🏴 نمونهای از کرامات امام سجاد علیهالسلام
🔺 یکی از جریانهایی که میتواند ما را با معنای #بندگی آشنا کند، این است که نوشتهاند در #تاریخ که سالی در #مکه معظمه خشکسالی شد. بزرگان و برخی از #عباد و #زهاد که شناخته شده بودند برای طلب باران بیرون آمدند و اظهار آن بندگیهایی که خودشان داشتند را انجام دادند، اما همانطور آسمان صاف بود و خبری از ابر و خبری از باران نشد. در این موقع حضرت #سجاد علیهالسلام که لابدّ آنها، او را نمیشناختند، میآمدند که به قصد #حج از آنجا عبور کنند، میبینند عدهای اینجا جمع شدهاند. شاید میپرسند که اینجا چه خبر است؟ عرض میکنند که اینها بزرگان و عباد معاصرند و برای طلب باران آمدهاند. گویا نوشتهاند که حضرت جلو آمد و فرمود که اگر شما مورد #عنایت خدا بودید چرا به شما پاسخ نمیدهد؟!
آنها که ایشان را نمیشناختند، عرض کردند: ای جوان از ماست بندگی، ما نمیدانیم!.
حضرت فرمود: کنار بروید. بعد دستش را شاید به آسمان بلند کرد یا عرض حاجتی کرد یا سجدهای کرد باران شروع به باریدن کرد.
بعد مرحوم صاحب #مفاتیح_الجنان که این جریان را در #منتهی_الآمال نوشته میفرماید: این که عجیب نیست. یکی از غلامهای این بزرگوار چنین جریانی پیدا کرد و آن این بود که نوشتهاند که در سالی خشکسالی شد. آن راوی میگوید که من دیدم هر چه مردم آمدند و #تضرع کردند، هیچ خبری نیست. چشمم به #غلام سیاهی افتاد که آمد در کنار #مردم و به یک بلندی رفت و رو به آسمان صحبت میکرد؛ چند کلمهای هنوز تمام نشده، دیدیم در فضا تغییر حال پیدا شد و باران شروع شد. او هم #تشکری کرد و برگشت. این شخص میگوید من دنبالش کردم ببینم به کجا میرود. دیدم به خانه حضرت سجاد (علیهالسلام) وارد شد. بعد من چون با آن حضرت آشنایی داشتم، مرید این غلام شدم. به خدمت حضرت رفتم به سلام و علیک و احوالپرسی و بعد فرمود: برای چه آمدهای؟ عرض کردم که یکی از غلامانی که در این منزل هستند را من از شما میخواهم بخرم. حضرت دستور داد که مدیر آن غلامان، آنها را به صف کند و هر کدامی که ایشان میخواهد، او را انتخاب کند. میگوید: من هر چه نگاه کردم دیدم هیچکدام از اینها نیستند. عرض کردم کسی دیگر هست؟ گفتند: بله. یک نفر هست که متصدی چهارپایان است و در طویله کار میکند. او را آوردند، دیدم همان است!. آقا رو کرد به آن غلام و فرمود که بعد از این در اختیار این شخص هستی. او رو کرد به من گفت که چه باعث شد که میخواهی من را از آقای خودم جدا کنی؟ من عرض کردم که من غرضی ندارم، من میخواهم بندگی شما را بکنم. من فهمیدم که شما چه مقامی پیش خدا دارید.
تا این را گفتم سرش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا سرّی بین من و تو بود، آن هم فاش شد. من دیگر #زندگی را نمیخواهم!.
این شخص میگوید من از این وضع پشیمان شدم؛ گفتم: نمیخواهم و برگشتم. هنوز به خانه نرسیده بودم که فرستادهی حضرت آمد، گفت: برای تشییع جنازهی رفیقت اگر میخواهی بیا!.
کسی که غلامان #تربیت شدهی او، چهارپاداران طویلهی خانهی او به این #مقام میرسند، چه وضعی دارد؟ این بندگی یعنی چه؟
#روحانیت معنایش این است. #اسلام برای این آمده است؛ «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»¹؛ #انسان این است. #مرحوم_امام هم در اول #اربعین میفرماید: «بدان که انسان اعجوبهای است.»²
انسان یک چیز عجیبی است، یک چیز شگفتی است.
ای #جوان قدر خودت را بدان. خودت را به چیزی مصالحه نکن. یعنی در دلت هیچ نقشهای نریز؛ من میخواهم چه بشوم و میخواهم به کجا برسم. فقط بگو من میخواهم #شیعه #سیدالساجدین باشم.
☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
_______
۱) [ #بحارالانوار ج ۱۶ ص ۲۱۰]
۲) [ #اربعین ح۱ص۵]