eitaa logo
هوای وصال(حضرت آیت الله محمد شجاعی "قدس سره")
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
274 ویدیو
21 فایل
نشرگزیده آثارعالم فرزانه حضرت آیت الله محمد شجاعی "ره" آرشیوصوتی⬇️ @sedaye_sokhaneeshgh حُسن عفاف⬇️⁩ @hosne_efaf هوای وصال⬇️ http://sapp.ir/havayee_vesal https://ble.im/havayee_vesal https://iGap.net/havayee_vesal ادمین⬇ @ghalbee_salim "تبادل نداريم"
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🏴 ...( محمد بن حنفیه ) همواره سعی می کرد که دل امام سجاد { علیه السلام } را شاد کند و یکی از مقاصدش هم از تحریک برای خونخواهی سیدالشهداء { علیه السلام } ، همین ارادتی بوده که به امام سجاد { علیه السلام } داشته است. به امر او مختار به راه افتاد. در حالات مختار هست که وقتی از مکه قیام کرد، یزید مرده بود وابن زیاد به عراق حکومت داشت، مروان بن حکم به شام و ابن زبیر هم به حجاز. مختار قبل از اینکه وارد کوفه شود، در نهر غسل کرد ، لباس هایش را پوشید و تنظیم کرد و سوارِ مرکبش شد وبه کوفه آمد. از کوچه های کوفه که گذر می کرد، به مردم بشارت می داد ومی گفت ؛ ((ٱبشروا بالفرج)) <بحارالأنوار، ج۴۵، ص۳۴۹> ، بشارت شما را که فرج نزديک شده. من آمده ام آنچه را که دل شما می خواهد، بکنم. (سربسته می گفت ) و من آن کسم که خدا مرا بر فاسقین مسلط کرد. من آن کسم که خون اهل بیت را می خواهم. آمد داخل مسجد جامع و نماز خواند. مردم از این طرف وآن طرف نگاه می کردند. می گفتند این مختار بن ابو عبید ثقفی معروف است. برای چه آمده؟ در مسجد که نماز خواند ، رفت به منزل قدیمی خودش. قبلاً مدتی در کوفه و مدتی هم در زندان بود. وقتی مردم به دیدارش می رفتند ، به بعضی ها می گفت که من از سوی محمد بن مأمور هستم. در برخی روایات آمده که ائمه صلوات الله علیهم اجمعین از مختار خوب یاد کرده اند . علامه مجلسی درباره او توقف کرده ؛ ولی از اقوال مختلف این گونه استنباط می شود که مختار دست انتقام خدا بود و قیام او ، تعجیل فرج حق است که خوب هم از همه قاتلان کربلا انتقام گرفت . یعنی آنچه را که دل شیعیان و همه دل های پاک می خواست ، مختار انجام داد. با همان کیفیتی که البته پیش از آن همه بر سر زبان ها بود که جوانی از ثقیفه (از قبیله ثقیف) به خونخواهی سیدالشهداء { علیه السلام } و شهدای کربلا خواهد آمد. 📓 برگرفته از کتاب ، صفحه ۱۱۶، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی" رضوان الله علیه " @havayee_vesal
▪️در روایت آمده ، می گفت مقصد من این است که هر کسی را به هر نحوی در عاشورا شرکت داشته ، از میان بردارم. 🔘 به سراغ همه آن ها می رفت و در دلش هم نه رحمی بود و نه ملاحظه ای . شخصی که خود اهل کوفه بوده ، می گوید ، به مکه رفته بودم . امام سجاد { علیه‌السلام } در آنجا به سر می بردند و محمد بن هم آنجا بود. ▪️رفتم نزد امام سجاد { علیه السلام } و حضرت از من درباره اوضاع کوفه سوال کردند و اینکه حرمله در چه حال است؟ گفتم در حال خودش و در جای خودش . یعنی زنده است. حالا چرا امام سجاد { علیه السلام } درباره حرمله سوال کردند ، خودش مسئله است. کسانی که نکته سنج هستند ، گفته اند ، آن درد دلی که حرمله برای سیدالشهداء { علیه السلام } به وجود آورد هیچ کس دیگری ایجاد نکرد ؛ قتل طفل شیر خوار ابی عبدالله { علیه السلام } روی دستانشان و قتل عبدالله بن حسن { علیه السلام } هم به دست همین حرمله روی سینه اباعبدالله { علیه السلام } ، دل سیدالشهداء { علیه السلام } را به درد آورده بود. آن شخص می گوید ، وقتی به کوفه آمدم ، دیدم مختار قیام را شروع کرده و همه شرکت کنندگان و قاتلان واقعه عاشورا را یکی یکی می کشد. ▪️ادامه دارد.... 📓 منبع کتاب ، صفحه ۱۱۹ ، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی " رضوان الله علیه " @havayee_vesal
