فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛💫نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤️❤️
💛💫بـــــارالــــهــــا
🤍💫هر که به تو راه یافت روشن شد
💛💫و هر که به تو پناه آورد پناه یافت
🤍💫من به درگاه تو پناه آورده ام
💛💫پـــس تـــو مــهـــربـــانـــم
🤍💫نیت نیک مرا به رحمت و محبت خود
💛💫نا امید مساز و از فروغ محبت و
🤍💫عـنـایـتـت مـرا بـهـره مـنـد فـرمـا
💛💫آمـــیـــن یــــا رَبَّ🤲
🤍💫تـــنـــتـــون ســـلامــت و
💛💫دعاے خیر پشت و پناهتون
🤍💫زنـدگـیـتـون پُر از مـهـر خدا
💛💫شـبــتــون پــر از ❤️
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آزمون استخدام معلمی ۱۴۰۳
✅ جذب ۲۰ هــزار معلم جــدید
✅ آموزگاری ، دبیری و پرورشی
✅ زمان آزمـون دی ماه امسال
جزئیات آزمون ؛ منابع قبولی و شرایط
رو فقط در لینک زیر میتونید ببینید👇
https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826
اگر میخوایید معلم بشید روی لینک بالا
بزنیدو بعدگزینه پیوستن رو بزنید☝️🔗
.۲
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴آقای کاظمی وزیر آموزش و پرورش:
آزمون جــدید برای جذب معلم#بهمن و
#دی_ماه امســـال برگـــزار میگـــردد ✅
جزئیــات تکــمیلی خـبر و شــرایط آزمــون
رو در لینک زیر ببینید👇
https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826
برنامه جدید مطالعاتی در حال آماده
سازی هست ، جا نمونید 👆⚠️❌ ۲
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰
قسمت 9⃣4⃣
کمی که آرام گرفتم احساس کردم در این چنـدساعت دیوانه شده ام و اصـلاحال طبیعی ندارم. هرکجا را نگاه میکردم جسدبود وخون و دود.شـهر هر لحظه ویران تر می شد. از همه مهمتر روي دیوارها و درخانه ها با عجله نوشته بودند «امانه االله و رسوله» و داخل خانه هایی که من دیـدم قرآن و نهـج البلاغه و کتابهاي اسـلامی فراوان بود درحالی که صـدام می گفت که شـما ایرانیها آتش پرستید. پس این همه نشانه از اسـلام براي چه بود؟ فهمیدمکه فریب خورده ام و به جنگ شیعه ها آمـده ام درحالیکه خودم شـیعه و اهل کربلاهسـتم-کربلایی که رزمندگان شـما و امت اسـلامی شـماشـیفته ي زیارت آنند. در همان روز اول ورود به سوسـنگردسـربازان و افراد خودمان را دیـدم که چگونه اموال مردم سوسـنگرد را تاراج میکردند. گروهبان سوم فاضل سـمچ اهل کوت موتورسـیکلتی ازحیاط خانه اي برداشت و فرداي آنروز دیوانه شد. اوحالات عجیبی پیداکرده بود. یک ساعت میخندیـد، یک ساعت گریه میکرد، یک ساعت سـر و روي خودش را میزد. بعددیگر نفهمیدم چه بلایی به سـرش آمد. گروهبـان دوم «شـهیدجبـار» اهـل کربلا طلا برداشت و در خود سوسـنگردکشـته شـد. گروهبـان دوم دیگري طلاي زیادي برداشت و آنها را در یک کیسه ي پلاستیکی ریخت و زیر بلوزش پنهان کرد. وقتی درسـر پل ذهاب حمله کردیم اولین نفري که از ماکشته شدهم اوبود. گروهبـانی کم دیگري به نام کریم فاضل اهل دیوانیه قبل ازحمله به من گفته بود «شـنیده ام سوسـنگرد زنان و دختران زیبایی دارد. اگر داخل شـهرشدیم اولین کاريکه میتوانیم بکنیم...» خدا شاهداست که به اوگفتم«اگر تو این کار را بکنی کشته میشوي» و او را از این کـار منع کردم. بعـداز دو روز من ازسوسـنگرد فرارکردم و به خـانه آمـدم وچهـار مـاه فراري بودم. دیگر نمیدانم چه اتفاقـاتی در آنجـا افتـاد ولی شـنیدم به عـده اي از زنـان و دختران سوسـنگردي تجاوزکرده و بیشتر آنها را کشته اند.