#داستانهای_ده_کلمه_ای
#اسماعیل_واقفی
شماره 1
نفتکش بزن بغل. فهمیده اند که خلیج فارس صاحب دارد. پرچم نفتکش تغییر میکند.
#مقاومت
@havaseil
#داستانهای_ده_کلمه_ای
#اسماعیل_واقفی
شماره 2
مرد تا شب کار میکند. شب دیروقت میرود خانه. میترسد بچه ها بیدار باشند.
#گرانی
@havaseil
#داستانهای_ده_کلمه_ای
#اسماعیل_واقفی
شماره 3
میلیونها رو سیاه زیر آسمان خورشید گرفته اند. حالا اما همگی رو سپیدند.
#عرفه
@havaseil
#داستانهای_ده_کلمه_ای
#اسماعیل_واقفی
شماره 4
جای کارد را روی گلوی اسماعیل می بیند هاجر و بعد از سه روز می میرد. لیلا و کربلا...
#علی_اکبر
@havaseil
#داستانهای_ده_کلمه_ای
#اسماعیل_واقفی
شماره 2
نمی رسی به نیکی جز با گذشتن از دوست داشتنی ترین چیزت.
حسین و عباس علی اکبر علی اصغر حبیب مسلم هانی زهیر...
#عید_قربان
@havaseil