رفتی و مانده همین وادی ویرانه و من
دور از همنفسی هم چو تو پروانه و من
دوریات کشت مرا با که بگویم چه کنم
بال زخمی وسط کوچهٔ میخانه و من
ساز من جز غم عشق تو ندارد چنگی
مست و مدهوش در این گوشهٔ بیگانه و من
همچو گیسوی پریشان توام در تبوتاب
مثل چشمان سیاه شب پیمانه و من
گفته بودم ز ازل نام تو مجنون شاید
تلخ شد کام من از لیلی افسانه و من
نیک چون باید از این بازی و این خونجگری
آخر قصه چه گوید غم ویرانه و من
#صدیقه_شادابنیک
🍁https://eitaa.com/havayesheer