eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) مطالب کانال: همسرداری، خانواده امام زمانی گالری حوا: (لباس زنانه) https://eitaa.com/joinchat/3479896174Cf95aff1aa3 ادمین تبلیغ،تبادل،نظرات: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 پشت‌صحنه یک تست نابازیگری سیمرغ بلورین رو باید بدن به اون‌هایی که نمی‌تونن نقش بازی کنن! 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❤️هنر در 👈بجای اینکه دائمابه همسرخودبگویید "تو اگراین طوربودی چقدرخوب بود" ویا "اگرآن طور نبودی چقدرخوب می شد 👈" دائما به اوبگویید" چون این طورهستی ازتوخوشم می آید چون آن طورنیستی تو شدم.😇❤️ 💞 به ڪآناڷ همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
یه خانوم با سیاست 🧕 👸🦸‍♀️👩‍🦰👱‍♀️👩‍🔧👩‍💼👩‍⚕️👩‍🍳👩‍🍳👩‍🎓👩‍🏭🧝‍♀️ ✅برای مردم زندگی نمیکنه ✅منتظر نمیمونه یه کار خوبی که کرد مردم براش دست بزنن ✅ملاک هاش برای درست و غلط،" قضاوت و نظر مردم " نیست ✅هدفش از زندگی راضی نگه داشتن مردم نیست 💞 به ڪآناڷ همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
ذکر استغفار 📿 امروز یادمون نره 😉 (استغفرالله ربی و اتوب الیه) 💞 به ڪآناڷ همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
کیا انجام دادن به ما بگن که بزنیم تو کاناااااال 🤗 😍👆💭🙄🙄
در خلال يك لقمه همبرگر و يك برگ كاهو گاهي سر خود را ميگرداندند تا با مردي كه درمقابل همبرگر و سالادش نشسته بود، سختي مبادله كنند. در اثنايي كه نور تمنايي محبت از مردمك چشمشان ساطع بود، نوري كه مرد به ديدگانش پاسخ نمي داد؛ زيرا از تقاطع تير مژگان هراسان بود. بعد از جايي بر مي‌خواستند، به شتاب حساب ميز را مي‌پرداختند و از فروشگاه ( (ماسي) ) چند شيء مورد نياز خود را باعجله خريداري مي‌كردند و لحظه اي هم به پيش بندهاي مردانه مي‌نگريستند كه تابلوي بزرگي با اين نوشته دربالاي آن‌ها جلب توجه مي‌كرد: ( (يكي از پيش بند‌هاي مردانه را براي شوهرتان كه در آشپزي به شما كمك مي‌كند، خريداري كنيد. ) ) سپس به سرعت به ادارات غرق نور خويش باز مي‌گشتند تا بار ديگر آن مبارزه تمسخر آميز خود را عليه جنس مرد كه خواهي نخواهي موفقيت آميز بود از سر گيرند. ) ) ثريا كمي صبر كرد. مكث كرد. انگار شك داشت يا چيزي بود كه جلوي خواندنش را مي‌گرفت؛ جلوي حرف زدنش را. چيزي در گلويش! هر چيزي بود، روي چشم‌هايش اثر مي‌گذاشت. نگاهش غمگين بود. ولي در لحنش ذوق و اشتياق غريبي موج مي‌زد. انگار لذت مي‌برد از خواندن اين متن –غيرازجايي كه آگهي فروشگاه ماسي را مي‌خواند ( (يكي از پيش بند‌هاي مردانه را براي شوهرتان كه در آشپزي به شما كمك مي‌كند، خريداري كنيد. ) ) كمي صبر كرد. دو صفحه ديگر را ورق زد. آب دهانش را به زحمت قورت داد. - دو- سه صفحه بعد ادامه زندگي اين زن‌ها رو اين طوري تو صيف مي‌كنه: ( (شامگاهان هنگامي كه مترو آنان را همچون اژدهايي به درون خود فرو مي‌برد تا آنان را در مقابل آپارتماني كه با پول اين همه آزادي و استقلال خريداري كرده بودند، دوباره از درون خود فرو ريزد، غم و افسردگي جانكاهي قلب و مغزشان را فرا مي‌گرفت و گفتي تمام شهر نيويورك از اثر آه‌هاي خشم آلود آنان به ارتعاش در آمده است. بدين طريق بار ديگر فرار از خانه را بر قرار ترجيح مي‌دادنند و مجددا سوار مترو مي‌شدند و در مقابل يك سينما يا يك ( (با) ) فرود مي‌آمدند و چند گيلاس ويسكي