چیزي براي شـما بگویم آقـاي خبرنگـار وخیالتـان را راحت کنم،شـماکه دنبـال حوادث وجنایـات جنگ هستیـد، اگر سالها تلاش کنیـدباز نمیتوانیـدحتی گوشه ي کوچکی ازجنایات صـدام راجمع آوري کنیـداین حوادث به قدري زیاد است که من فکر میکنم اگر تمام دنیاجمع شوندنمیتوانندجنایات صدام حسـین تکریتی کافر راشماره کننداما امیدوارم شما موفق باشید.من بیش از دو روز نتوانسـتم درسوسـنگردطاقت بیاورم. روزسوم فرارکردم و به کربلارفتم.چهار ماه تمام فراري بودم و هر لحظه انتظار می کشـیدم که مأمورین کثیف حزب بعث به خانه مان بیاینـدو دسـتگیرم کننـد. بعـدازچهار ماه صـدام کثیف و جنایتکار اطلاعیه ي عفوصادرکردکه افراد نظامی فراري اعم از افسر، درجه دار وسرباز میتوانندبدون تنبیه یا زندانی شدن به جبهه برگردند. با این همه، من دلم نمیخواست دوباره به جبهه برگردم و مسـلمان کشـی کنم، اما برادرم مرا راضـی کرد و راستش دانستم اگر بعثیها مرا دستگیرکنندخواهرو مادرم را هم به زندان خواهندبرد و آن وقت چه اتفاقی می افتادخدا میداند. این بودکه به جبهه برگشتم. یک بار مزه ي زندان بعثیها راچشیده ام- آن هم به خاطرحضرت اباعبداالله الحسین علیه السلام.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ خدا شاهده که کاملا واقعیه 😳☝️
😱 همه میرن حرم شفا میگیرن
ایشون بعد شفا گرفتن اومدن مشهد 😳
😔 8 بیماری حاد داشتن که زمین گیرشون کرده بود تا جایی که کارای شخصی شونم انجام نمیدادن 😳 ولی بعد آشنایی با آقای اصغری و مصرف ابردوا انگار شفا کردن و حتی تنهایی اومدن مشهد
🔻برای گرفتن مشاوره رایگان از آقای اصغری (مخترع ابردوا) روی لینک زیر بزن 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624
بعد زدن روی لینک باید گزینه (تایید) رو بزن☝️👆👆👆
هدایت شده از تست هوش و ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰
قسمت 0⃣5⃣
چنـدسال پیش درکربلایک هیئت سـینه زنی داشتیم. روز عاشوراسـینه زنی به خیابان آمـد. آنروز برادرم قمه زد. قمه زدن در عراق ممنوع بود وجریمه داشت. مأمورین نتوانسـتندبرادرم را بگیرنـدو مرا به جاي او دسـتگیرکردند. دو روز درحبس و شکنجه بودم. در زنـدان یکی ازمـأمورین بعثی بـاچوبـ دستی خودسـرم را شـکست.الآن هم جـایش هست. نگاه کنیـدآقاي خبرنگار، همین جا است... بعد مرا به اتاق رئیس خود برد. رئیس از من پرسید«براي چه قمه زده اي؟»گفتم«برادرم قمه زده و مأمورین شما مرا دستگیرکرده اند!» رئیس پلیس گفت «اگر قمه نزده اي پس چراسرت شکسته است؟» گفتم «مأمورشماسرم را باچوب دستی شکست!» دیگرحرفی نزد و بعداز دو روز از زندان آزادشدم. باورکنیدبیشتر ترس و نگرانیم ازخواهر و مـادرم بودکه مبـادا به دست بعثیهـاي کـافر بیفتنـدو موردشـکنجه و اهانت و... قرارگیرنـد. بنابراین به جبهه برگشـتم، ولی واحـدمـا ازسوسـنگرد به سـر پل ذهاب منتقل شـده بود. به سـر پل ذهاب رفتم. از بـدحادثه همان روزيکه به سـر پل ذهاب آمـدم واحـدماحمله اي به طرف نیروهاي شـما داشت. دوباره احوالم دگرگون شـدو ازخومنطقه اي که مـا بودیم، همـان روزحمله، جنـازه ي یک جوان ایرانی را دیـدم که لباس شخصـی به تن داشت.