eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) مطالب کانال: همسرداری، خانواده امام زمانی گالری حوا: (لباس زنانه) https://eitaa.com/joinchat/3479896174Cf95aff1aa3 ادمین تبلیغ،تبادل،نظرات: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
نفر دوم طبق بازدید
نفر سوم طبق بازدید
واریزی اعضای کانال جهت قبول باشه و حاجاتتون روا 🌹 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
از و و سکوت و صدای آهسته آواز پرندگان، تنها چیزی بود که شنیدم. میدانست اگر از پشت آیفن جواب بدهد و بفهمم پشت در است، قدم به حیاط نخواهم گذاشت و شاید سکوت کرده بود تا به این بهانه مرا پشت در بکشاند و دلِ من، نشسته در تالاب غم و دلتنگی مادر، آنقدر هوای حضور مجید مهربانم را کرده بود که دانسته، پا به پای نقشهاش پیش میرفتم. چادر سورمه ای رنگم را به سر انداختم و با دلی که برای دیدن غمخوار غم هایم در سینه بیقراری میکرد، از اتاق بیرون رفتم. با هر گامی که به سمت در حیاط پیش میرفتم، خاطره شبهای امامزاده، توسلها و گریه های بی نتیجه و وعده های دروغ مجید پیش چشمانم جان میگرفت و پای رفتنم را پس میکشید، ولی باز هم خاطرش در این لحظات بی کسی و غریبی آنقدر عزیز بود که سرانجام به امید تماشای نگاه دلتنگ و عاشقش در را گشودم و به جای چشمان کشیده و پُر احساسش، هیبت چند مرد غریبه مقابلم قد کشید. قامت نگاهم که به انتظار دیدار یار، روی نوک پای مژگانم بلند شده بود، با دیدن چشمان نامحرم، پشت پرده شرم و حیا خزید و احساس اشتیاق روی صورتم خشک شد. چهار مرد غریبه که به نسبت قد بلند و درشت اندام بودند و از نگاه خیره و بی پروایشان، احساس خوبی نداشتم که بلاخره یکیشان شروع کرد: «حاجی عبدالرحمن؟ » حلقه چادرم را دور صورتم محکمتر کردم و در برابر سؤال کوتاهش، پاسخ دادم: «خونه نیس. » و او با مکثی کوتاه گفت: «اومدیم برای عرض تسلیت. » و در برابر نگاه متعجبم ادامه داد: «ما از شرکای تجاریاش هستیم. » و دیگری با حالتی متملقانه پشتش را گرفت: «ببخشید دیر اومدیم! برای کاری رفته بودیم قطر، تازه از دوحه برگشتیم. » با شنیدن نام دوحه متوجه شدم که همان شرکای تازه پدر هستند و با احساس ناخوشایندی که از قبل نسبت به آنها داشتم، به تشکرِ سردی پاسخشان را دادم که اشارهای به داخل حیاط کرد و بیادبانه پیشنهاد داد: «پس ما بیایم داخل تا حاجی برگرده؟ » از این همه گستاخیاش عصبانی شدم و باز خودم را کنترل کردم که با صدایی گرفته پاسخش را دادم: «شما برید نخلستون، اونجا هستن. » که در خانه تنها بودم و حضورشان حتی پشت در هم آزارم میداد، چه رسد به داخل خانه که جوانترینشان به صورتم خیره شد و با لبخندی مشمئز کننده پرسید: «شما دخترش هستی؟ » از لحن نفرت انگیزش، خشم در صورتم دوید و او آنقدر وقیح بود که باز هم کوتاه نیامد و با حالتی صمیمی ادامه داد: «می خواستم فوت مادرت رو تسلیت بگم. » در برابر اینهمه وقاحتش نمیدانستم چه کنم که با گفتن «ممنون! » در را بستم و همانجا ایستادم تا صدای استارت و به حرکت در آمدن اتومبیلشان را شنیدم. خیالم که از رفتنشان راحت شد، چادرم را از سرم برداشتم و در عوض باز در حجله غمِ غربت و تنهایی فرو رفتم که به تمنای دیدار همسرم، روی عقده دلم پا نهاده و حالا به جای آغوش محرم مرد زندگی ام، نگاه دریده نامحرمان نصیب دل تنگم شده بود. بار دیگر تمام وجودم در هم شکست که همانجا پشت در روی زمین نشسته و باز گریه های بی کسی ام را از سر گرفتم. چه خوش خیال بودم که گمان میکردم احساس مجید پشت دیوار دلم به انتظار نشسته و به هر نغمه دلتنگی ام، خانه قلبم را دقّالباب میکند و نمیدانستم پشت هجوم هق هق گریه های غریبیام، هیچ کسی حضور ندارد و حتماً حالا در پالایشگاه مشغول کار خودش بود و یادی هم از الهه مصیبتزدهاش نمیکرد. ادامه دارد... