. در چند مورد پيشروي
و حمله ي رزمندگان حضور داشت و خاطرات خوبي را از خودش به يادگار گذاشت. در آن ايام هميشه دوربين در دست داشت و مشغول فيلمبرداري و عکاسي بود. يک روز من را ديد و گفت: آنجا را ببين. يک دکل مخابراتي هست که
پرچم داعش بالاي آن نصب شده. بيا برويم و پرچم را پايين بکشيم. گفتم شايد تله باشد. آنها منتظرند ببينند چه کسي به اين پرچم نزديک ميشود تا او را بزنند. در ثاني شما تجربه ي بالا رفتن از دکل داري؟ اين دکل خيلي بلند است. ممکن است آن بالا سرگيجه بگيري. خلاصه راضي شد که اين کار را انجام ندهد. عمليات بلد تمام شد و اين شهر آزاد شد. هادي تقاضاي اعزام به سامرا داشت. رفتم و کار اعزام او را انجام دادم. با او راهي منطقه ي سامرا شده و به زيارت رفتيم. سه روز بعد با هم به يک منطقه ي درگيري رفتيم. منطقه تحت سيطرهي داعش بود. من و برخي رزمندگان، خيلي سرمان را پايين گرفته بوديم. واقعاً ميترسيديم.هادي شجاعانه جلو ميرفت و فرياد ميزد: التخاف، التخاف ماکوشيئ ... نترس، نترس چيزي نيست. ما آنقدر جلو رفتيم که به دشت بازرسيديم. از صبح تا عصر در آنجا محاصره شديم. خيلي ترس داشت. نميدانستيم چه کنيم اما هادي خيلي شاد بود! به همه روحيه ميداد. عصر بود که راه باز شد و برگشتيم. از آنجا با هم راهي بغداد شديم. بعد هم نجف رفتيم و چند روز بعد هادي به تنهايي راهي سامرا شد.ما از طريق شبکه هاي اجتماعي با هم در ارتباط بوديم. يک شب وقتي با هادي صحبت ميکردم گفت: اينجا اوضاع ما بحراني است! من امروز در يک قدمي شهادت بودم. او ادامه داد: يک انتحاري پشت سر ما در ميان نيروها منفجر شد. من بالاي پشت بام خانه بودم که بلافاصله يک انتحاري ديگر در حياط خانه خودش را منفجر کرد و...چند روزبعد هادي به نجف برگشت. زياد در شهر نماند و به منطقه ي مقداديه رفت. از آنجا هم راهي سامرا شد. دو تن از دوستانم با او رفتند. دوستان من چند روز بعد برگشتند. با هادي تماس گرفتم و گفتم: کي بر ميگردي؟ گفت: انشاءالله مصلحت ما شهادت است! من هم گفتم اين هفته پيش شما مي آيم تا با هم فيلم و عکس بگيريم. اما چند روز بعد روز دوشنبه بود که از دوستان شنيدم که هادي شهيد شده.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
.