هوای وصال(حضرت آیت الله محمد شجاعی "قدس سره")
▪️....به هر صورت ، #مختار دست انتقام خدا بود که در این بین ، باید انتقام خدا را می گرفت ؛ البته
▪درباره خود محمد بن کسانی گفته اند که او تحت و امامت امام سجاد { علیه السلام } بوده یا خودش داعیه ای داشته است ؛ ولی باید گفت ، با اینکه محمد بن حنفیه از امام سجاد { علیه السلام } بزرگ تر بوده ، اما به امامت و ولایت امام سجاد { علیه السلام } سخت معتقد بوده و تبعیت می کرده و ایشان را امام می دانسته است. 🔘 هیچ کاری بدون اجازه امام سجاد { علیه السلام } انجام نمی داده . حرفی نمی زده مگر به رضای او ، کاملا تحت دستور ایشان بوده و وقتی با امام سجاد { علیه السلام } روبرو می شده ، با اینکه از لحاظ سنی از ایشان بزرگ تر بوده ، ولی با کلمه سیدی و مولای ، حضرت را خطاب می کرده است. با اشاره حضرت ، هم محمد بن حنفیه ، مختار را به راه انداخته ؛ ولی مصلحت اینطور ایجاب می کرده است. ▪یکی از علما می گوید، در اهواز دوستی داشتم ، عالمی که معتقد به امامت محمد بن حنفیه بود. در زمان خودش ، محمد بن حنفیه را امام می دانست. برای من نقل کرد که سالی به مکه مشرف شدم. در آنجا امام خودم ، محمد بن حنفیه را دیدم. در محضرش بودم که یکباره دیدم جوانی آمد و به محمد بن حنفیه سلام داد. ایشان از جا برخاستند و با احترام خاصی با او مواجه شدند. پیشانی او را بوسید و گفت ؛ یا سیدی و مولای و احترام کرد و آمد و نشست. بعد من شروع کردم به صحبت و گفتم ما معتقدیم که تو امام هستی ، امام مفترض الطاعه ؛ ولی الان با این جوان اینجور برخورد کردید و گفتید سیدی و مولای. این قضیه چیست؟ گفت ؛ (( هوَ وَالله امامی ))، به خدا قسم که امام من ، اوست. گفتم ؛ ((فَقُلتُ وَ مَن هذا؟ )) <بحارالأنوار، ج۴۵،ص۳۴۷> پرسیدم که او کیست؟ گفت علی بن الحسین . این جوان علی ، فرزند حسین { علیهم السلام } و امام من است. تا آن روز معتقد بودم که محمد بن حنفیه امام است ؛ اما پس از شهادت او متوجه شدم که امام واقعی امام سجاد { علیه السلام } است. .. 📓 منبع ؛ کتاب ، صفحه ۱۱۲، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی "رضوان الله علیه " @havayee_vesal
امام باقر " علیه السلام " هم نقل کرده اند : ابو خالد کابلی ، یک عمر در خدمت محمد بن بود و همیشه گمان می کرد که محمد بن حنفیه امام است . ( بعد از سیدالشهداء " عليه السلام " هیچ شکی نداشت که محمد بن حنفیه امام است.) ▪️روزی نزد محمد بن حنفیه آمد و او را قسم داد به حرمت رسول اکرم " صلوات الله علیه" و حرمت امیرالمومنین "علیه السلام" ، که به من بگو آیا تو امام مفترض الطاعه هستی ؟ (یعنی آن امامی که اطاعتش واجب است .) ابو خالد کابلی می گوید ، او جواب داد : 《لا ابا خالد》 ، نه ابا خالد ، این چنین نیست . تو مرا قسم دادی به حرمت رسول الله و حرمت امیرالمومنین " علیهم السلام ". با این قسم بزرگ ، بدان که چنین نیست . 