💠 #حرف_خودمونی💠
🔆چرا زندگی رو سخت میکنی؟!
💔دلتنگ کسی شدی؟-----زنگ بزن
💝میخوایی کسی رو ببینی؟-----دعوت کن
❣میخوایی بقیه درکت کنن؟-----توضیح بده
⁉️سوالی داری؟-----بپرس
⚜چیزیی میخوایی-----برو دنبالش
💖از چیزی خوشت میاد؟-----حفظش کن
🖤از کسی خوشت نمیاد؟-----ترکش کن
💖عاشق کسی هستی؟-----بهش بگو
💫ما فقط یکبار زندگی میکنیم
سخت نگیر و ساده باش
و زندگی کن...!
برای تحول در زندگی باما همراه شوید🔰
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#اقتدار_مردانه #خواسته_های_زنانه
درک کنید....💕
احساسات همسرت را درک کن💑
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🌸 #رمان_دختران_آفتاب ✅ #فصل_ششم #پارت_سی_و_پنجم قسمت 35 فاطمه با زحمت آب دهانش را قورت داد. سيبك
🌸 #رمان_دختران_آفتاب
#فصل_ششم
#پارت_سی_و_ششم
اينها همه اش ميشه عُجب و غرور ديگه!
تا حالا فكر نكرده بودم فاطمه هم ميتواند عصباني شود. توي اين يك روز آشنايي اصلاً تصور نكرده بودم فاطمه هم ميتواند از چيزي اين قدر ناراحت شود! ولي چيزي كه اصلاً باورم نمي شد اين بود كه فاطمه وقتي كه عصباني است هم اين قدر دلنشين باشد؛ درست مثل بقيه وقتها كه ميخنديد. عصبانيت و ناراحتي اش مثل حنظلي بود كه به عسل آميخته بود؛ هم تلخ بود و هم شيرين. هيبتش آدم را ميترساند و نگاهش به دل مينشست. انگار به خاطر ناراحتي صاحب چشمها از تو عذرخواهي ميكرد و شايد همين بود كه بيشتر شرمنده ات ميكرد. شايد سميه هم شرمنده شده بود كه سرش را پايين انداخته بود. ولي فاطمه ديگر چرا؟ او چرا سرش را پايين انداخته بود؟ هر دو ساكت بودند. نه! هر چهار نفر ساكت بوديم و اين بيشتر تعجب مرا برانگيخت. چطور است كه از اول تا به حال عاطفه حرفي نزده؟! انگار به گونه اي از دخالت در ارتباط سميه و فاطمه پرهيز ميكرد. شايد ارتباط آنها به گونه اي بود كه عاطفه در آن راهي نداشت! او هم فقط نگاه ميكرد. مثل من! بي هيچ دخالتي. تنها قهرمانان اين صحنه چهار نفره، فاطمه و سميه بودند. منتظر بودم تا عاطفه چيزي بگويد. دست كم براي شكستن اين سكوت دلخراش! هر چيزي كه بتواند فرياد شرمندگي فاطمه و سميه را كه در سكوت جاري بود، قطع كند. ولي عاطفه چيزي نگفت. شايد او اين فرياد
را نمي شنيد. شايد هم ترجيح ميداد يكي از آن دو براي شكستن اين سكوت، نه، اين فرياد پيشقدم شود. بالاخره اين فاطمه بود كه پيشقدم شد. از كنار پنجره بلند شد آمد جلوي سميه. دستش را جلو برد. انگشتش را گذاشت زير چانه ي سميه با كمي فشار چانه وصورت سميه را بالا كشيد. آنقدر كه چشمهاي سميه به موازات چشمان او قرار گرفت. از نيمرخ را هم ميديدم كه چشم هايش ميخندد. نگاهش آرام بخش بود. مثل هميشه! سميه هم نگاه در نگاه فاطمه آويخت. اشكش را با سر آستينش پاك كرد. خواست دستش را بياورد پايين كه فاطمه دستش را گرفت. كشاند به سمت زمين.
