eitaa logo
کانال ماه تابان
1.4هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سابقه گسترده سکه
🔥❌🔥❌این عاااااالیه 😘👇 -هوی سارا.کی اومدی؟ سارا پوستین بی خبری را بر تن کرد و به پذیرایی رفت: -سلام بهرام جون.عیدت مبارک. بهرام غرید: _کری؟ میگم کی اومدی؟ سارا خنده از لب هایش رخت بست و جایش را صورتی محزون گرفت: -الان، اومده بودم جعبه شیرینی که مامان طیبه گفت ببرم. بهرام برآشفت و یک قدم به سارا نزدیک شد: -چرت تحویل من نده. اون شیرینی‌ها رو مامان خودش برد. چه غلطی می‌کردی این‌جا؟ سارا ترسید و عقب عقب رفت. بهرام مثل شیر زخم خورده عصبی و وحشی شده بود. سارا نالید: -هیچی بابا. خودش گفت بیام و بیارم. -بَبو خودتی دختره فوضول! یک قدم دیگر به سمت سارا برداشت. انگار خلوت مردانه اش، بد به هم خورده بود و حالا برای خالی کردن حرصش، دنبال طعمه می‌گشت و چه کسی بهتر از سارایی که هیچ کس را نداشت. همه در میدان روستا بودند جز او و زنش! -ببین بهرام جان، تو عصبانی هستی، بهت توضیح می‌دم. -چه توضیحی؟بِنال می‌شنوم.. 🔥ادامه رمان و حس خفته از این‌جا⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1936326679Ce504040f0b