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🌟جوایز 💫بنا بود به سه نفر اول فقط جایزه بدیم اما بخاطر نزدیک بودن امتیاز بازدیدها⚡️ به شش نفر جایزه خواهیم داد😍🌸 🎁نفر اول جایزه نقدی 🎁نفر دوم کتاب آن مرد با باران می آید 🎁نفر سوم کتاب دختر شینا 🎁نفر چهارم کتاب دختر شینا 🎁نفر پنجم کتاب قصه دلبری 🎁نفر ششم کتاب قدرت و شکوه زن اکثر کتابها از پرفروشترین و‌ تاثیرگذارترین کتب ارزشی و مورد تاکید مقام معظم رهبری است. 🌸❤️ مبارکتون باشه ❤️🌸 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❗️چرامردان روزهای تعطیل درامورات خانه کمک نمیکنند؟؟ 💠آقای شعبانی (مشاور و مدرس در مرکز بهارنکو شیراز) 👈شرح مساله یکی از مسائلی که خانم ها زیاد با آن مواجه میشوند این است که روزهای تعطیل که مخصوصا خانم های شاغل به گرد گیری و نظافت منزل میپردازند وقتی از شوهر خود طلب کمک میکنند با برخورد سرد و خموده و حتی پرخاش او مواجه میشوند وبسیاری از خانم ها با ندانستن علت این رفتار و با برداشت های غلط خود نسبت به این رفتار نه تنها به شدت ناراحت میشوند بلکه با واکنش هایی نسبت به همسر خود موجب میشوند روز تعطیلی که میتوانست زمینه توجه و همدلی بیشتر آنها را فراهم کند به روزی بد تبدیل شود. ❗️به راستی علت این رفتار در مردان چیست؟ ✅این موضوع نیز همانند مسایل گذشته که در کانال ذکر کردم به تفاوت بین زن و مرد بر میگرده 👈اساسا مردان از انجام رفتارهایی که هیجان آنی و کلی داشته باشه به شدت لذت میبرند شاید یکی از علل این کار ترشح هورمون تستسترون در آنها در زمان های اضطراب آور است به عنوان مثال رفتارهایی همچون رانندگی در خیابان های پرتردد و مسابقات ورزشی هیجان آور جزء این رفتارها محسوب میشوند 👈اما برعکس خانم ها از رفتارهایی که غالبا دارای استرس کم ولی تدریجی است لذت میبرند چراکه ترشح هورمون استروژن را در آنها تنظیم میکند به عنوان مثال رفتارهایی مثل آشپزی و گرد گیری و خیاطی و امثالهم از جزء این دسته رفتارها محسوب میشوند تصور کنید صبح جمعه است و شما از مرد خود میخواهید در جارو کردن به شما کمک کند 👈خوب یک سوال ازخانم ها دارم؟میزان استرس این رفتار چه قدر است؟؟ پس جوابتان را گرفتید خوب حالا مساله رو اینجوری باهاش مطرح کنید!!! شوهرجان قراره خیلی زود میهمان برامون بیاد و هنوز غذا آماده نیست و خونه نامرتبه و کلی ظرف نشسته هم وجود داره ؟چه کار کنیم به نظرت؟؟ حالا خواهید دید واکنش مرد شما با مرحله قبل متفاوت خواهد بود 🌹 برخی خانم ها میگن چرا مردان اینگونه اند واین خیلی بد است ومردان هم باید مثل ما باشن ولی همین خانم ها از این نکته غافلند که همین ویژگی (یعنی لذت بردن از استرس های کلی و هیجان آور) باعث میشه مرد ساعت ها کار کند که اگر مردان اینگونه نبودند هرگز به سر کار نمیرفتند و در خانه می ماندند 👈پس بدانیم هر رفتاری علت دارد با شناخت درست زمینه قضاوت صحیح و واکنش بهتر را ایجاد کنید ✅البته ذکر این مطلب نه تنها نباید بهونه ای برای آقایون بشه حتی من به آقایون سفارش میکنم که در امورات خونه به همسرتون کمک کنید چراکه منفعتش به خودتون بر میگرده چون کمک به همسر در او نشاط و شادابی و توجه ایجاد میکنه و باعث میشه خانم شما در ایجاد محیطی آرام و دل انگیز در خانه برای شما چیزی کم نگذاره. (حتما برای آقایان ارسال شود.) 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❤️ ایده پیام عاشقانه❤️ آدم های دیگر را نمی دانم! در من اما اولین حسی که هر روز صبح بیدار می شود دوست داشتن توست. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