- بشين! اين طوري آرامتر ميتونيم صحبت كنيم.
هر دو نشستند. فاطمه اولين كسي بود كه سوال كرد:
- آخه اين چه معياري تو براي گزينش دوست انتخاب كردي؟!
- چه اشكالي دارد؟
- اولا غير از معصومين هيچ كس نيست كه از اشتباه و يا انحراف موصون باشه. پس بر فرض كسي موقع آشنايي با تو اعتقادش كامل باشه هيچ كسي تضمين نمي كنه كه منحرف نشه نمونههاي تاريخي زيادي هست مثل برصيصاي عابد كه خودت جريانش را ميداني
- اين فقط يك احتماله!
- ثانيا از كجا ميخواي تشخيص بدي كه ايمان و اعتقاد طرفت كامله؟ ثالثا اصلا مگه ايمان و اعتقاد خودت كامله؟
سميه سرش را بالا انداخت:
- نوچ! به همين دليل هم دنبال كسي ميگردم كه از خودم بالاتر باشد.
- ولي اگر اون هم مثل تو فكر كند و دنبال كسي بگرده كه از اون بالاتر باشه دليلي نداره كه بياد با تو دوست و هم نشين بشه. البته با اين فرض كه قبول كنيم كه اون كساني كه تو ازشون دوري ميكني از تو پايين تر باشن! در صورتي كه هيچ دليلي وجود نداره تو خودت رو از اونها برتر بدوني.
- ولي من كي خودم رو از اونها برتر دونستم؟
- همان وقت كه فكر كردي اينقدر كامل شدي كه ممكن ديگه هم نشيني با دوستهايت دلت را غبارآلود كنه.
- همه بحث من هم همينه اونها دوست من نيستند! يعني اصلا هيچ وجه مشتركي با هم نداريم.
فاطمه سرش را تكان داد به نشانه تاسف!
- چه وجه مشتركي بهتر از محبت و عشق به ولايت ائمه همين كه همه ما اومديم زيارت امام رضا بزرگترين وجه مشترك ماست
- دختري كه بين حرم امام رضا و مجلس عروسي فرق نذاره چي؟ كسي كه با ظاهري بياد زيارت كه تو كوچه و خيابون پسرها برگردند نگاهش كنند اون هم با نگاهاي كثيف و تنفر آور اون هم با ما از يك سنخه؟!
- فكر ميكني از ظاهر افراد ميشه به تمام خصوصيات باطني شون پي برد؟
- نه نمي شه! ولي دست كم ما ميتونيم با كساني كه از لحاظ ظاهري هم به ما شبيهن نشست و برخاست كنيم تا چيزي از آنها ياد بگيريم. از قديم هم گفتند كبوتر با كبوتر باز با باز فاطمه دستش را به سمت سميه تكان داد:
#ادامه_دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#در_گوشی
آخرین پیام هر شب و یک فرصت واسه فکر کردنه، یادت باشه😉
در گوشی امشب:
آرامش ، سهم قلبی است که در تصرف خداست ...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
زندگۍهنوزقشنگیاشودارھ^^🌸'
#فرشته های کوچولو 😍
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
برادران وخواهران گرامی کد ستاره ۱۰۰ ستاره ۶۷ مربع را بزنید و ۳ گیگ اینترنت هدیه بگیرید(به مناسبت دهه فجر)
مخصوص همراه اول و مصرف داخلی
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
❤️🍃❤️
#همسرداری
قدیم به همسر میگفتند جفت.
مثلا در یک ازدواج خوب میگفتند فلانی جفتش را پیدا کرد؛ یا در یک ازدواج بد میگفتند فلانی جفتش نبود.
بهترین ملاک برای ازدواج خوب یا بد جفت بودن زن و شوهر با هم بود.