《 الْامامُ علىٌ ابْن أخى 》، امام ، على فرزند برادر من است ، يعنى امام سجاد "عليه السلام " . 《 عَلَىَّ و عليك و عَلَى كُلِّ مُسلم 》، هم امام من است و هم امام تو و هم امام هر مسلمانى . می گوید : این جریان را که شنیدم ، فهمیدم امام من ، امام سجاد "علیه السلام " است . آمدم به محضر امام سجاد ( طبعاً چون در ملازمت محمدبن حنفیه بوده و او را امام می دانسته ، کمتر به محضر امام سجاد " علیه السلام " می آمده ). وقتی وارد شدم ، امام با اسمی که مادرم بر من گذاشته بود و تنها من و مادرم از آن خبر داشتیم ، مرا صدا کرد و فرمود مرحبا فلانی . من تعجب کردم . بعد فرمودند ، شما کم می آمدید اینجا . شما را نمی دیدیم .( به زبان خودمان) چه شده که به اینجا آمده ای؟ ابو خالد می گوید ، من در آنجا سجده شکر به جا آوردم که راه را یافتم و نمردم تا اینکه امامم را شناختم . ▪️انسان باید امامش را بشناسد و با شناخت امامش از دنیا برود . امام فرمودند : امامت را چطور شناختی ابو خالد ؟ گفتم : اولاً شما مرا به اسمی خواندید که فقط مادرم آن را می دانست . این برای من دلیل است . دیگر اینکه من در جهالت بودم ؛ ولی رفتم به محضر محمدبن حنفیه و او مرا از جهالت بیرون آورد و گفت شما امام او و امام من و امام همه هستید .... 📓منبع : کتاب ، صفحه ۱۱۳ ، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی " رضوان الله علیه " @havayee_vesal
‍ 🏴 ...( محمد بن حنفیه ) همواره سعی می کرد که دل امام سجاد { علیه السلام } را شاد کند و یکی از مقاصدش هم از تحریک برای خونخواهی سیدالشهداء { علیه السلام } ، همین ارادتی بوده که به امام سجاد { علیه السلام } داشته است. به امر او مختار به راه افتاد. در حالات مختار هست که وقتی از مکه قیام کرد، یزید مرده بود وابن زیاد به عراق حکومت داشت، مروان بن حکم به شام و ابن زبیر هم به حجاز. مختار قبل از اینکه وارد کوفه شود، در نهر غسل کرد ، لباس هایش را پوشید و تنظیم کرد و سوارِ مرکبش شد وبه کوفه آمد. از کوچه های کوفه که گذر می کرد، به مردم بشارت می داد ومی گفت ؛ ((ٱبشروا بالفرج)) <بحارالأنوار، ج۴۵، ص۳۴۹> ، بشارت شما را که فرج نزديک شده. من آمده ام آنچه را که دل شما می خواهد، بکنم. (سربسته می گفت ) و من آن کسم که خدا مرا بر فاسقین مسلط کرد. من آن کسم که خون اهل بیت را می خواهم. آمد داخل مسجد جامع و نماز خواند. مردم از این طرف وآن طرف نگاه می کردند. می گفتند این مختار بن ابو عبید ثقفی معروف است. برای چه آمده؟ در مسجد که نماز خواند ، رفت به منزل قدیمی خودش. قبلاً مدتی در کوفه و مدتی هم در زندان بود. وقتی مردم به دیدارش می رفتند ، به بعضی ها می گفت که من از سوی محمد بن مأمور هستم. در برخی روایات آمده که ائمه صلوات الله علیهم اجمعین از مختار خوب یاد کرده اند . علامه مجلسی درباره او توقف کرده ؛ ولی از اقوال مختلف این گونه استنباط می شود که مختار دست انتقام خدا بود و قیام او ، تعجیل فرج حق است که خوب هم از همه قاتلان کربلا انتقام گرفت . یعنی آنچه را که شیعیان و همه دل های پاک می خواست ، مختار انجام داد. با همان کیفیتی که البته پیش از آن همه بر سر زبان ها بود که جوانی از ثقیفه (از قبیله ثقیف) به خونخواهی سیدالشهداء { علیه السلام } و شهدای کربلا خواهد آمد. 📓 برگرفته از کتاب ، صفحه ۱۱۶، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی" رضوان الله علیه " @havayee_vesal