صورت او را با اسـیدسوزانده بودندوجايه ی چگلوله اي در بدنش نبود. دسـتهایش را با بندپوتین بسته بودند.جنازه روي یکی از ارتفاعات بود. سـابقه داشت و بیشتر به دسـتور سـروان حکیم، اهـل دیـاله، انجـام میگرفت.این سـروان هنوز هم زنـده است. اسـیدرا از باطري کامیونهاي نظامی تخلیه میکردندو روي چشـمها و دهان وصورت اسیر زنده ي شما میریختندو او را زجرکش می کردنـدو به تماشـاي او می ایسـتادند. سـروان حکیم دو نفر از درجه داران واحـدمـا (یکی به نـام صـلاح نعمت اهـل کربلاـ و دیگري از یگان مانبود و اسمش را نمیدانم) را به اتهام تمرد از دستور تیراندازي به طرف نیروهاي شما به مقامات بالامعرفی کرد. در نتیجه هر دو به جوخه ي اعدام سپرده شدند. بعداز فرار من وچندنفر دیگرسـروان حکیمحکم اعدام ما را هم صادرکرده بود و وقتی به جبهه آمدیم آن سربازها پیشنهاد کردند برویم پیش سـروان حکیم و از او عذرخواهی کنیم و تشـکر بکنیم که ما را اعدام نکرد. به آنهاگفتم«به یک شرط می آیم-که یک موشک آرپی جی به او بزنم وخیال همه را راحت کنم.» آن روز نرفتم چون از این سروان کثیف ترکس دیگري را نمی شناختم. البته میگوئیدصداي پیشواي همه آنهاست. در آن حمله ما نتوانستیم کاري از پیش ببریم و عقب نشینی کردیم، اما یکی ازسربازان مجروح شما اسیر نیروهاي ماشد. او را تحویل دوسرباز دادندتا به بهداري ببرند. بین راه، یکی ازسـربازان که نامش حمیدضـخر بود تصـمیم میگیرد به سرباز مجروح تجاوز کند. فاصله ي بهداري تا واحدزیاد بود. دوسرباز ما مجروح شما را در بیابان روي زمین میگذارند به هر نحوي که ممکن بود میخواست به سـرباز مجروح تجاوز کند اماسربازشما مقاومت میکندوسرباز دیگر هم ممانعت میکندو بالاخره حمید ضخر نمیتواندکاري بکند. آنها بعداز تحویل اسیر مجروح به خط مقدم برمیگردند.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
حاجت روایی فوری از ذکر ها و دعاهایی که این کانال پیشنهاد میکنه 👇😍
https://eitaa.com/joinchat/2307981937Cc8b514bb91
خواسته ها و آرزوهات برآورده میشه اگه روی لینک بالا کلیک کنی و به ما اعتماد کنی 🥺🥺
ذکر برای حاجت روایی 👈 کلیک کن
ذکر برای رفع مشکلات 👈 کلیک کن
ذکر برای رسیدن به آرزو هات👈 کلیک کن
هدایت شده از تست هوش و ترفند
روی ذکر مورد نظر خود کلیک کنید
و شاهد معجزاتی در زندگی خود و عزیزانتون بشین 👌👇
ذکر برای بخت گشایی 💍
ذکر برای بچه دارشدن 👩👧👦
ذکر برای خونه دارشدن 🏡
ذکر برای رزق و روزی 💸
ذکر برای مهرومحبت و آشتی🤝
و انواع ذکر های دیگه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که شب میشه، ⭐️
یه دنیا خاطره ، یه دنیا خیال
میاد تو دل آدم. ⭐️
اما تو خیالت راحته که خدا بیداره⭐️
آرزو میکنم امشب دلتون آروم
و رویاهاتون شیرین باشه.⭐️
#شبتون_آرام
❤️ #تست_هوش ❤️
╭───┅🍃🌸🍃┅────╮
🛅 @tarfand_test_hoosh
╰───┅🍃🌸🍃┅────╯
