eitaa logo
کانال ماه تابان
1.3هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا👇 پر از های هدفمند هست🧝‍♀👇🏼 یاد بگیر آب‌رسان پوست درست کنی🌸 یاد بگیر دو سوته بکشی🍓 یاد بگیر دختر مستقلی باشی و انگیز داشته باشی😍🌸😘👇 https://eitaa.com/joinchat/1058603079Ceda101f73b https://eitaa.com/joinchat/1058603079Ceda101f73b میخوای همه عاشقت بشن!؟🤤💍
‍ :‌ استاد اخلاق و معرفت و دانشمند متواضع ، استاد نیا نقل می کنند از زبان جعفری و او از زبان ، که: در شهر خوی حدود 200 سال پیش ماهرخ و وجیهه و مومنه‌ای زندگی می‌کرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند. عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد. این مرد به حد استطاعت رسید و خواست عازم حج شود، اما از عشاق سابق می‌ترسید که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند. به خانه مرد (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود. اما نه تنها او ،بلکه کسی نپذیرفت. عاقبت به فردی به نام متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او می‌ترسیدند. علی باباخان گفت : برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه من بیاور. این مرد چنین کرد، و بار سفر حج بست و وسایل خانه را به خانه علی بابا آورد. همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید. مرد عازم حج شد، و بعد یک سال برگشت، سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد. خانه رسید در زد، زن علی بابا بیرون آمده گفت: من بدون اجازه علی بابا ندارم این بانو را تحویل کسی دهم . برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد. مرد عازم تبریز شد، در خانه ای علی بابا خان را یافت، علی باباخان گفت، بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم، مرد پرسید، تو در تبریز چه می‌کنی؟ علی باباخان گفت: از روزی که را در خانه جا دادم از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در که به من سپرده بودی کنم، از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیده‌ام و اینجا خانه‌ای اجاره کرده‌ام تا تو برگردی. پس حال با هم بر می گردیم شهرمان خوی. ❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک✨ ❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد✨ ❀اللهم اهدنا الصراط المستقیم❀ •✾📚 @Dastan 📚✾•
‍ :‌ استاد اخلاق و معرفت و دانشمند متواضع ، استاد نیا نقل می کنند از زبان جعفری و او از زبان ، که: در شهر خوی حدود 200 سال پیش ماهرخ و وجیهه و مومنه‌ای زندگی می‌کرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند. عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد. این مرد به حد استطاعت رسید و خواست عازم حج شود، اما از عشاق سابق می‌ترسید که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند. به خانه مرد (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود. اما نه تنها او ،بلکه کسی نپذیرفت. عاقبت به فردی به نام متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او می‌ترسیدند. علی باباخان گفت : برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه من بیاور. این مرد چنین کرد، و بار سفر حج بست و وسایل خانه را به خانه علی بابا آورد. همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید. مرد عازم حج شد، و بعد یک سال برگشت، سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد. خانه رسید در زد، زن علی بابا بیرون آمده گفت: من بدون اجازه علی بابا ندارم این بانو را تحویل کسی دهم . برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد. مرد عازم تبریز شد، در خانه ای علی بابا خان را یافت، علی باباخان گفت، بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم، مرد پرسید، تو در تبریز چه می‌کنی؟ علی باباخان گفت: از روزی که را در خانه جا دادم از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در که به من سپرده بودی کنم، از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیده‌ام و اینجا خانه‌ای اجاره کرده‌ام تا تو برگردی. پس حال با هم بر می گردیم شهرمان خوی. ❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک✨ ❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد✨ ❀اللهم اهدنا الصراط المستقیم❀ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🚶جوانے نزد شیخے آمد و از او پرسيد: 😔 من كم سنے هستم اما آرزو هاے بزرگے دارم و نميتوانم خود را از كردن دختران جوان منع كنم، چـاره ام چـيست❓ ⚱ شیخ نيز كوزه اے پر از شير بہ او داد و توصيہ كرد كہ كوزه را بہ سلامت بہ جاے معینے ببرد و هيچ چيز از نريزد... 👊 و از یکے از شاگردانش نیز درخواست كرد او را همراهے كند واگر یک قطره از شير را ريخت جلوے همہ او را حسابے كتڪ بزند❗️ 👌 جوان نيز شير را بہ سلامت بہ مقصد رساند و هيچ چيز از آن نريخت❗️ وقتي شیخ از او پرسيد چند را در سر راهت ديدے❓ 😌 جوان جواب داد هيچ، فقط بہ فكر آن بودم كہ شير را نريزم كہ مبادا جلوي مردم كتڪ بخورم و در نزد آنہا خـوار و خفيف شوم... 🌸 شیخ هم گفت: اين انسان مؤمن است كہ هميشه را ناظر بر كارهايش ميبيند 🌸 🚫 وحواسش را جمع میکند تا آبرویش نزد خداوند نریزد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از گسترده سادات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مطالب‌طنز‌از‌نو؏‌دُخترونــہِ‌سمـے‌😂🔫🧁 عڪس‌نوشتھ‌هاۍ‌ فوق‌خوشمزهِ😍💦.. (- کانالش‌🖖🏿♥️ -) 💣ꪻhttps://eitaa.com/joinchat/3135504495Cd9c3e7165b !! 💣ꪻhttps://eitaa.com/joinchat/3135504495Cd9c3e7165b !! ببین‌مطالب‌طنز‌این‌ چہ‌کردھ‌🤙🏼🙈❗️ 🪴➪ 🥺[🤌🏻]!