در روایت آمده ، می گفت مقصد من این است که هر کسی را به هر نحوی در عاشورا شرکت داشته ، از میان بردارم. 🔘 به سراغ همه آن ها می رفت و در دلش هم نه رحمی بود و نه ملاحظه ای . شخصی که خود اهل کوفه بوده ، می گوید ، به مکه رفته بودم . امام سجاد { علیه‌السلام } در آنجا به سر می بردند و محمد بن هم آنجا بود. رفتم نزد امام سجاد { علیه السلام } و حضرت از من درباره اوضاع کوفه سوال کردند و اینکه حرمله در چه حال است؟ گفتم در حال خودش و در جای خودش . یعنی زنده است. حالا چرا امام سجاد { علیه السلام } درباره حرمله سوال کردند ، خودش مسئله است. ▫️کسانی که نکته سنج هستند ، گفته اند ، آن درد دلی که حرمله برای سیدالشهداء { علیه السلام } به وجود آورد هیچ کس دیگری ایجاد نکرد ؛ قتل طفل شیر خوار ابی عبدالله { علیه السلام } روی دستانشان و قتل عبدالله بن حسن { علیه السلام } هم به دست همین حرمله روی سینه اباعبدالله { علیه السلام } ، دل سیدالشهداء { علیه السلام } را به درد آورده بود. آن شخص می گوید ، وقتی به کوفه آمدم ، دیدم مختار قیام را شروع کرده و همه شرکت کنندگان و قاتلان واقعه عاشورا را یکی یکی می کشد. ادامه دارد.... 📓 منبع کتاب ، صفحه ۱۱۹ ، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی " رضوان الله علیه " @havayee_vesal
امام باقر " علیه السلام " هم نقل کرده اند : ابو خالد کابلی ، یک عمر در خدمت محمد بن بود و همیشه گمان می کرد که محمد بن حنفیه امام است . ( بعد از سیدالشهداء " عليه السلام " هیچ شکی نداشت که محمد بن حنفیه امام است.) ▪️روزی نزد محمد بن حنفیه آمد و او را قسم داد به حرمت رسول اکرم " صلوات الله علیه" و حرمت امیرالمومنین "علیه السلام" ، که به من بگو آیا تو امام مفترض الطاعه هستی ؟ (یعنی آن امامی که اطاعتش واجب است .) ابو خالد کابلی می گوید ، او جواب داد : 《لا ابا خالد》 ، نه ابا خالد ، این چنین نیست . تو مرا قسم دادی به حرمت رسول الله و حرمت امیرالمومنین " علیهم السلام ". با این قسم بزرگ ، بدان که چنین نیست . 《 الْامامُ علىٌ ابْن أخى 》، امام ، على فرزند برادر من است ، يعنى امام سجاد "عليه السلام " . 《 عَلَىَّ و عليك و عَلَى كُلِّ مُسلم 》، هم امام من است و هم امام تو و هم امام هر مسلمانى . می گوید : این جریان را که شنیدم ، فهمیدم امام من ، امام سجاد "علیه السلام " است . آمدم به محضر امام سجاد ( طبعاً چون در ملازمت محمدبن حنفیه بوده و او را امام می دانسته ، کمتر به محضر امام سجاد " علیه السلام " می آمده ). وقتی وارد شدم ، امام با اسمی که مادرم بر من گذاشته بود و تنها من و مادرم از آن خبر داشتیم ، مرا صدا کرد و فرمود مرحبا فلانی . من تعجب کردم . بعد فرمودند ، شما کم می آمدید اینجا . شما را نمی دیدیم .( به زبان خودمان) چه شده که به اینجا آمده ای؟ ابو خالد می گوید ، من در آنجا سجده شکر به جا آوردم که راه را یافتم و نمردم تا اینکه امامم را شناختم . ▪️انسان باید امامش را بشناسد و با شناخت امامش از دنیا برود . امام فرمودند : امامت را چطور شناختی ابو خالد ؟ گفتم : اولاً شما مرا به اسمی خواندید که فقط مادرم آن را می دانست . این برای من دلیل است . دیگر اینکه من در جهالت بودم ؛ ولی رفتم به محضر محمدبن حنفیه و او مرا از جهالت بیرون آورد و گفت شما امام او و امام من و امام همه هستید .... 📓منبع : کتاب ، صفحه ۱۱۳ ، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی " رضوان الله علیه " @havayee_vesal