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🔴آزمــون استخــدام ۴۰ هــزار معـلـم
وزیــر آمـــوزش و پــرورش :
آزمـــون جــذب ۴۰ هــزار مـعـلـم
در بـهمـن مـاه بـرگـزار مـی شـود ✅
جـزئیـات آزمــون و منـبـع مطـالـعـه با
هـزار کـارنـامـه قبـولـی در کـانـال زیــر👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
ادامــه خبــــر استخــدام معـلـم
در لینــک بـالا حتمــا عضــو بـشیـد👆
.⭐️
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴وزیر جدید دولت آقای پزشکیان :
آزمون استخدام معلم #آموزگاری و
#دبیـری در دی مـاه بـرگـزار مـی شـود🔻
ادامــه خبــر و جـزئیــات شـرکـت
در آزمــون رو درکـانـال زیــر ببـینیـد 👇
https://eitaa.com/joinchat/3512729888Ce81dc4ed0b
بهتـریـن منبـع قبـولی و استخـدام رو
فقـط در ایـن کـانـال میتـونیـد ببینیـد👆⭐️
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰
قسمت 1⃣5⃣
سربازحمیـدضـخر تازه به سـنگر تانک خودشان رسـیده بودکه یک گلوله توپ در یک قـدمی اوخورد و منفجرشد. به جز چندتکه گوشت ازحمیدضـخر پیدا نشد. تکه هاي گوشت را درکیسه اي نایلونی ریختندو به بصـره فرستادند. فکر میکنم اهل بصره بود. چندماه درسـر پل ذهاب بودم. بدترین روزهاي عمرم بود. در تاریخ16 / 7 /82 درجبهه ي گیلان غرب نیروهاي شماحمله اي کردندو من به اتفاق شانزده نفر دیگر پشت تپه اي مخفی شدیم. در همین حمله بودکه گروهبان کریم فاضل،گروهبانی که از سوسنگرد طلاي زیادي دزدیده بود، در دقایق اول حمله به طرز وحشتناکی کشته شد. ما پشت تپه ماندیم.سـنگرگرفته بودیم که گلوله یا ترکشـی به ما اصابت نکند. بعدازچندساعت دیدم نیروهاي شماجلو می آینـد. فورا زیر پیراهنم را در آوردم، آن را بالاي آرپی جی بسـتم و به آنها نشان دادم. دو نفر از پاسدارهاجلو آمدند. یکی از آنها ما را به پشت جبهه منتقل کرد و به منطقه ي داغ آورد. همه خانه هاي بین راه ویران شده بود و تنهایک خانه سالم مانده بود. ما را به آن خانه بردندو یک سطل آب خنک دادند. یکی ازسربازهاي شما عربی میدانست با اوصحبت کردم به من یک کلاشینکف داد وگفت «ممکن است عراقیها تا اینجا بیاینـد.شـما از خودتان دفاع کنیـد.» تقریبا یک ربع یا نیم ساعت درخانه توقف کردیم. بعـد یک ماشـین آمـدو ما را به قصـر شیرین برد. یک خانه ي بزرگ مقر نیروهاي شـما بود. آن سـرباز ما را تحویل یک پاسدار داد به نام محمدکه بعدبه ماگفت یـک برادرش شـهیدشـده است. این پاسـدار بسـیار انسـان بود و رفتارش همه ي ما را شـرمنده کرد. لباسم کثیف وخونی بود. برایم لبـاس تمیز و تـازه آورد.شب را در آنجـا مانـدیم. غـذاي خوب و جاي مناسبی براي خوابیـدن به ما داد.حتی چنـدپتوي اضافه برایمان آورد. دلم می خواست بمیرم و آن لحظه را نبینم. فقط او را بوسـیدم و تشـکرکردم. همان روز ما را به کرمانشاه بردندو از آنجا به تهران منتقل کردند. دلم میخواهدوقتی عراق انقلاب اسـلامی شدو ملت مسـلمان عراق صدام وحزب بعث کثیف او را به دركفرستادندما هم در آنجاسپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشته باشیم و من هم یک پاسدار باشم.
