#صدای_پای_خدا
گاهی اگر فرشته هم باشی، شیطان درونت النه میسازد؛
گاهی مرتکب گناهی میشوی که تاوان سختی دارد؛
گاهی ممکن است تاوان اشتباهت را سالها پس بدهی؛
گاهی هم ممکن است تاوانش تنها مدت کوتاهی باشد؛ ولی به هرحال باید تاوان بدهی.
اما امید باید همیشه و هر زمانی در دل روشن باشد؛
در هر زمانی که خداوند هست، در هر زمانی که حواسش به ما هست.
این خداست که حق را به حق دار میرساند و در آخر پاسخ کسی که تا انتها توکل داشته را میدهد.
**
باصدای زنگ موبایلم، تازه متوجه شدم که هوا تاریک شده است. موبایل را از کیف کوچک دستیام خارج کردم
و وقتی نام حاج بابا را بر روی آن دیدم، از ترس چهارستون بدنم به لرزه افتاد.
-بله؟
-کجایی دختر؟ یه نگاه به ساعت کردی؟
-سالم حاج بابا، ببخشید، داشتیم با مهسا درس میخوندیم؛ به کل زمان فراموشم شد. االن میام.
-علیک السالم، الزم نکرده این موقع شب تنها راه بیفتی تو خیابون؛ االن نریمان دنبالت میاد.
-خودم با تاکسی میتونم بیام.
-گفتم الزم نکرده، فقط آماده باش.
-چشم.
موبایلم را که قطع کردم، حسام با دیدن رنگ زردم خندید و گفت:
-اوه، اوه! بابا حاجی میخواد گردن بزنه؟
از جا پریدم و گفتم:
-حسام، ماشین داری؟
-آره.
-لطفا من رو برسون خونه مهسا. االن نریمان میاد دنبالم.
(مگر حسام نباشم که دختر حاج رسول بزرگ، که همه روی خانم بودنش قسم میخورند را به بدبختی نکشانم.
میخواهم با همین چشمها، خرد شدن و شکستن کمر حاج رسول را ببینم.)
#هیجانی_عاشقانه_مذهبی
#انتقام
#برای_اولین_بار_در_ایتا
#اعتقادی_آموزنده
فقط در کانال
https://eitaa.com/joinchat/1609105457C940113b7c4