از و حالا بیش از بیست روز میشد که مرا ندیده بود و چند روزی هم میشد که سراغی هم از من نگرفته و حتی عبدالله هم پیغامی از طرفش برایم نیاورده بود و لابد کم کم فراموشم میکرد و من چه ساده بودم که انتظار نگاه دلتنگش را پشت در میکشیدم. پشتم را به در تکیه داده که تکیه گاه دیگری نداشتم و دیگر نه از شدت گریه های بیمادری ام که از اندیشه هراس انگیز دیگری تنم به لرزه افتاده بود که بیم پیوستن خاطره الهه به فراموش خانه خیال مجید، دلم را بیشتر آتش میزد. میترسیدم که همینطور روزهایم به دل مردگی بی اختیارم بگذرد و در گذر این فصل افسرده، همسرم برای همیشه از من بگذرد که گرچه هنوز وجودم از تلخی تنفرش خالی نشده بود، که گرچه هنوز نمیخواستم با آهنگ صدایش هم کلام شوم، که گرچه هنوز نمیتوانستم قدم به خانه اش بگذارم ولی حتی نمیتوانستم تصور کنم که ذرهای از احساسش نسبت به من کم شود که اگر چنین میشد و من در پس مصیبت مرگ مادرم، همسر مهربانم را هم از دست میدادم، دیگر چه کسی میخواست خاطره لبخند زندگی را به خاطرم بیاورد؟ کف دستم را روی زمین داغ و خاک آلود حیاط گذاشته و به بهانه تمرین روزهای بی کسی ام، به دستان سُستم تکیه کرده و تن خسته ام را از زمین کَندم و با قدمهایی بیرمق خودم را به اتاق کشاندم. باید به این روزهای تنهایی خو میکردم و با این رکودی که به بازار عشق مجید افتاده بود، باید میپذیرفتم که دیگر قلب او هم برای من نیست، همانطور که تن مادر از دستم رفت. ساعتی به غروب آفتاب مانده بود که عبدالله به خانه بازگشت. چند عدد نانی را که از نانوایی سر کوچه گرفته بود، روی اُپن آشپزخانه گذاشت و با نگاهی گذرا به صورت شکسته ام، از حالم با خبر شد که با ناراحتی پرسید: «الهه! باز گریه میکردی؟ » برای جمع کردن نان های داغ، سفره را باز کردم و با سکوت سنگینم نشان دادم که دختر تنها و بی کسی مثل من، سهمی جز گریه ندارد که مقابلم ایستاد و با مهربانی برادرانهاش پیشنهاد داد: «الهه جان! میای با هم بریم بیرون؟ » سفره را پیچیده و داخل کابینت گذاشتم و خوب فهمید حوصله گردش و تفریح ندارم که باز اصرار کرد: «الهه جان! چند وقته از خونه بیرون نرفتی؟ اصلاً من دوست دارم که یخورده با هم قدم بزنیم. » سپس به چشمان بیرنگم خیره شد و التماس کرد: «الهه! روی داداشت رو زمین ننداز! خواهش میکنم بیا یه سر بریم ساحل.» و حالت صدایش آنقدر پُر مهر و محبت بود که نتوانستم مقاومت کنم و با همه بی حوصلگی، پذیرفتم که همراهی اش کنم. پیاده روی مسیر خانه تا ساحل، فرصت خوبی برای دل مهربان او بود تا تسلایم بدهد و ناگزیرم کند که برایش از دلتنگی هایم بگویم و به خیال خودش دلم را سبک کند و نمیدانست که حجم سنگین غمِ مانده بر قلبم، به این سادگیها از بین نمیرود. طول خیابان منتهی به ساحل را با قدمهایی کوتاه طی میکردیم و من برایش از خوابی که دیده بودم میگفتم که اشک در چشمانش نشست و با حسرتی که در لحنش پیدا بود، گفت: «خوش بحالت! منم خیلی دلم میخواد خواب مامانو ببینم. ولی تا حالا ندیدم. » سپس به نیم رخ صورت غرق اندوهم، نگاهی کرد و با اینکه خودش پاسخ سؤالش را میدانست، پرسید: «دلت برای مامان خیلی تنگ شده؟ » و بدون آنکه معطل جواب من شود، به افق بالای سر خلیج فارس چشم انداخت و زیر لب زمزمه کرد: «من که دلم خیلی براش تنگ شده! » از آهنگ آ کنده به اندوه صدایش، پرده چشمم به لرزه افتاد و باز قطرات اشک روی صورتم غلطید که از طنین نفسهای خیسم به سمتم رو گرداند. با دیدن چشمان گریانم، لحظاتی مکث کرد و بعد مثل اینکه نتواند احساس عمیق قلبش را پنهان کند، به صدا در آمد: «پس میدونی دلتنگی چقدر سخته! » از اشاره مبهمش، جا خوردم که خودش با لحنی نرمتر ادامه داد: «الهه! میدونی دل مجید چقدر برات تنگ شده؟ تو اصلاً میدونی داری با مجید چی کار میکنی؟ » و همین که نام مجید را شنیدم، حس تلخ بی توجهی این چند روزش در دلم جان گرفت و بیاعتنا به خبری که عبدالله از حالش میداد، پوزخندی نشانش دادم و گفتم: «اگه دلش تنگ شده بود، این چند روزه یه سراغی از من میگرفت...» ادامه دارد... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🔴😏 👌 مرد هایی که محجبه دارند، گاه یادشان میرود که از بابت حجاب_تشکر کنند! ⛔️یادشان میرود که از مهمان با حجاب سخت تر است! ⚠️یادشان میرود که ⚠️ با حجاب سخت تر است! یادشان میرود که داری با حجاب سخت تر است! 🔍یادشان میرود که خرید با سخت تر است! ❣️یادشان میرود که در تابستان چه است چادری بودن! ❣️یادشان میرود اگر از همسرشان است؛ ❣️بخاطر سختی است که آنها تحمل میکنند! 🌼گاهی با شاخه ای گل 🌷 از بابت حجابشان تشکر کنید،🙏❤️ تا بدانند که که با میکنند ،برایتان است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
اگر زن و شوهر بتوانند از نظر همدیگر را ارضا کنند، قادرند بسیاری از تنش های زندگی را هم کنند 🔴 اما اگر روابط جنسی خوبی با هم نداشته باشند گاهی حتی مشکلات زندگی هم تبدیل به می شود. ⁉️ مشکلات جنسی میان زوجین کجاست 🔘🔴«اصولا مشکلات جنسی به دلیل عمده میان زوجین بوجود می آید که ناشی از بوده مثل «مشکل زودانزالی، ناتوانی جنسی، بی میلی جنسی، واژنیسموس.» 🔘🔴«دومین دلیل مشکلات جنسی زوجین است از جمله اینکه در شب عروسی عده ای اصرار به برقراری رابطه میان زوجین در همان شب را دارند نیز موجب اختلالات جنسی زوجین می شود.حتی عده ای پشت در منتظر می ایستند تا از انجام این رابطه مطمئن شوند و در نتیجه هم به دلیل خستگی های ناشی از برپایی مراسم عروسی و نیز به خاطر استرسی که برای برقراری اجباری رابطه در همان شب دارند این موارد مانع برقراری رابطه خوب میان زوجین شده و ضمن اینکه انتظار اطرافیان واسترس ناشی از این انتظار منجر به اختلالات عملکرد جنسی می شود.» ☑️«این تصور که حتما برقراری رابطه زناشویی است و تمکین از وظایف زن است و زن هیچ حقی در آمیزش ندارد نیز باعث ناکام ماندن رابطه زناشویی شده و رابطه جنسی زمانی سالم است که باشد وتکالیف یک سویه رابطه جنسی بین زن و شوهر را بر هم می زند.» 🔘🔴« دلیل مشکلات جنسی ناشی از اختلالات و ناسازگاری ها در خواب بوده و همان طور که می دانیم مشکلات میان زوجین به دو گروه عمده خارج از بستر و داخل بستر خواب مربوط می شود و درست است که رابطه زوجین در بستر خواب بخش کوچکی از زمان زندگی آنها را تشکیل می دهد اما رابطه جنسی سالم اگر اصل زندگی نیست، چسب زندگی است. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💎 زشتی غیبت 🔻امام حسن عسکری (ع): اِعْلَمُوا أَنَّ غِيبَتَكُمْ لِأَخِيكُمُ اَلْمُؤْمِنِ مِنْ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَعْظَمُ فِي اَلتَّحْرِيمِ مِنَ اَلْمَيْتَةِ ❗️بدانيد كه شما از برادر مؤمنتان كه از شيعيان اهل‌بيت است، از خوردن گوشت مرده حرام‏تر است. 📚 بحارالأنوار، جلد ۷۲، صفحه ۲۵۸ 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