6⃣2⃣ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی
ساعت دوازده شب بود.صداي االله اکبر در زمین و آسـمان پیچیدوحمله ي شـماشـروع شد. من داخل سنگر بودم. دوسرباز با من بودنـد. به آنهـاگفتم«شـما همینجـا بمانیـدتا من بروم بیرون و اوضاع را ببینم»گلوله از هرطرف میباریـدو انفجارهاي شدیداطراف را میلرزاند.می خواسـتم فورا به داخل سـنگر برگردم ولی نیروهاي شـماخیلی نزدیک شده بودند. بولدوزر بزرگی در نزدیکی ما مشـغول زدن خاکریز بود. تعداد زیادي از پاسداران و بسیجیها در اطراف خاکریز به اینطرف و آنطرف میرفتند.با عجله برگشـتم به داخل سنگر و به آن دوسربازگفتم«همینجا میمانیم. دوسرباز دیگر هم داخل تانک بودند. به آنها هم گفته بودم بیایندداخل سنگر تا با هم به اسارت نیروهاي اسلام در آییم، ولی آنها نیامدند.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ خدا شاهده که کاملا واقعیه 😳☝️👆
😱 همه میرن حرم شفا میگیرن
ایشون بعد شفا گرفتن اومدن مشهد 😳
😔 8 بیماری حاد داشتن که زمین گیرشون کرده بود تا جایی که کارای شخصی شونم انجام نمیدادن 😳 ولی بعد آشنایی با آقای اصغری و مصرف ابردوا انگار شفا کردن و حتی تنهایی اومدن مشهد
🔻برای گرفتن مشاوره رایگان از آقای اصغری (مخترع ابردوا) روی لینک زیر بزن 👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624
بعد زدن روی لینک باید گزینه (تایید) رو بزن☝️
هدایت شده از تست هوش و ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰
قسمت 2⃣5⃣
حقانیت جمهوري اسـلامی را از مدتها پیش میدانسـتم افسري همه ي مسائل را برایمان روشن گفته بود «جمهوري اسلامی بر حقاست و ما بر باطلیم.شماسعی کنیدبه طرف نیروهاي اسلام شلیک نکنیدیاحداقل هدف را دقیق مورد اصابت گلوله قرار ندهید.» افسـر بسـیارخوبی بود، مجروح شدو به عراق بازگشت. روي همین اصل بودکه من ازسنگر بیرون نیامدم تانیروهاي شما رسـیدند. البته یک نارنجک داخل سـنگر ما افتادکه من و آن دوسرباز را مجروح کرد. دست و پاي من مجروح شدولی شـدت جراحـات زیـاد نبود، آن دوسـرباز دیگر از پا زخمی شدنـدکه یکی از آنهاخونریزي داشت. با همان حال خودم را از سنگر بیرون کشیدم و بالاي خاکریز رفتم و فریاد زدم االله اکبر،خمینی رهبر. چنـد نفر از پاسـداران به طرفم دویدنـد. وقتی با هم روبروشدیم آنها مرا در آغوش گرفتند و یکدیگر را بوسـیدیم. ازسـیماي آنها رحمت می باریـد. مطمئن شـدم که هیـچ خطري تهدیـدم نمیکنـد. بنابراین باخیال راحت به آنهاگفتم«ماچندمجروح هستیم. هرچه زودتر ما را به پشت جبهه برسانید.» یکی از پاسـدارها با ما مانـدو دیگران رفتنـدجلو. به آن پاسـدار گفتم «سـربازها در این سـنگرند» پاسـدار داخل سـنگر شـدو سربازهاي مجروح را بیرون آورد وکنارخاکریز نشانـد. دوسـربازي هم که در تانک مانـده بودندمجروح شده بودند. پاسدار رفت آنها را هم آورد. به اوگفتم«در یکی ازسنگرها یک سربازجوان هست که از ترس گریه میکندو بیرون نمیآید.» به اتفاق پاسدار به طرف سـنگر رفتیم. اوسربازکم سن وسال را در آغوش گرفت و ازسنگر بیروندآورد.جمعا هفت نفرشدیم. خوشبختانه نام آن پاسدار را میدانم، او راحسن صدا میزنند. پسر بسیارخوب و پر عطوفتی بود.نیم ساعتی منتظر ماشـین بودیم تا بیایدو ما را به پشت جبهه منتقل کند.سـربازهاي مجروح مویه میکردند. توانسته بودم محل جراحت آنها را ببندم و آرامشان کنم.حسن به طرف من آمدوگفت «اسلحه مرا بگیر!» سخت تعجب کردم. او تنها بود و ماشـش سرباز دشمن بودیم. پرسیدم «میخواهی چکارکنی؟»گفت «میخواهم دو رکعت نمازشکر بخوانم. تواسلحه ام را نگه دار». در نابـاوري امـا بـاکمـال میـل و رغبت پـذیرفتم. تفنـگ را ازضـامن خارج کردم و به نگهبانی از پاسـدار نمازگزار ایسـتادم. سربازهاي مجروح ازحیرت دهانشان باز مانـده بود و من اگرشـناختی که آن افسـر به من داده بود نداشـتم و اگر باچشم خود نمی دیدم تصورچنین صـحنه اي برایم غیر ممکن بود.