امام باقر " علیه السلام " هم نقل کرده اند : ابو خالد کابلی ، یک عمر در خدمت محمد بن بود و همیشه گمان می کرد که محمد بن حنفیه امام است . ( بعد از سیدالشهداء " عليه السلام " هیچ شکی نداشت که محمد بن حنفیه امام است.) ▪️روزی نزد محمد بن حنفیه آمد و او را قسم داد به حرمت رسول اکرم " صلوات الله علیه" و حرمت امیرالمومنین "علیه السلام" ، که به من بگو آیا تو امام مفترض الطاعه هستی ؟ (یعنی آن امامی که اطاعتش واجب است .) ابو خالد کابلی می گوید ، او جواب داد : 《لا ابا خالد》 ، نه ابا خالد ، این چنین نیست . تو مرا قسم دادی به حرمت رسول الله و حرمت امیرالمومنین " علیهم السلام ". با این قسم بزرگ ، بدان که چنین نیست . 《 الْامامُ علىٌ ابْن أخى 》، امام ، على فرزند برادر من است ، يعنى امام سجاد "عليه السلام " . 《 عَلَىَّ و عليك و عَلَى كُلِّ مُسلم 》، هم امام من است و هم امام تو و هم امام هر مسلمانى . می گوید : این جریان را که شنیدم ، فهمیدم امام من ، امام سجاد "علیه السلام " است . آمدم به محضر امام سجاد ( طبعاً چون در ملازمت محمدبن حنفیه بوده و او را امام می دانسته ، کمتر به محضر امام سجاد " علیه السلام " می آمده ). وقتی وارد شدم ، امام با اسمی که مادرم بر من گذاشته بود و تنها من و مادرم از آن خبر داشتیم ، مرا صدا کرد و فرمود مرحبا فلانی . من تعجب کردم . بعد فرمودند ، شما کم می آمدید اینجا . شما را نمی دیدیم .( به زبان خودمان) چه شده که به اینجا آمده ای؟ ابو خالد می گوید ، من در آنجا سجده شکر به جا آوردم که راه را یافتم و نمردم تا اینکه امامم را شناختم . ▪️انسان باید امامش را بشناسد و با شناخت امامش از دنیا برود . امام فرمودند : امامت را چطور شناختی ابو خالد ؟ گفتم : اولاً شما مرا به اسمی خواندید که فقط مادرم آن را می دانست . این برای من دلیل است . دیگر اینکه من در جهالت بودم ؛ ولی رفتم به محضر محمدبن حنفیه و او مرا از جهالت بیرون آورد و گفت شما امام او و امام من و امام همه هستید .... 📓منبع : کتاب ، صفحه ۱۱۳ ، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی " رضوان الله علیه " @havayee_vesal
هوای وصال(حضرت آیت الله محمد شجاعی "قدس سره")
▪️....به هر صورت ، #مختار دست انتقام خدا بود که در این بین ، باید انتقام می گرفت ؛ البته درباره مخ
▪درباره خود محمد بن کسانی گفته اند که او تحت و امامت امام سجاد { علیه السلام } بوده یا خودش داعیه ای داشته است ؛ ولی باید گفت ، با اینکه محمد بن حنفیه از امام سجاد { علیه السلام } بزرگ تر بوده ، اما به امامت و ولایت امام سجاد { علیه السلام } سخت معتقد بوده و تبعیت می کرده و ایشان را امام می دانسته است. 