🔴حَقایقی در مورد #لاغـــــری و چَربیسوزی از طریقِ #نـــاف که ازش بی خَبری😳😈👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/2532769993Cb1eb2bb944
⚠️کاش با این #روشِ_لاغری_آسون👆🏽 زودتر آشنا میشدم 😫😔
هدایت شده از تست هوش و ترفند
⚖وزنت رو بهم بگو تا #روش_لاغــــــری مخصوص خودت و بهت بگم☺️👇
😕 70تا 80 کیلو👈 برنامه لاغـــری ✅
😟80 تا 90 کیلو👈 برنامه لاغـــری ✅
😩90 تا100کیلو👈 برنامه لاغــــری ✅
😤100کیلو به بالا👈برنامه لاغــــری✅
🔥مثل کوره چـــــــربی بسوزون🔥
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
💠 پسرک فلافل فروش 💠
قسمت 4⃣4⃣
❇️ ابراهيم تهراني
✳️ حاج باقر شيرازي
چند روزي بود كه هادي را نميديدم. خبري از او نداشتم. نميدانستم براي جنگ با داعش رفته. در مسجد هندي همه از او تعريف ميكردند؛ از اخلاق خوب، لب خندان و مهمتر اينكه با لوله كشي آب، در منزل بيشتر مردم، يك يادگار از خودش
گذاشته بود.يكي دو بار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت. توي گوشي نام او را به عنوان »ابراهيم تهراني« ثبت كرده بودم. خودش روز اول گفته بود من را ابراهيم صدا كنيد. بچه ي تهران هم بود. براي همين شد ابراهيم تهراني. تا اينكه يك روز به مسجد آمد. خوشحال شدم و سلام عليك كرديم. گفتم: ابراهيم تهروني كجايي نيستي؟ميدانستم در حوزه ي علميه هم او را اذيت كرده اند. او با دوچرخه به حوزه و براي كلاس ميرفت، اما برخي افراد با اين كار مخالفت ميكردند.با اينكه درس وبحث او خوب بود و حسابي مشغول مطالعه بود، اما چون در كنار درس مشغول لوله كشي بود، بعضيها ميگفتند يك طلبه نبايد اين كارها را انجام دهد! خلاصه آن روز كمي صحبت كرديم.من فهميدم كه براي جهاد به نيروهاي حشدالشعبي ملحق شده. آن روز در خلال صحبتها احساس كردم در حال وصيت كردن است. نام دو سيد روحاني را برد و گفت: من به دلايلي به اين دو نفر كم محلي كردم. از طرف من از اين دو نفر حلاليت بطلب. بعد يكي از اساتيد خودش را نام برد و گفت: اگر من برنگشتم، حتماً از فلاني حلاليت بطلب. نميخواهم كينه اي از كسي داشته باشم و نميخواهم كسي از من ناراحت باشد .ميدانستم آن شيخ يك بار به مقام معظم رهبري توهين كرده بود و ...او همينطور وصيت كرد و بعد هم رفت.يك پيرمرد نابينا در محل داشتيم كه هادي با او رفيق بود. او را تر و خشك ميكرد. حمام ميبرد و...هميشه هم او را با خودش به مسجد مي آورد. هادي سراغ او رفت و با هم به مسجد آمدند.بعد از نماز بود كه ديگر هادي را نديدم. تا اينكه هفته ي بعد يكي از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام كرد.من به اعلاميه ي او نگاه كردم. تصوير خودش بود اما نوشته بود: شيخ هادي ذوالفقاري. اما من او را به نام ابراهيم تهراني ميشناختم. بعدها شنيدم كه يكي از دوستان شهيد او »ابراهيم هادي« نام داشت و هادي به او بسيار علاقه مند بود.خبر را در مسجد اعلام كرديم. همه ناراحت شدند. پيكر هادي چند روز بعد به نجف آمد. همه براي تشييع او جمع شدند. وقتي من در خانه گفتم كه هادي شهيد شده، همه ي خانوادهي ما ناراحت شدند. همسرم گفت: ميخواهم به جاي مادرش كه در اينجا نيست در تشييع اين جوان شركت كنم. بسيار مراسم تشييع با شكوهي برگزار شد. من چنين تشييع با شكوهي را كمتر ديده ام.پيكر او در همه ي حرمين طواف داده شد و اينگونه با شكوه در ابتداي وادي السلام به خاك سپرده شد.از آن روز تا حالا هيچ روزي نيست كه در منزل ما براي شيخ هادي فاتحه خوانده نشود.هميشه به ياد او هستيم. لوله كشي آب منزل ما يادگار اوست.يادم نميرود. يك هفته بعد از شهادت خوابش را ديدم.در خواب نمي دانستم هادي شهيد شده. گفتم: شما كجايي، چي شد، نيستي؟لبخندي زد و گفت: الحمدلله به آرزوم رسيدم.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 خدا برای هیچکس نیاره 😭☝️☝️☝️
روزی هزار بار آرزوی مرگ میکردم
😱 چاقو بیارین انگشتامو قطع کنم
از همه جا بریده بودم 😭 ناامید شدم
فقط برای همدیگه گریه میکردیم😭
😱 تماشای فیلم اصلی تجربه گر👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624
❌❌بعد زدن لینک فقط "تایید" رو بزن☝️
هدایت شده از تست هوش و ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁برای فردایت
✨مسیری روشن و زیبـا
🍁آرزو میڪنم
✨آنچنان ڪه به اشتباه
🍁به ڪسی اعتمـاد
✨و تڪیه نڪنی ،
🍁"جز خدا "
✨اوست ڪه عاشقانه
🍁دوستمان دارد...