گرد آن پاسدار میگشـتم و اوباطمانینه نماز میخواندو پس از نماز براي سلامتی امام خمینی حفظه االله دعـاکرد. بعـد اسـلحه اش راگرفت. بعـداز دقـایقی یـک وانت تویوتا آمـد. همه سوارشـدیم و از پاسـدارحسن خـداحافظی کردیم. این، نحوه ي اسارت من بودکه برایتان نقل کردم. ماجراي دیگري راشاهدبودم که در روزهاي اولدجنگ اتفاق افتاد و تأثیر زیادي روي افراد ماگذاشت. ماجرا با یک حمله از جانب شما آغازشد.در یکی از نخلسـتانهاي اطراف جاده ي آبادان- ماهشـهر، نیروهاي شـماحمله اي به موضع ماکردندکه موفق نشدند. عده اي ازکماندوهاي پیاده ي ما داخل نخلسـتان نفوذکردندو تعدادي از پاسداران شـما را به اسارت گرفتندو به موضع آوردند.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هلاک شدم بس که درخواست آموزشهای #یلدایی داشتید 🤦♀🤦♀
خُب بفرمایید همه ی این آموزشهارو براتون گزاشتم با دم دستی ترین وارزونترین موادکه توخونه همه پیدا میشه👇👇
#پخت_کیک #کاپ_کیک_هندوانه🥮🍉
#دسروژله _کدوحلوایی🥧
#نقل #نبات #برنجک🍬🍡
#چیدمان_یلدایی #میوه_آرایی🍇🍓
#ایده_های_اناری😋
https://eitaa.com/joinchat/352059403C9a715fbf65
😋هرچی خوشمزه جات بخوای اینجا هست☝️
😋زود عضوشو که بهترینه👌
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🍕اگه عاشق #پیتزا_پیراشکی وفلافل هستی بدو بیا🏃
آموزش👇
🍕سمبوسه
پیراشکی
🍔پیتزا
🍝لازانیا
🍡فینگرفود
آموزش غذاهای👌 #بدون_فر
ازدستش ندین👇
https://eitaa.com/joinchat/352059403C9a715fbf65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزویم این است
که دلت خوش باشد
نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند
نشود غصه کمی نزدیکت
لحظه هایت همه زیبا و قشنگ
از خدا میخواهم که تورا سالم و خوشبخت بدارد
شبتون خوش
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر نگو بلا بگو😁😍😍
آشپزی های این دختر بامزه هنرمند 👆😁
اشپزی بلاگرهای کوچولو
پانیذ شف و بقیه اشپزهای کوچولو
آشپزی مینیاتوری(سایز خیلی کوچیکه)
آشپزی غول پیکر(خیلی بزرگ)
خلاصه بیای تو این کانال دیگه هیچ جا نمیری 😋👇
https://eitaa.com/joinchat/751764325Cc79e269e76
اعضا مدام میگن پست بذار پست بذار معتاد شدیم رفت😂👇
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🔴 فوری
کانال "اخبار حکمت کارت و آوند کارت" به ایتا پیوست
🔻معرفی مهمانسراها و مکان های تخفیفی
🔻معرفی رستوران های یکسان سازی
🔻اخبار استخدام نیروها
🔻اخبار افزایش حقوق نیروها👇
https://eitaa.com/joinchat/2168783201C34884a1403
جهت عضویت کلیک کنید👆
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰
قسمت 3⃣5⃣
بعداز تفتیش بـدنی آنها راسوار اتوبوسـی کردنـد. نفر آخر در وقت سوارشدن نارنجکی از زیر پیراهنش بیرون کشـیدو زیر پاي راننده انداخت. نارنجک منفجرشدو رانندهي اتوبوس را تکه تکه کرد.خسارتی هم به قسمت جلواتوبوس واردشد. اما هیچ یـک از پاسـداران صـدمه اي ندیدنـد. پاسـداران از اتوبوس بیرون ریختنـدوسـرهنگ صبیـح عمران که حالافرمانـده یکی از
لشکرهاي عراق است آن پاسدار نارنجنک انداز را با بی رحمی تمام کتک زدطوري که دهان او پرخون شد. این شـجاعت ها قابل تحسین است. نیروهاي شما تا آخرین لحظات مبارزه می کنند. یک هزارم این ایمان و قدرت در نیروهاي ما نیست. ناگفته نگذارم که من به مدت سه ماه درجبهه ي آبادان بودم و همراه برادران پاسـدار می جنگیـدم. راسـتش را بخواهیـدآقـاي خبرنگـار، وقتی شـما تفـاوت اینددوجبهه را از من می پرسـیدبایدبرایتان بگویم که تفاوت جبهه ي عراق باجبهه ي شـما، تفاوت جبهه ي یزیدباجبهه ي امامحسـین(علیه السـلام) است همین یک جمله فکر میکنم کافی باشد،خدا نگهدارتان.