🔘 هیچ کاری بدون اجازه امام سجاد { علیه السلام } انجام نمی داده . حرفی نمی زده مگر به رضای او ، کاملا تحت دستور ایشان بوده و وقتی با امام سجاد { علیه السلام } روبرو می شده ، با اینکه از لحاظ سنی از ایشان بزرگ تر بوده ، ولی با کلمه سیدی و مولای ، حضرت را خطاب می کرده است. با اشاره حضرت ، هم محمد بن حنفیه ، مختار را به راه انداخته ؛ ولی مصلحت اینطور ایجاب می کرده است. ▪یکی از علما می گوید، در اهواز دوستی داشتم ، عالمی که معتقد به امامت محمد بن حنفیه بود. در زمان خودش ، محمد بن حنفیه را امام می دانست. برای من نقل کرد که سالی به مکه مشرف شدم. در آنجا امام خودم ، محمد بن حنفیه را دیدم. در محضرش بودم که یکباره دیدم جوانی آمد و به محمد بن حنفیه سلام داد. ایشان از جا برخاستند و با احترام خاصی با او مواجه شدند. پیشانی او را بوسید و گفت ؛ یا سیدی و مولای و احترام کرد و آمد و نشست. بعد من شروع کردم به صحبت و گفتم ما معتقدیم که تو امام هستی ، امام مفترض الطاعه ؛ ولی الان با این جوان اینجور برخورد کردید و گفتید سیدی و مولای. این قضیه چیست؟ گفت ؛ (( هوَ وَالله امامی ))، به خدا قسم که امام من ، اوست. گفتم ؛ ((فَقُلتُ وَ مَن هذا؟ )) <بحارالأنوار، ج۴۵،ص۳۴۷> پرسیدم که او کیست؟ گفت علی بن الحسین . این جوان علی ، فرزند حسین { علیهم السلام } و امام من است. تا آن روز معتقد بودم که محمد بن حنفیه امام است ؛ اما پس از شهادت او متوجه شدم که امام واقعی امام سجاد { علیه السلام } است. .. 📓 منبع ؛ کتاب ، صفحه ۱۱۲، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی "رضوان الله علیه " @havayee_vesal
در روایت آمده ، می گفت مقصد من این است که هر کسی را به هر نحوی در عاشورا شرکت داشته ، از میان بردارم. 🔘 به سراغ همه آن ها می رفت و در دلش هم نه رحمی بود و نه ملاحظه ای . شخصی که خود اهل کوفه بوده ، می گوید ، به مکه رفته بودم . امام سجاد { علیه‌السلام } در آنجا به سر می بردند و محمد بن هم آنجا بود. رفتم نزد امام سجاد { علیه السلام } و حضرت از من درباره اوضاع کوفه سوال کردند و اینکه حرمله در چه حال است؟ گفتم در حال خودش و در جای خودش . یعنی زنده است. حالا چرا امام سجاد { علیه السلام } درباره حرمله سوال کردند ، خودش مسئله است. ▫️کسانی که نکته سنج هستند ، گفته اند ، آن درد دلی که حرمله برای سیدالشهداء { علیه السلام } به وجود آورد هیچ کس دیگری ایجاد نکرد ؛ قتل طفل شیر خوار ابی عبدالله { علیه السلام } روی دستانشان و قتل عبدالله بن حسن { علیه السلام } هم به دست همین حرمله روی سینه اباعبدالله { علیه السلام } ، دل سیدالشهداء { علیه السلام } را به درد آورده بود. آن شخص می گوید ، وقتی به کوفه آمدم ، دیدم مختار قیام را شروع کرده و همه شرکت کنندگان و قاتلان واقعه عاشورا را یکی یکی می کشد. ادامه دارد.... 📓 منبع کتاب ، صفحه ۱۱۹ ، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی " رضوان الله علیه " @havayee_vesal
امام باقر " علیه السلام" هم نقل کرده اند : ابو خالد کابلی ، یک عمر در خدمت محمد بن بود و همیشه گمان می کرد که محمد بن حنفیه امام است . ( بعد از سیدالشهداء "عليه السلام" هیچ شکی نداشت که محمد بن حنفیه امام است.) ▪️روزی نزد محمدبن حنفیه آمد و او را قسم داد به حرمت رسول اکرم "صلوات الله علیه" و حرمت امیرالمومنین "علیه السلام" ، که به من بگو آیا تو امام مفترض الطاعه هستی ؟ (یعنی آن امامی که اطاعتش واجب است .) ابو خالد کابلی می گوید ، او جواب داد : 《لا ابا خالد》 ، نه ابا خالد ، این چنین نیست . تو مرا قسم دادی به حرمت رسول الله و حرمت امیرالمومنین " علیهم السلام ". با این قسم بزرگ ، بدان که چنین نیست . 