مولانا در دفتر اول مثنوی گفتگویی بین یک زن و مرد عرب را روایت میکند که خیلی شیرین است.
او میگوید در ازدواجی که طرف مقابل جفت تو نباشد، نه تنها تو در واقع همسر نداری و همسرت را از دست داده ای؛ بلکه از آن بدتر، خودت را هم از دست میدهی.
درست مثل یک جفت کفش که اگر یک لنگه اش تنگ باشد، آن یکی لنگه هم تباه میشود و به درد نخواهد خورد:
جفت مايي جفت بايد هم صفت
تا برآيد کارها با مصلحت
جفت بايد بر مثال همدگر
در دو جفت کفش و موزه در نگر
گر يکي کفش از دو تنگ آيد به پا
هر دو جفتش کار نايد مر ترا
جفت در يک خرد، وان ديگر بزرگ
جفت شير بيشه ديدي هيچ گرگ؟
در ازدواجها و دوستیها و شراکتهایتان بیشتر دقت کنید.
👤دکتر محسن زندی
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
❤️🍃❤️
12 موضوعی که #قبل_از_ازدواج باید به آنها فکر کرده و پاسخ دهید: 👇
1- معنی ازدواج و تعهد
2- تعیین و روشن کردن اهداف بلند
مدت در زندگی
3- انتظارات متقابل از همسر
4- سلسله مراتب زندگی
5- آیا شما تمایلی به داشتن فرزند دارید
و اگر تمایل دارید چه تعداد
6- وضعیت مالی و درآمد در زندگی
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
❤️🍃❤️
12 موضوعی که #قبل_از_ازدواج باید به آنها فکر کرده و پاسخ دهید: 👇
7- والدین و اقوام و ارتباط با آنها
8- انتظاراتی که از نقش جنسیتی خود و همسرتان دارید
9- مسائل جنسی و انتظارات طرفین از این رابطه
10- نحوه حل و فصل تعارضات مهم
11- اعتقادات و زندگی معنوی
12- توافق در زمینه روابط خارج از محیط خانوادگی
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🌸 #رمان_دختران_آفتاب #فصل_ششم #پارت_سی_و_ششم اينها همه اش ميشه عُجب و غرور ديگه! تا حالا فك
🌸 #رمان_دختران_آفتاب
#فصل_ششم
#پارت_سی_و_هفتم
پس تو قبول داري كه با هم ديگه بودن باعث ميشه نقاط ضعف هم ديگر رو رفع كنيم
- صددرصد اين همه تاكيدي كه روي سلامت هم نشين شده بي دليل نيست. تا جايي كه حتي سفارش كردن هم نشينت كسي باشه كه هر وقت بهش نگاه ميكني ياد خدا بيفتي
- فاطمه گفت مثل: عاطفه كه هر وقت نگاهش ميكنم ياد نگهبان دوزخ ميافتم.
درسته عاطفه از اول تا حالا حرفي نزده بود ولي اين قدر هم بي صدا نشده بود كه كسي از را برسد متلكي بهش بيندازد و بدون جواب برود!
- بذار بيارنت جهنم فاطمه خانم! اونوقت براي هواخوري هم كه شده نمي زارم پات رو از جهنم بيرون بزاري.
فاطمه رو به عاطفه كرد و گفت:
- پس تو هنوز حرف ميزني! يواش يواش داشتم شك ميكردم!
- من اگر لال هم بشم از پس جواب دادن به شماها بر مييام. نگران نباش.
اين بار سميه بود كه جواب عاطفه را داد:
تو جنازه ات دم قبر هم بر ميگرده تا جواب يكي از تشيع كنندگانت را بده.