7⃣2⃣ اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی
میدانیـدبراي من چقـدر مشـکل است که آن واقعه ي عجیب و بـاور نکردنی را برایتان تعریف کنم؟ باورکردن آن نیزشاید براي شـما مشـکل باشد.شایددر دنیا عده ي معدودي باشـندکه این داستان را در روزنامه ي شما از زبان یک اسیر بخوانندیا بشـنوندو باورکننـد، ولی اگر در دنیا یک نفر باشـدکه این حرف مرا باورکنـدبرایم کافیست.حتی اگر آن یک نفر هم پیدا نشود باز هم من میدانم وخداي من. این واقعه را براي شما تعریف میکنم. براي ملت بزرگوار ایران تعریف میکنم تا آنها از قدرت ایمان فرزندان خود آگاه شوندو بدانندکه فرزندانشان با امدادهاي غیبی پیروز می شوندو اگر لحظه اي ارتباط آنها
با امدادهاي غیبی قطع شود هرگز روي پیروزي را نخواهنددید. شما میدانیدکه حمله ي صدام جنایتکار به سرزمین اسلامی شما باچه حیله هاي شیطانی طرح ریزي شدوچه کشورهایی در این حمله دست داشـتندوچه مدت طولانی روي نقشه ي حمله به سـرزمین اسـلامی ایران کارشـناسان سیاسی و نظامی عراق و ابرقـدرتهاکارکرده انـد.شـما میدانیـدکه مقدمات این حمله از یک سال پیش ترطرح ریزي شده بود؟ یاشایداز همان اوایل پیروزي انقلاب اسلامی؟صدام تنها قدرتی در منطقه بودکه فکر میکرد می تواندبا نیروي نظامی بزرگ و قوي خود انقلاب شما را به شـکست یا انحراف بکشـد.شـما فکر میکنیـداگر ابرقـدرت ها وصـدام احتمال یک درصدمیدادندکه حمله به سرزمین اسلامی باشکست مواجه میشود،حمله میکردند! بنده میگویم نه، آنها فکر میکردند صددرصد پیروز خواهندشدوشـماشـکست خواهیدخورد وگرنه هرگز تهاجمی به این وسعت وشدت را به سرزمین شما آغاز نمیکردند. شایـد این داسـتانی که میخواهم برایتـان نقـل کنم ظاهرا به مسائل سیاسـی ربط نداشـته باشـدولی از آنجاکه لیسانس حقوق سیاسـی هسـتم و به عنوان افسـر احتیاط ناخواسـته به خـدمت ارتش عراق درآمـدم نمیتوانم بیشتر مسائل راجداي از سیاسـی بودن آن تحلیل کنم.حتماشـما میدانیدمن چه میگویم. میخواهم بگویم که شما با امدادهاي غیبی جنگ میکنیدو دنیا با امدادهاي مادي. میتوانیدحدس بزنیدو باصراحت بگوییدکه کدام طرف پیروز است.