‍ :‌ استاد اخلاق و معرفت و دانشمند متواضع ، استاد نیا نقل می کنند از زبان جعفری و او از زبان ، که: در شهر خوی حدود 200 سال پیش ماهرخ و وجیهه و مومنه‌ای زندگی می‌کرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند. عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد. این مرد به حد استطاعت رسید و خواست عازم حج شود، اما از عشاق سابق می‌ترسید که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند. به خانه مرد (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود. اما نه تنها او ،بلکه کسی نپذیرفت. عاقبت به فردی به نام متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او می‌ترسیدند. علی باباخان گفت : برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه من بیاور. این مرد چنین کرد، و بار سفر حج بست و وسایل خانه را به خانه علی بابا آورد. همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید. مرد عازم حج شد، و بعد یک سال برگشت، سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد. خانه رسید در زد، زن علی بابا بیرون آمده گفت: من بدون اجازه علی بابا ندارم این بانو را تحویل کسی دهم . برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد. مرد عازم تبریز شد، در خانه ای علی بابا خان را یافت، علی باباخان گفت، بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم، مرد پرسید، تو در تبریز چه می‌کنی؟ علی باباخان گفت: از روزی که را در خانه جا دادم از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در که به من سپرده بودی کنم، از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیده‌ام و اینجا خانه‌ای اجاره کرده‌ام تا تو برگردی. پس حال با هم بر می گردیم شهرمان خوی. ❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک✨ ❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد✨ ❀اللهم اهدنا الصراط المستقیم❀ •✾📚 @Dastan 📚✾•
‍ :‌ استاد اخلاق و معرفت و دانشمند متواضع ، استاد نیا نقل می کنند از زبان جعفری و او از زبان ، که: در شهر خوی حدود 200 سال پیش ماهرخ و وجیهه و مومنه‌ای زندگی می‌کرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند. عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد. این مرد به حد استطاعت رسید و خواست عازم حج شود، اما از عشاق سابق می‌ترسید که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند. به خانه مرد (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود. اما نه تنها او ،بلکه کسی نپذیرفت. عاقبت به فردی به نام متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او می‌ترسیدند. علی باباخان گفت : برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه من بیاور. این مرد چنین کرد، و بار سفر حج بست و وسایل خانه را به خانه علی بابا آورد. همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید. مرد عازم حج شد، و بعد یک سال برگشت، سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد. خانه رسید در زد، زن علی بابا بیرون آمده گفت: من بدون اجازه علی بابا ندارم این بانو را تحویل کسی دهم . برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد. مرد عازم تبریز شد، در خانه ای علی بابا خان را یافت، علی باباخان گفت، بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم، مرد پرسید، تو در تبریز چه می‌کنی؟ علی باباخان گفت: از روزی که را در خانه جا دادم از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در که به من سپرده بودی کنم، از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیده‌ام و اینجا خانه‌ای اجاره کرده‌ام تا تو برگردی. پس حال با هم بر می گردیم شهرمان خوی. ❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک✨ ❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد✨ ❀اللهم اهدنا الصراط المستقیم❀ •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