《 الْامامُ علىٌ ابْن أخى 》، امام ، على فرزند برادر من است ، يعنى امام سجاد "عليه السلام " . 《 عَلَىَّ و عليك و عَلَى كُلِّ مُسلم 》، هم امام من است و هم امام تو و هم امام هر مسلمانى . می گوید : این جریان را که شنیدم ، فهمیدم امام من ، امام سجاد "علیه السلام " است . آمدم به محضر امام سجاد ( طبعاً چون در ملازمت محمدبن حنفیه بوده و او را امام می دانسته ، کمتر به محضر امام سجاد " علیه السلام " می آمده ). وقتی وارد شدم، امام با اسمی که مادرم بر من گذاشته بود و تنها من و مادرم از آن خبر داشتیم ، مرا صدا کرد و فرمود مرحبا فلانی . من تعجب کردم . بعد فرمود ، شما کم می آمدید اینجا . شما را نمی دیدیم .( به زبان خودمان) چه شده که به اینجا آمده ای؟ ابو خالد می گوید ، من در آنجا سجده شکر به جا آوردم که راه را یافتم و نمردم تا اینکه امامم را شناختم . ▪️انسان باید امامش را بشناسد و با شناخت امامش از دنیا برود . امام فرمودند : امامت را چطور شناختی ابو خالد ؟ گفتم : اولاً شما مرا به اسمی خواندید که فقط مادرم آن را می دانست . این برای من دلیل است . دیگر اینکه من در جهالت بودم ؛ ولی رفتم به محضر محمدبن حنفیه و او مرا از جهالت بیرون آورد و گفت شما امام او و امام من و امام همه هستید .... 📓منبع : کتاب ، صفحه ۱۱۳ ، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی " رضوان الله علیه " @havayee_vesal
‍ 🏴 ...( محمد بن حنفیه ) همواره سعی می کرد که دل امام سجاد { علیه السلام } را شاد کند و یکی از مقاصدش هم از تحریک برای خونخواهی سیدالشهداء { علیه السلام } ، همین ارادتی بوده که به امام سجاد { علیه السلام } داشته است. به امر او مختار به راه افتاد. در حالات مختار هست که وقتی از مکه قیام کرد، یزید مرده بود وابن زیاد به عراق حکومت داشت، مروان بن حکم به شام و ابن زبیر هم به حجاز. مختار قبل از اینکه وارد کوفه شود، در نهر غسل کرد ، لباس هایش را پوشید و تنظیم کرد و سوارِ مرکبش شد وبه کوفه آمد. از کوچه های کوفه که گذر می کرد، به مردم بشارت می داد ومی گفت ؛ ((ٱبشروا بالفرج)) <بحارالأنوار، ج۴۵، ص۳۴۹> ، بشارت شما را که فرج نزديک شده. من آمده ام آنچه را که دل شما می خواهد، بکنم. (سربسته می گفت ) و من آن کسم که خدا مرا بر فاسقین مسلط کرد. من آن کسم که خون اهل بیت را می خواهم. آمد داخل مسجد جامع و نماز خواند. مردم از این طرف وآن طرف نگاه می کردند. می گفتند این مختار بن ابو عبید ثقفی معروف است. برای چه آمده؟ در مسجد که نماز خواند ، رفت به منزل قدیمی خودش. قبلاً مدتی در کوفه و مدتی هم در زندان بود. وقتی مردم به دیدارش می رفتند ، به بعضی ها می گفت که من از سوی محمد بن مأمور هستم. در برخی روایات آمده که ائمه صلوات الله علیهم اجمعین از مختار خوب یاد کرده اند . علامه مجلسی درباره او توقف کرده ؛ ولی از اقوال مختلف این گونه استنباط می شود که مختار دست انتقام خدا بود و قیام او ، تعجیل فرج حق است که خوب هم از همه قاتلان کربلا انتقام گرفت . یعنی آنچه را که شیعیان و همه دل های پاک می خواست ، مختار انجام داد. با همان کیفیتی که البته پیش از آن همه بر سر زبان ها بود که جوانی از ثقیفه (از قبیله ثقیف) به خونخواهی سیدالشهداء { علیه السلام } و شهدای کربلا خواهد آمد. 📓 برگرفته از کتاب ، صفحه ۱۱۶، حضرت استاد آیت الله محمد شجاعی" رضوان الله علیه " @havayee_vesal