eitaa logo
کانال ماه تابان
1.4هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سخنان بزرگان
🍃 🍂 - کامران؟ - جونم؟ - من از زایمان میترسم قول میدی موقع زایمان پیشم باشی - اگه رام دادن چشم خانومی شب خواب بودیم که با احساس درد شدیدی از خواب پریدم و کامران و بیدار کردم به زور فقط تونستم بگم - کامران درد دارم کامران با گیجی یه نگاه به من کردو یه نگاه به ساعت وگفت - یعنی الان وقتشه؟ای تو روحت پدرسگ اخه الان چه وقت به دنیا اومدن بود؟ جیغی از درد زدم که باعث شد به خودش بیاد و سریع لباس تنش کنه و یه شنل و شالم بندازه رو سرم دیگه داشتم احساس میکردم که الان دارم میمیرم کامران همونطور که من و تو ماشین میذاشت زنگ زد به نوشین بهش گفت - سریع بیا بیمارستان کامران با سرعت میروند و با هر بالا و پایین رفتن ماشین جیغ میزدم... برای خواندن ادامه این داستان عاشقانه و پرماجرا حتما وارد این کانال شید♨️👇 https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56