مي‌زدند و بار ديگر به اين حقيقت تلخ مي‌انديشيدند: اين پيروزي كه توجه تمام جهانيان را به خود جلب كرده است تا چه اندازه براي آنان گران تمام مي‌شود. آري در مقابل اين مرداني كه در زن، حتي در منشي‌هاي خودشان تنها يك ( (مادر) ) تجسس مي‌كنند، زنان امريكايي نفوذ فراوان و خود كفايتي شاياني به دست آورده اند، ولي در عين حال از ته دل آرزو مي‌كنند چه خوب بود فروتني را جانشين غرور مي‌كردند و در اين جهان مرد وفاداري داشتند! زيرا درست است كه هيچ كس نمي تواند خويشتن را از قوانين آهنين جامعه رهايي بخشد، ولي در عين حال كاملا صحيح است كه انسان نمي تواند احساسات خويش، حتي ساده ترين عواطف خويش را پايمال كند. ) ) ثريا ديگر نخواند. صفحات كتاب را محكم به هم كوبيد. شرق! كتاب بسته شد. همچنان سرش پايين بود. سرش را بلند نمي كرد. شايد مي‌خواست چيزي را كه در چشم‌ هايش بود، پنهان كند. من كه نفهميده بودم بالاخره او چه مرگش است!؟ هر كس به تيپش نگاه مي‌كرد، مطمئن مي‌شد كه از آن عشاق سينه چاك غرب است، اما انگار اين طور هم نبود! شايد او هم دريكي از خانواده‌هاي مادر سالار زندگي مي‌كرد. فاطمه حواسش به ثريا بود به زحمت نگاهش را از او مي‌گرفت و رو به بچه‌ها كرد: - مطلب جالبي بود! خيلي جالب! حداقل براي من كه اين طور بود. نشون مي‌داد حتي بعضي از خود متفكران غرب خود سردمداران و مدافعان فمينيسم هم فهميدن كه اشتباه كردن؛ فهميدن هنوز هم به زن ظلم مي‌شه. ولي دليلش رو نمي دونن. شايد اگه مي‌دو نستن، مي‌تونستن كاري كنن. استاد ما مي‌گفت كشورهاي غربي چون ديرتر از بقيه ملت‌ها به مقام زن آگاهي پيدا كردن، مي‌خوان با اين جنجال‌هاي تبليغاتي عقب ماندگي شون رو به نحوي جبران كنن. ولي چون به جنبه‌هاي انساني و معنوي زن توجه نمي كنن، برداشت‌هاي الان اون‌ها هم اشتباهه. من فكر مي‌كنم براي همين هم هست كه هنوز هم نمي تونن به زن‌ها كمك كنن. يادمه استادمون تاكيد مي‌كردن كه ( (در مورد مسئله زن اين ما نيستيم كه بايد از موضع خودمان دفاع كنيم، اين فرهنگ منحط غرب است كه بايد از خو دش دفاع كند. ) ) - از بس اومد دم در مدرسه ما ايستاد و پشت سر ما راه افتاد، كار دست خودش داد! يه روز چند تا از مغازه دارهاي اطراف مدرسه يقه اش رو گرفتن: «مزاحم دختراي مردم مي‌شي مارمولك؟» و بعد هم يه فصل كتك مفصل زده بودندش. ولي پسره لجباز و يه دنده باز هم ... ادامه دارد.... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
ولي پسره لجباز و يه دنده باز هم نگفته بود كه داداشمه! وقت و بي وقت پيدايش مي‌شد. هر جا مي‌رفتم مواظبم بود. البته بگم ها! منم خيلي ناراضي نبودم. اين طوري بيشتر احساس امنيت مي‌كردم. هيچ وقت نمي ذاشت تنها از خونه بيرون برم. هر جا مي‌خواستم برم، باهام مي‌آمد. اگر هم نبود بايد صبر مي‌كردم تا مي‌اومد. هيچ كس ديگه رو هم قبول نداشت. حتماً بايد خودش باشه. امان از روزي كه جرئت مي‌كردم و تنها مي‌رفتم. شلوغ بازي در مي‌آورد كه اون سرش ناپيدا بود. مي‌گفتم « آخه از كي مي‌ترسي؟ » مي‌گفت « از مردم ». مي‌گفتم « بابا جون مردم هم مثل خودمونن. ما هم جزو مردميم » مي‌گفت « نه! آبجي هنوز اين مردم نامرد رو نشناختي. مثل گرگ مي‌مونن. به اين قيافه آرومشون نگاه نكن. اداي ميش رو درميارن. تنها گيرت بيارن، كارت تمومه. » خلاصه اومدنش يه جور بود. نيومدنش يه جور ديگه! وقتي هم كه باهام بود، امان از موقعي كه كسي جرئت مي‌كرد به ما چپ نگاه كنه! مي‌خواست چشمهايش رو دربياره. گفتم: -خب! حالا از چي مي‌ترسي؟ حالا كه اين جا نيست! نگاهي به سمت پنجره كرد، نگران بود! -كي گفته كه نيست، تو چه مي‌دوني؟ -اين جاست؟! وحشت كردم. نگاه ديگري به پنجره كرد. صدايش را پايين آورد. مثل اين كه مي‌ترسيد كسي صدايش را بشنود. -مطمئن نيستم! فكر كنم اين جا باشه. از همين جا هم احساسش مي‌كنم. خيالم راحت شد. « اين عاطفه هم چه قدر ترسوست! » - اوه! فقط فكر مي‌كني؟ برو ببينم بابا تو هم بي خودي برادرت رو « لولو» كردي. - نه! يواش! صدايت رو بياور پايين. ديدمش! دوباره وحشت كردم. « اگه واقعاً اين جا باشه چي؟ مي‌گه اون رو ديده! » - ديديش؟! كي؟ كجا؟ چه طوري؟ پوزخند زد: - حالا تو چرا مي‌ترسي؟! چرا هول كردي؟ - من! نه! چرا سر حرف رو برمي گردوني! بگو ببينم كجاست؟ - ديروز عصر كه زنگ زدم، مامانم گفت قراره مسعود بياد مشهد. آدرس رو هم قبلاً از من گرفته بود. - خب حالا كه اومده؟! - مطمئن نيستم. امروز صبح كه از پنجره‌هاي رو به خيابان پايين رو نگاه مي‌كردم، يه لحظه يكي رو ديدم شبيه اون. فكر كنم خودش بود! - هنوز هم هست؟ - نمي دونم؟ بايد دوباره برم نگا ه كنم. شايد باشه. عاطفه كه بلند شد رفت، نفس راحتي كشيدم! « آخيش! چه قدر مرا ترساند. ولي نكنه حرفهايش راست باشه؟ اگر اين جا باشد چه؟ » عاطفه آمد نشست. پرسيدم - چي شده؟ بود؟ - نه، فعلاً كه نبود! ممكنه جايي قايم شده باشه، يا رفته باشه و برگرده. - حالا چي شده؟ چي مي‌خواي؟ دوباره اطرافش را پاييد. - مي‌خوام برم بلوز مشكي بخرم. دانشگاه كه نداشتم، اوني رو هم كه اصفهان دارم، برام كوچك شده. مامانم ديروز گفت يكي از همين جا بخرم. « اين همه جنجال فقط براي همين بود! » - برو بخر ديگه! -تنها؟! « تنها » را چنان گفت كه انگار به او گفتند برو تو دل شير! - اگه مي‌خواستم تنها برم كه سراغ شماها نمي اومدم. - ولي عاطفه جان چطوري بهت بگم؟! شرمنده ام! مانتوم رو شستم، هنوز خيسه! عصباني شد. مثل بمب منفجر شد. - مسخره كردي؟ يه ساعت آدم رو سين جيم مي‌كني، از زير زبون آدم حرف مي‌كشي، بعد هم آدمو ميذاري سركار. آره ارواح عمه ات! من خودم عالم و آدم رو مي‌ذارم سر كار، حالا تو منو بازي مي‌دي. سعي كردم آهسته صحبت كنم. - خيلي خوب! مي گي چي كار كنم؟ - زودتر مي‌گفتي ما اين قدر آبروي خودمون رو نمي برديم! - چه مي‌دونستم باهام چه كار داري؟ حالا هم طوري نشده. با يكي ديگه برو. - تو كه ديدي من سراغ همه رفتم، همه شون گفتند « نه»! بي محابا و بلند حرف مي‌زد. انگار نه انگار كه اتاق پر بود. - راحله خانوم كامپيوتره ديروز تا حالا با عالم و آدم قهره. انگار تقصير ماست كه اون زن خلق شده! فقط داره كتاب مي‌خونه! راحله از زير چشم نگاهي به عاطفه كرد، عاطفه متوجه نشد. شايد هم متوجه شد و به روي خودش نياورد. - فهيمه خانم هم كه مثل هميشه خسته ان. بيرون هم شلوغه، گرمه، پر از دوده، چه مي‌دونم، سر و صداست كامپيوتر كلافه مي‌شن. سميه هم كه ديشب حرم بوده، خوابيده! فاطمه هم رفته پايين چه مي‌دونم عزاي من رو بگيره. ثريا خانم رو هم كه مي‌بيني ديگه! دارن ورزش مي‌كنن. مي‌خوان هيكلشون خوش فرم بشه تا تحويلشون بگيرن! تو هم كه يه جور ديگه بهونه مي‌آري! به شما هم مي‌گن رفيق! اَه! اين را گفت و برگشت. فاطمه را كه ديد يكهو آرام شد. فاطمه در دهانه در ايستاده بود، يك سيني پر از ميوه هم دستش بود. با نگاه خيره اي عاطفه را مي‌پاييد! ادامه دارد.... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