فاطمه ديگر نگذاشت بحث بيشتر از اين منحرف شود. رو به سميه كرد و گفت:
- پس تو فكر ميكني اين قدر سفيدِ سفيدي و بعضي از اين بچهها اين قدر سياه سياهن كه ديگه تو نمي توني چيزي ازشون ياد بگيري؟! اين همه خصوصيات خوب هست مثل حسن خلق، نظم، گشاده دستي، … چرا اينها يا هر خصوصيت
خوب ديگه ازشون ياد نمي گيريم. فكر ميكني فقط بي حجابي گناهِ؟! ديگه گناه ديگه اي نداريم؟! پس غيبت چي؟ تهمت و افترا؟ رنجاندن دل مومن؟! تو اصلا هيچ فكر كردي اگر اونها بفهمند تو چنين ديدي در مورد اونها داري، چقدر اين زيارت به دهانشون تلخ ميشه؟! حتي ممكنه بين اونها وامام رضا جدايي بندازه چون رفتار تو كه مدعي هستي زائر امام رضايي موجب اين مسئله شده! هيچ وقت تا حالا فكر كردي رفتارهاي اشتباه و بي توجهي امثال ما به خصوصيات روحي ديگر جوانها چقدر در جدايي او نها از دين نقش داشته؟! ما براي وصل كردن آمديم ني براي فصل كردن آمديم.
سميه كمي دستپاچه شد.
- باور كن به خدا من چنين قصدي نداشتم. ببين من ميگم ما اومديم مشهد براي چي؟ براي گردش علمي وتفريح نيامديم! اومديم براي زيارت.
- خب منظور؟
- منظور اين كه چطوري بگم؟! ديدن رفتار ها وحركات جلف، شنيدن اين بحثهاي شبه انگيز، حال زيارتُ از آدم ميگيره. نمي ذاره آدم به طور كافي از موقعيتش استفاده كنه.
- براي اينكه نگاهت به اونها مثل نگاه كسيكه كه فكر ميكنه عده اي عمدا ميخوان آزارش بدن! ميخوان اعتقاداتش رو درباره ي دين سست كنن. در حالي كه اين طور نيست! اونها اگر رفتار اشتباه و حرف اشتبا هي داشته باشن، هيچ قصد وقرضي يا تعمدي در اون ندارن. اگر اين طوري بود، اگر دين نداشتن كه نمي آمدن زيارت! ولي دقت كن خوب ببين اونها آمدن زيارت مثل من تو. پس به اونها به چشم زائر امام رضا نگاه كن! اون وقت ببين چقدر برايت دوست داشتني ميشوند! عوض اين كه يكي دو تا اشتباه يا ظلمت از ظاهرشون رو به باطنشون بر گردوني و روي از اونها بر گردوني، زيباييها ونورها ي درونشان را وسعت بده. بذار اين نورها ظاهرشون رو بپوشونه. اون وقت ببين كه چه قدر دوستشون داري و چقدر دوستت دارن!
مشخص بود سميه دارد كوتاه ميآيد:
- باشه تمام حرفهايت درست! ولي من ميگم هر سخن جاي وهر نكته مكاني دارد. مشهد جاي اين كارها وبحثها نيست! اين بحثها مال دانشگاه هاست. ولي اينجا كنار حرم امام رضا، فقط سرمون رو به بحث كردن گرم ميكنه و دلمون رو از امام رضا باز ميكنه.
فاطمه سرش را به نشانه ي قبول كردن كج كرد:
- باشه ولي بايد ببينم ما براي حال كردن ميآييم مشهد يا براي انجام وظيفه؟!
- براي هر دو، هم وظيفه داريم بيايم ديدن اماممون، هم ميآييم تا كمي از دنيا جدا بشيم و از محضر شون فيض ببريم.
فاطمه دستش را چند بار نشان داد، يعني (صبر كن! اشتباه شده)
- منظورم وظيفه زيارت نبود. منظورم وظيفه ي مومن بود كه كسب معرفت الهي است. و يه راهش از طريق توسل و زيارت به ائمه و بزرگان به دست ميآيد ورا ه ديگه اش هم از طريق بحث وتفكر در معارف الهي و بشريه.
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