#خاطرهاےازشہدا🕊
شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.
-#شهیدمهدیزینالدین🌱-
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#بچههاےآسدعلے
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
🧕🏻حیا یعنی...✨
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#بچههاےآسدعلے
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
#چادرانہه🍂
با چه زبانے بگویم ..
نه گرمـم مۍ شـود 🍭
نه دستـ و پا گیـر است🥰
نه نشانہ قدیمے بودن افکارم..😇
🌸من خودم خواستم حجابم برتر باشد🌸
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
"منپاسخِهر؛
مسئلھراازطُشنیدم...🌱'』
#رهبرانه🌱✨
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
#تلنگرانه🍂
#امامعلیعلیهالسلام :
"آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُوْلِ الطَّرِيق"
"واى از توشه ى كم و راه دور!!"
واى بر من
كه تجارتى نخواستم و
خودم را به #هيچ فروختم و
به #حرف واگذار كردم.
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
متن دعای هفتم صحیفه سجادیه
یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ.
ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ.
فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَةٌ.
أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ
وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ.
وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی.
فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.
فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً.
وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک.
فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بی یا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بی ذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.
♡﴾ @roshangari312 ﴿♡
┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆دکتر #لری_پالوسکی درجلسه کمیته عمومی بهداشت قانـون گذاران درمورد خطرات #آلومینیوم_نانو در#واکسن ها توضیح میدهد.
⛔️ این فیـلم بشدت درحال سانسور است و از بیشتر پلتفرم هاحذف شده !
👈 وقتی که به پزشکان پرمدعا در مورد وجود آلومینیوم در واکسن ها میگی-اولین جواب کلیشه ای که بدون تحقیق بهت میدهنداین است که اندازه و دوزش انقدرکم است که هیچ ضرری ندارد-تعدادی هم که کلا انکار میکنند .
ازقدیم هم گفتند که درخت هرچه بارش بیشتر میشود،سرش فروترمی آید که متاسفانه این مثال دربیشتر پزشک هاصدق نمیکنه !
👈به اندازه کافی مطالعات علمی درمورد خطرات Aluminium nanoparticles وجود داره - کمی وقت بگذاریدو تحقیق کنید!
Nanoparticles – known and unknown health risks | SpringerLink👇
🌎https://bit.ly/3pwkeSL
✳️ در مورد دکتر لری پالوسکی : 👇
🌎https://www.northportwellnesscenter.com/practitioner/lawrence-palevsky/about
👈قضاوت با خودتان
#رمان_بدون_تو_هرگز
#پارت_بیست_و_نهم
با عجله رفتم سمتش ... خیلے بے حال شده بود ... 😥
یه نفر، عمامه علے رو بسته بود دور شڪمش ...
تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ...😰
عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ... اما فقط خون بود ...
چشم هاے بی رمقش رو باز ڪرد ... تا نگاهش بهم افتاد ...
دستم رو پس زد ... زبانش به سختے ڪار مے ڪرد ...
- برو بگو یکے دیگه بیاد ...
بے توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم ڪه بازش ڪنم ...
دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش داد زدم ...
- میزاری ڪارم رو بڪنم یا نه؟ ...😠
مجروحی ڪه ڪمی با فاصله از علے روے زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت ...
- خواهر ... مراعات برادر ما رو بڪن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ...
با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ...
- برادرتون غلط ڪرده ... من زنشم ... 😡
دردش اینجاست ڪه نمے خواد من زخمش رو ببینم ...😕
محڪم دست علے رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره ڪردم ...
تازه فهمیدم چرا نمے خواست زخمش رو ببینم ...😨
علے رو بردن اتاق عمل ... و من هزار نماز شب نذر موندنش ڪردم ...😭
مجروح هایے با وضع بهتر از اون، شهید شدن ...😢
اما علے با اولین هلے ڪوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ...
دلم با اون بود اما توے بیمارستان موندم ...
از نظر من، همه اونها براے یه پدر و مادر ...
یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علے بودن ... جبهه پر از علے بود ...
ادامه دارد...
به روایت
همسر شهید سید علی حسینی🌹