شبتـون آرام و در پناه خدا✨🍁
❤️ #تست_هوش ❤️
╭───┅🍃🌸🍃┅────╮
🛅 @tarfand_test_hoosh
╰───┅🍃🌸🍃┅────╯
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🔴 آزمـــون اسـتـخـدام ۶۰ هـزار مـعـلــم 😍
دولــت پـزشـکیـان دستـور استـخــدام
۶۰ هـــزار معـلـم جـدیـد را صــادر کـرد 📝
✅ زمـــــان آزمــــون دی مـــاه 📆
✅ جـذب با مدرک لیسانس یا حـوزه
❗️جــزئیــات آزمــون و منبـع قبــولــی با
هــزاران کـارنــامـه #قـبـولــی استـخـدامی
در لیـنـک زیــر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
راز قبولی درآزمون استخدامی اینجاست 😉👆
.۱۵
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴 خبـر وزیـر آمـوزش و پـرورش از برگزاری
آزمون جدید استخدام معلم در لینک زیر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
🔻منبـع قبـولی آزمون استخدامی معـلمی 😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
.۵
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
💠 پسرک فلافل فروش 💠
قسمت 5⃣4⃣
✳️ قدمهاي آخر
اين اواخر كمتر حرف ميزد. زماني كه از تهران برگشته بود بيشتر مشغول خود سازي بود. از خودش كمتر ميگفت. به توصيه هاي كتب اخلاقي بيشتر عمل ميكرد. هادي عبادتها و مسائل ديني را به گونه اي انجام ميداد كه در خفا باشد. كمتر كسي از حال و هواي او در نجف خبر داشت. او سعي ميكرد خلوت خود را با مولاي متقيان اميرالمؤمنين(ع) حفظ كند. هادي حداقل هر هفته با تهران و دوستان و خانواده تماس ميگرفت و با آنهابگوبخند داشت، اما در روزهاي آخر تغييرات خاصي در او ديده ميشد. شماره ي همراه خود را عوض كرد.آخرين بار با يكي از دوستانش تماس گرفت. هادي پس از صحبتهاي معمول به او گفت: نميخواي صداي من رو ضبط كني؟! ديگه معلوم نيست بتوني با من حرف بزني! به يكي از دوستان طراح هم گفته بود: من چهره ي جذاب و خوبي ندارم، اگه توانستي يه طرح قشنگ از عكسهاي من آماده كن! بعدها به درد ميخوره! با اينكه بارها در عملياتهاي گروههاي مردمي از طرف سپاه بدر عراق شركت كرده بود، اما وصيتنامه اش را قبل از آخرين سفر نوشت!درست در روز 19 بهمن 1393 ،يعني يك هفته قبل از شهادت.وصيتنامه ي كاملي نوشت كه توصيه هاي بسيار خوبي در آن داشت. عجيب اينكه بيشتر درخواستهايي را كه او در وصيتنامه آورده بود به طرز عجيبي اجرا شد .او بعداز تکمیل وصیتنامه راهي مقر نيروهاي مردمي شد. آنقدر عجله داشت كه سجاده اش در اتاقش همينطور باز ماند! بعد هم با دوستانش عازم
سامرا گرديد. آنها در عمليات پاكسازي مناطق اطراف سامرا و ديگر مناطق حضور فعال داشتند. نيروهاي مردمي در چند عمليات قبلي با كمك مشاوران ايراني توانسته بودند مناطق مهمي نظير جرف الصخر را از دست داعش پاكسازي كنند. هادي به همراه ديگر مدافعان حرم، حدود بيست کيلومتر جلوتر از حرم عسکريين در سنگرها حضور داشتند.آنها بيشتر شبها را به حرم مي آمدند و آنجا ميخوابيدند. هادي هم كه موقعيت خوبي پيدا كرده بود، از فضاي معنوي حرمين سامرا به خوبي استفاده ميكرد.