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ فاش شدن راز زیبایی
😈این کلیپو از دست نده
😵شگفت زده شدی ‼️
#قوی_ترین #سفید_کننده خانگی پوست🤯 😱
فقط ۷ روز ازش استفاده کنی انگار وایتکس زدی 😳 #رایگان و #طبیعی
دیگه از سیاهی صورت و نواحی بدنت خجالت نکش😌
#درمان_تمامی_لک_های_صورت😀
https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671
⭕️ما سلامتی رو بهتون هدیـــه میدیم ☝️
هدایت شده از تست هوش و ترفند
خانومی بی سرو صدا😍
بیا که کارت دارم🤭😎
💯💯💯
یه کانال پراز#دلبری های خاص مختص خانوماس
😍❤️
وقتشه #همسرتو_مجذوب_خودت😍کنی
فقط با ترفندهای که بهت یادم میدم 🍀
https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671
خودتو #زلیخای همه کن تو این زمونه
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
اسرارجنگ تحمیلی به روایت اسراي عراقی🔰
قسمت 4⃣5⃣
آن حـادثه اتفـاق افتـاد و من مـدتها بهت زده بـودم. این را واقعـا میگـویم: بهت زده بودم. نمیدانسـتم چه بایـدبکنم. تمـام حرکات وسـکنات من تغییرکرده بود. آدمی شده بودم که حتی باخودم مأنوس نبودم و بعداز مدتها توانستم با این روحیه ي جدیدکه در من حلول کرده بود انس بگیرم وسازش کنم که خوب البته برایم بسـیار لذت بخش بود. اگر میدانستم خداونداین قـدر بنـدگانش را دوست داردخیلی پیش تر به خودم مراجعه میکردم و احوال و اخلاقیات مراسامان میدادم، ولیدچه می دانسـتم، وضـمنا آنطورکه بایـدوشایـدبه مسائـل غیـبی هم اعتقـاد نداشـتم امـا وقتی آنرواقعه را به چشم خود دیـدم دیگر چگونه میتوانم انکارکنم و همان آدم سابق باشم. با دیـدن آن واقعه پرده ي ضـخیمی که در برابر دیدگانم بود دریده شدو توانستم طور دیگري به جهان نگاه کنم،حتی اطرافم را بهتر بشناسم و قدرتی پیداکنم که در مرحله ي اول به من صبر بدهـدو امیـدوارم کنـدبه آینـده و به اینکه دیر یا زود بایـداز دنیا رفت و به مقصدرسـید-که
بهشت یاجهنم است.
و اما آن واقعه: ساعت چهارصـبح بودکه ماحمله اي را درشـرق اماره، در منطقه ي طیب، علیه نیروهاي شـما در تاریـخ28 / 11 / 82شروع کردیم. در همـان دقـایق اول حمله زخمی شـدم. یک ترکش به کمرم خورد و زخمم خونریزي کرد.ظاهرا نیروهاي شـما یک خاکریز عقب نشسـته بودنـدو پیاده هاي ماجلو میرفتنـداما امکان پیشـروي براي من نبود بنابراین تصـمیم گرفتم خودم را از معرکه دورکنم و به عقب برگردم. بـا هر زحمتی بود توانسـتم پنجـاه متري عقب بیـایم و در یک گودال کوچک پناه بگیریم.
سرم را به دیوارگودال تکیه دادم و به آسـمان نگاه کردم و ازخداکمک می خواستم.سردي هوا، تنهایی، و زخمی بودنم در آن بیابان پهناور هول و هراس عجیبی را در من به وجود آورده بود و مرگ در تنهایی را به چشم خودم می دیدم. درگیري در جلوادامه داشت و من هر لحظه احساس میکردم قواي بـدنیم تحلیل میرود. ولی هنوز امیـدي داشـتم به اینکه زنـده بمانم.تنهـا فکري که آن لحظه از ذهنم گـذشت این بودکه قرآن کوچکی که درجیبم بود در بیـاورم وسوره هـاي کوچـک آن را بخوانم. همین کار راکردم. دوساعت از زخمی شدنم گذشته بود. هواکم کم داشت روشن میشد. همچنان مشغول خواندن قرآن بودم. تنهایی و زخم را فراموش کرده بودم. ناگهان متوجه شدم دو نفر ازسـربازان شـما در فاصـله ي نسبتا زیادي به طرفم می آیند.خوشحال شدم.جان تازه ايگرفتم و با تمام قوا فریاد زدم. هرچه فریاد میکردم آنها نمی شـنیدند. بالاخره هم مسـیرشان را تغییر دادندو به طرف دیگر رفتند.با ناامیدي آنها را باچشم تعقیب
میکردم که متوجه شـدم شـبحی نورانی بین من و ایشـان حایل شـد. پشـت شبه من بود. من دیـدم که شـبح نورانی با اشاره ي دست، آن دوسـرباز راصـدا میکند. همان طور مات و مبهوت مانده بودم. آن دوسـرباز مجددا مسـیرشان را تغییر دادندو به طرف من آمدندوشـبح ناپدیدشد. مرا ازگودال کوچک بیرون آوردند. یکی از آنها به طرف راستم آمدو دیگري به طرف چپم. زیر بغل مراگرفتندمن راحت و آسوده با آنها به مقر آمـدم. وقتی به مقر فرماندهی رسـیدیم متوجه شدم که شـبح نورانی از این سـمت به طرف من آمده بود
✅ ادامــــــہ دارد...
╚═◌✤═════.🌺.═╝