خرید حلقه و آزمایش مون تا ظهر طول کشید
آقاسید:سادات خانم بریم یه جا ناهار بخوریم ؟
بعدش بریم قزوین
-بله حتما
بعد از خوردن ناهار به سمت قزوین راهی شدیم
-آقاسید میشه اول بریم مزارشهدا؟🙈🙈
-بله خانم سادات
روم نمیشد زیاد باهش حرف بزنم تمام طی راه فقط صدای مداحی تو ماشین بود
وارد قزوین شدیم
آقاسید:خب خانم بفرمایید از کدوم سمت باید بریم
آدرس دادم وارد مزار شدیم
اصلا حواسم به سید نبود
بدون توجه بهش سمت مزار شهید حجت
سید:شهدا دیدی؟ مارو فراموش کردی خانم
-🙈🙈
سید:از صبح چهارتا کلمه حرف زدی فقط
میخای عایا خوابمون برای هم بگیم ؟
-بله
پس بریم نورالشهدا
هرکدوم خوابمون تعریف کردیم
وارد نورالشهدا شدیم
دستم روی سنگ مزار گذشتم
کنار دستم دست سید حس کردم
#عاشقانه_با_شهدا_شروع_کردیم
نویسنده:بانوی مینودری
#ادامه دارد... عصر
🚫کپی به شرط هماهنگی با مدیر کانال
@zoje_beheshti