❇️ فاصله تا شهادت
✳️ سيد روح الله ميرصانع
هادي سه بار براي مبارزه با داعش راهي منطقه ي سامرا شد. او با نيروهاي حشدالشعبي همكاري نزديكي داشت. دفعه ي اول حدود بيست روز طول كشيد و كسي خبر نداشت.چند بار به او زنگ زدم اما حرف خاصي نميزد. نميگفت كه كجا رفته، تا اينكه برگشت و تعريف كرد كه در مناطق نبرد با داعش مشغول مبارزه بوده..بار دوم زمان كمتري را در مناطق درگيري بود. وقتي به نجف برگشت، به
منزل ما آمد. خيلي خوشحال شدم. به هادي گفتم: چه خبر؟ توي اون مناطق چي كار ميكني؟! هادي ميگفت: خدا ما رو براي جهاد آفريده، بايد جلوي اين آدمهاي از خدا بي خبر بايستيم. بعد ياد ماجرايي افتاد و گفت: اين دفعه نزديك بود شهيد بشم، اما خدا نخواست! با تعجب پرسيدم: چطور؟!هادي گفت: توي سامرا مشغول درگيري بوديم. نيروهاي انتحاري داعش قصد داشتند با فريب نيروهاي ماخودشان را به محدوده ي حرم برسانند.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
❤️✔️هر جا از زندگی خسته شدی و فکر کردی به ته خط رسیدی، حتما فقط ۱۵ دقیقه پستهای این کانال رو بخون ...
#قطعا_پشیمون_نمیشی👇👇
کانالی که زندگی هزاران نفر رو نجات داده👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2967404754Cd55473eba5
https://eitaa.com/joinchat/2967404754Cd55473eba5
چندین دکتر روانشناس این کانال را تأیید کرده اند.👆🏻💠
#پیشنهاد_فوق_العاده_ویـــــــــــــژه
هدایت شده از تست هوش و ترفند
#معما!
دو برادر را به دادگاه احضار کردند.رئیس دادگاه پرسید: شما #برادر هستید؟
گفتند:بله،پرسید:پدر و مادر شما یکی هستند گفتند:بله بعد که به شناسنامه آنها نگاه کرد گفت شما هردو متولد دوازده تیر ۱۳۴۰ متولد شده اید پس حتما #دوقلو هستید؟
گفتند:خیر چطور چنین چیزی ممکن است؟
در حالیکه آنها دروغ نگفتند
چطور ممکن است؟😳
⬅️ پاسخ معما ➡️
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
💠پسرک فلافل فروش 💠
قسمت 6⃣4⃣
در يكي از روزهاي درگيري، يكي ازنيروهاي داعش خودش را تا نزديك حرم رساند اما يكباره لو رفت! چند نفر به دنبال او رفتند و اين نيروي انتحاري وارد يك ساختمان شد. ما محاصره اش كرديم. من سريع به دنبال او وارد ساختمان شدم. آن نيروي داعشي موضع گرفته بود و مرتب شليك ميكرد. اما در واقع محاصره بود اگر از پشت ديوار بيرون مي آمد، به درك واصل ميشد. بعد از چند دقيقه گلوله هاي من تمام شد و آرام از ساختمان بيرون آمدم.