خاندان ویرانی.pptx
12.45M
✳️پاورپوینت خاندان ویرانی 🔰 خاندان پهلوی رو به نوجوان ها معرفی کنیم! 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 در ماه رجب 💠اسباب خاص رحمت خدا... اگر گنه کاران در خانه تو بیایند و علاوه بر این که استغفار میکنند تو هم برای آنان طلب بخشش کنی، رحمت و لطف خاص خدا را مشاهده خواهند کرد. توسل 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
‌ ‌ در خانه تکانی مراقب باشید !⚠️ مخلوط جوهرنمک با دیگر شوینده‌ها گاز خطرناکی تولید می‌کند، که باعث آسیب‌های جبران‌‌ناپذیری چون سوختگی مجاری تنفسی، اختلال تنفسی می‌شود 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
سلام آقا دوباره جمعه است و کوله بار انتظارت را به روی شانه خود می کشانیم سر راهت نشستیم تا بیایی هنوزم دفتر عشق تو باز است و چشم و دیده مان بر نام زیبای تو ثابت می آیی می آیی می زنی بر زندگی مان رنگ شادی 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
با درختی سبز گردد این زمین شادی گل آورد این نازنین خوش بکاریم هر درختی یادگار با درختی زندگی زیبا وزین هر درختی که به دست خاک می سپاری، لبخند عمیقِ آسمان و حال خوب زمین را در پی دارد. ۱۵ اسفند روز درختکاری گرامی باد 🌱🌳 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🌳پیش از ظهر امروز برگزار شد: 🔰در هفته منابع طبیعی و روز درختکاری، رهبرانقلاب پیش از ظهر امروز، دو اصله نهال کاشتند. ۹۹/۱۲/۱۵ 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید 🎀 وقتی پدر و مادر در زندگی شما دخالت می‌کنند! دکتر عبدالرضا_کردی 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚫 رازهایی در مورد مردان ❌گوش مردها كلمات را مثل شما نمی‌شنود. ❌برای مردها يك جمله فقط يك جمله نيست! بلكه تفسيری است برای كل روزهایی كه با هم بوده‌ايد. ❌هيچ مردی طاقت شدن را ندارد. پس حتی كم اهميت‌ترين كار او را با ديگران قياس نكنيد. ❌مردها از شنيدن جملات مبهم بيزارند. پس هيچ‌وقت دوپهلو با همسرتان صحبت نكنيد. ❌اگر انتظار داريد او حرف‌های‌تان را رمزگشایی كند، برای‌تان متاسفيم. آنها ساده‌تر از اين حرف‌ها هستند. ❌هيچ‌وقت از همسرتان به‌عنوان ابزاری برای لشکركشی‌های‌تان در جنگ‌های عروس و مادرشوهری استفاده نكنيد. ❌هرگز با حرف‌های‌تان استقلال همسر خود را زير سوال نبريد حتی اگر واقعا استقلالی در كار نباشد. ❌مردها به اينكه قوی‌تر از آنچه هستند به نظر برسند نياز دارند. اين نياز همسرتان را برآورده كنيد. ✔️برای قدرت دادن به او كافی است از هيچ مرد ديگری صحبت نكنيد، نه اينكه از مردهای ديگر بد بگویید! 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
❌ چرا طلسم و جادو و ارتباط با جن برای رفع مشکلات حرام است؟ همیشه گفتیم برای هیچ چیزی! هییییچ چیزی به رمال ها و دعانویس های غیر شرعی و طلسم نویس ها و مرتبطین با جن و ... مراجعه نکنید 🏳️ ابن هيثم از حضرت صادق (سلام الله علیه) مي پرسد: نزد ما مردي است که هر گاه کسي نزد او مي آيد و از مال دزديده شده يا چيز گمشده و مثل اينها مي پرسد، او را خبر مي دهد، آيا جايز است از او بپرسيم. حضرت فرمودند: « رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: کسي که نزد ساحري يا کاهني يا دروغ گويي برود؛ در حالي که او را تصديق کننده باشد، پس به تمام کتاب هاي آسماني که خدا بر پيغمبرش فرستاده است، کافر شده. » 👆👆👆 📚 سفينته البحار، ج 1، ص 605. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