♨️بارداری عجیب همسرم ناگهانی متوجه باردار شدن همسرم برای دومین بار شدم. خیلیی خوشحال شده بودم . ماه چهارم بارداری همسرم بود. دکتر گفته بود ک فرزندتان است.خوشحالی ام چندین برابر شده بود. ولی رفتار همسرم برایم عجیب بود که چرا مثل فرزند اولمان خوشحال نیست او که عاشق دختر بود.تا اینکه روزی که برای پیدا کردن پرونده های شرکت مجبور شدم ،برای برداشتن پرونده های شرکت به خانه بروم،، دیدم که...... ♨️برای خواندن ادامه داستان🚫 👇👇 لمس کنید https://eitaa.com/joinchat/3109224563Cf60960028c
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
♨️بارداری عجیب همسرم ناگهانی متوجه باردار شدن همسرم برای دومین بار شدم. خیلیی خوشحال شده بودم . ماه چهارم بارداری همسرم بود. دکتر گفته بود ک فرزندتان است.خوشحالی ام چندین برابر شده بود. ولی رفتار همسرم برایم عجیب بود که چرا مثل فرزند اولمان خوشحال نیست او که عاشق دختر بود.تا اینکه روزی که برای پیدا کردن پرونده های شرکت مجبور شدم ،برای برداشتن پرونده های شرکت به خانه بروم،، دیدم که...... ♨️برای خواندن ادامه داستان🚫 👇👇 لمس کنید https://eitaa.com/joinchat/3109224563Cf60960028c
هدایت شده از تبلیغات خاتون
بدو که عید نزدیکه ‼️ دیر بجنبی لباس خوشگلا رو بردن😱 🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀ 📣📣📣 پسر دارا دارا این کانال کلی لباسای و آورده عجله کنید 😍😍😍😍 تا تموم نشده 🤭👇👇👇 ____________________________ ‎| ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ | ‎| ♥️http://eitaa.com/joinchat/3530883097Ce5cf73fa96 _____________________| ‎          ‌¯\_(ツ)_/¯⁩ ‎                 👕 🦋🦋 ‎                 👖 لباس کودک ونوجوان♦️
هدایت شده از سخنان بزرگان
🔴🔴خواستگاری به سبک طلبگی😍😁👏 👳🏻‍♂طلبه مجردی در یکی از مدارس اصفهان درس میخواند📖درکتاب نحو خواند "اگرنکره ای به معرفه اضافه شود کسب تعریف میکند" باعجله لباس پوشید و دوان دوان خودرا به حجره مشهورترین و 💰 شهر که صاحب زیبارویی 🧕بود رساند وپرسید: ایامرا میشناسی؟😌..👇 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ❤️بچه‌زرنگ‌به‌این‌میگن☝️پایان‌خوش🎊
هدایت شده از سخنان بزرگان
❌💯سردادن عجیب در مترو توسط دختر 😳😶 💢 کم حجابی که دیروز در مترو ، بر علیه اغتشاشگر ها های عجیب و غریبی سر داد 🤯(حجابش جوریه ک نیاز به گشت ارشاد داره ولی شعاراش ...) 🔻جهت کلیک کنید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2637955079C7e8aabe2ca ⚠️ویدیو رو از دست نده/ پیشنهاد ویژه👆
هدایت شده از سخنان بزرگان
پسری قبل از باباش بهش یک نامه داد و گفت شب اینو به خانومت بده و خود هیچوقت اینو نخون! بابای اون پسر مُرد؛ پسر از یک کرد و شب عروسی طبق وصیت پدر نامه رو به دختر داد و وقتی که اونو خواند یک کشیده به پسره زد و گفت الان منو طلاق بده! از یک دختره فقیر خواستگاری کرد و نامه به دختر داد اونم کشیده زد و خواست! از فامیل خواستگاری کرد از دوست چیزی که در آن بود هوش از سر پسر پراند،نمیتوانست باور کند... برای خواندن نامه‌ی‌جنجالی‌پدر لطفا در کانال زیر عضو شوید... https://eitaa.com/joinchat/1558904853C3b6a8bfe23
هدایت شده از سخنان بزرگان
. 🔴 آخرين پادشاه ساسانى چگونه به همسرى امام حسين (ع) درآمد؟! آنچه كه از شهربانو؛ امام حسين (ع) نميدانستيد 👇 📚 eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675 👆
هدایت شده از سخنان بزرگان
🔴داستان شنیدنی پیرمرد طمع کار روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. دهقان زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد😱 و پیرمرد هوس ران برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:... https://eitaa.com/joinchat/1738473648C12ed3e4a50 🔴ادامه داستان شنیدنی فقط کلیک😍🤫
هدایت شده از تست هوش و ترفند
🖤اِنَّـا لِـلَّٰـهِ وَ إِنَّـا إِلَـيْـهِ رَاجِـعُـونَ🖤 😔بـازهـم عـزادار شـدیـم...😔🏴 ◾️درگـذشـت نـاگـهـانـی هـنـرمـنـد مـحـبـوب کـشـورمـون😢🥺عـلـت فـوت🖇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1213726825C637fe317dc ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️