يكي از دوستان من وارد ساختمان شد و من بيرون ايستادم.چند دقيقه بعد دوست من داد زد: خشاب برسون ... خشاب را برداشتم و آماده شدم كه وارد ساختمان شوم. يكباره صداي مهيب انفجار من را به گوشه اي پرت كرد.عامل انتحاري داعش كه فهميده بود نيروهاي ما گلوله ندارد از مخفيگاه خودش بيرون آمد و خودش را به نيروهاي ما رساند و بلافاصله خودش را منفجر كرد ..چند لحظه بعد وارد ساختمان شدم. من فقط چند ثانيه با شهادت فاصله داشتم. زنده ماندن من خيلي عجيب بود. ديوارهاي داخل ساختمان خراب شده و خون شهداي ما به در و ديوار پاشيده بود. پيكرهاي پاره پاره ي شهدا همه جا ريخته بود.
✳️🥀 آخرين شب
بارها از دوستان شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين سفر رفتار و كردار آنها تغيير ميكرد. شايد براي خود من باوركردني نبود! با خودم ميگفتم: شايد فكر و خيال بوده، شايد ميخواهند از شهدا موجودات ماورائي در ذهن ما ايجاد كنند. اما خود من با همين چشمانم ديدم كه روز آخري كه هادي در نجف بود چه اتفاقاتي افتاد! بار آخري كه ميخواست براي مبارزه با داعش اعزام شود همه چيز عوض شد! او وصيتنامه اش را تكميل كرد. به سراغ وسايل شخصي خودش رفته بود و هر آنچه را كه دوست داشت به ديگران بخشيد!چند تا چفيه ي زيبا و دوردوخته داشت كه به طلبه ها بخشيد. از همه ي كساني كه با آنها رفت و آمد داشت حلاليت طلبيد. دوستي داشت كه در
كنار مسجد هندي مغازه داشت. هادي به سراغ او رفت و گفت: اگر بر نگشتم، از فلاني و فلاني براي من حلاليت بگير! حتي گفت: برو و از آن روحاني كه با او به خاطر اهانت به رهبر انقلاب درگير شده بودم حلاليت بطلب، نميخواهم كسي از دست من ناراحت باشد.شب آخر به سراغ پيرمرد نابينايي رفت كه مدتها با او دوست بود. پيرمرد را با خودش به مسجد آورد. با اين پيرمرد هم خداحافظي كرد و حلاليت طلبيد. براي قبر هم كه قبلا با يك شيخ نجفي صحبت كرده بود و يك قبر در ابتداي وادي السلام از او گرفته بود.برخي دوستان هادي را بارها در كنار مزار خودش ديده بودند كه مشغول عبادت و دعا بود!!
هادي تكليف همه ي امور دنيايي خودش را مشخص كرد و آماده ي سفر شد.معمولا وقتي به جاي مهمي ميرفت، بهترين لباسهايش را ميپوشيد. براي سفر آخر هم بهترين لباسها را پوشيد و حركت كرد... برادر حمزه عسگري از دوستان هادي و از طلاب ايراني نجف ميگفت:صورت هادي خيلي جوش ميزد. از دوران جواني دنبال دوا درمان بود.پيش يكي دو تا دكتر در ايران رفته بود و دارو استفاده كرد، اما تغييري در جوشهاي صورتش ايجاد نشد. شب آخر ديدم كه با آن پيرمرد نابينا خداحافظي ميكرد. پيرمرد با صفايي كه هر شب منتظر بود تا هادي به دنبال او بيايد و به مسجد بروند.آخر شب بود كه با هم صحبت كرديم.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
⚫️🔴 خبری تلخ 🔴⚫️
⚫️🔴 خانم بازیگر #مرجانه گلچین با انتشار پستی تلخ ... 😱
🔴جـزئـیـات بـیـشـتـر😔👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1213726825C637fe317dc
https://eitaa.com/joinchat/1213726825C637fe317dc
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