"حرف دلت را بزن!" ✍️رابطه نزدیکی بین کیفیت یک رابطه و حرف‌های گفته نشده در آن وجود دارد! هر اندازه حرفهای ناگفته بیشتر باشد، فاصله‌ها افزایش می‌یابد و به هر میزان طرفین نظرات و حرفهای دلشان را بیشتر بازگویند، بیشتر به هم نزدیک می‌شوند. به جای اینکه ناراحتی‌ات را به صورت ، متلک گویی، گفتگوی خشمگینانه و سکوت اعتراضی بروز دهی، می‌توانی بالغانه و ‌با آرامش آن را باز گویی... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
خانوم عزیز هرچه نیاز دارید،از شوهرتان بخواهید! مردها دوست دارند مورد نیازهمسرشان باشند و از این که نیاز های همسرشان را برطرف کنند ،احساس غرور و قدرت میکنند... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
تصویر حضرت آقا 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
ذکر استغفار 📿 امروز یادمون نره 😉 (استغفرالله ربی و اتوب الیه) 💞 به ڪآناڷ همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
✨﷽✨ 🌸ســـــــلام دوستان خوبم 💖روزتون بهترین و بخیر 💖با لحظه هایی پراز خوشی 🌸و آرزوی سلامتی برای شما 💖روز و روزگارتون شـاد و زیبـا 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🌷فایده تقوا امام صادق (ع): 🌷منْ أَخْرَجَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذُلِّ اَلْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ اَلتَّقْوَى أَغْنَاهُ اَللَّهُ بِلاَ مَالٍ وَ أَعَزَّهُ بِلاَ عَشِيرَةٍ وَ آنَسَهُ بِلاَ أَنِيسٍ... 🌷هرکس را که خداوند او را از سیاهی گناه به سایه عزت رهنمون شود، 🔸خداوند او را بی نیاز میکند در حالی که مالی ندارد 🔸او را عزیز و با آبرو می کند در حالی که قبیله ای ندارد 🔸انیس تنهایی هایش می شود تفصیل وسائل الشیعه ج ۱۵ ص۲۴۱ 💕💚💕 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
🔰درک شرایط زندگی، یکی از بهترین راه‌های رسیدن به خدا ✅زندگی به گونه‌ای است که اصلی‌ترین صفتی که می‌تواند از زن بروز کند، درک شرایط همسر و سازگاری با اوست؛ یعنی اوّلاً باید بداند که همسرش در شرایط اقتصادی خوبی به سر نمی‌برد؛ ثانیاً باید رفتارش به گونه‌ای باشد که بار مضاعفی برای شوهرش نباشد؛ یعنی شوهر از بابت او، خیالی آسوده داشته باشد؛ ارزش سازگاری و درک شرایط در نزد خداوند، بسیار بالاست. ❌اگر واقعاً به خدا دل خوش کرده‌اید، این اجر و مقام با کدام یک از این دغدغه‌هایی که شما گفتید، قابل مقایسه است؟ با یک بار رستوران رفتن؟ با سالی یک بار مشهد رفتن؟ یا... . 📛از سوی دیگر، زنی که اموری را بر شوهرش تحمیل می‌کند که در توانش نیست، به شدّت مورد سرزنش قرار گرفته است. 🔆رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند: هر کس زنی داشته باشد که با او ناسازگاری کند و به آنچه خداوند متعال روزی مرد کرده، قانع نباشد و بر شوهر خود سخت بگیرد و آنچه را در توان او نیست، بر وی تحمیل کند، خداوند از آن زن، هیچ کار نیکی را که نگه‌دارندۀ او از آتش [دوزخ] باشد، نمی‌پذیرد و تا زمانی که چنین است، خداوند بر او خشمگین است. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۱۲۶ - ۱۲۵