✍ صدقه، اون هم به مادر؟!/ خیلی نامردی رفیق
#خاطرات_شما/ پویش #منو_حاج_آقا ۱
در این پویش از عموم مخاطبان خواسته شده است تا عکس، ویدئو و خاطرههایی که با طلاب، روحانیون و حاج آقای مسجد و هیأت و محله دارید به خبرگزاری حوزه ارسال کنید. آثار خود را در شبکه های اجتماعی به آیدی @InfoHawzah یا به نشانی الکترونیکی hawzahnews.com@gmail.com ایمیل ارسال کنید.
➖ صدقه، اون هم به مادر؟!
در مسجد نزدیک محراب بعد از نماز مغرب و عشاء نشسته بودیم که موبایل حاج آقا (ادریسی) زنگ خورد. یک نفر سوال داشت و پرسید. اولش نفهمیدیم که سؤالش چه بود.
بعد حاج آقا گفت: متوجه نشدم یک بار دیگه بپرس؟! چی گفتی؟! صدقه بدی؟ به کی؟ به مادرت؟ آیا اشکالی نداره؟
نه به فتوای رهبری اشکال نداره.
ولی خدا وکیلی چطور به خودت اجازه میدی که این سؤال رو بپرسی؟ صدقه، اون هم به مادر!؟
مگر مادرت همون نیست که تو رو 9 ما توی شکمش نگه داشت و به تو نفس داد، مگر اونی نیست که به توی بی معرفت شیر داد، وقتی مریض بودی از تو مراقبت کرد، حرف زدن یادت داد، راه رفتن یادت داد، با تو بازی می کرد، خوردی زمین بلندت کرد، اشک های تو رو پاک کرد، حموم می برد و تر و خشک می کرد، ناز و بغل می کرد، موهاتو شانه می زد، مدرسه برد، لقمه برات می گرفت، به خاطر تو بی خوابی کشید، از غذای خودش گذشت، از جوانی اش گذشت ...
چرا به مادرت هدیه نمیدی، همون طور که اون بی منت همه چی به تو داد؟ همه چی!
اشک از گونه های حاج آقا جاری شده بود و صداش می لرزید؛ دیگه چیزی نمی تونست بگه فقط سه کلمه گفت و بی خداحافظی تلفن رو قطع کرد:
خیلی نامردی رفیق!
آثار شما در پویش#منو_حاج_آقا:👇
hawzahnews.com/subject/man%20v%20hajagha
________________
@HawzahNews
خبرگزاری حوزه
➕ به پویش #منو_حاج_آقا بپیوندید #عکس، #ویدئو و خاطرههایی که با طلاب، روحانیون و حاج آقای مسجد و محل
✍ داستانی از یک روز سرد، شهید بهشتی و تأخیر شاگردان
#خاطرات_شما / پویش «من و حاج آقا»- ۳
✳️ خاطره یکی از طلاب مدرسه علمیه حقانی از آیت الله شهید بهشتی
سال 56 بود؛ طلبه مدرسه علمیه حقانی بودم و مرحوم دکتر بهشتی یک روز در هفته برای تدریس فلسفه هگل در مدرسه حقانی حضور می یافت. با آنکه با فلسفه آن هم به زبانی بیگانه اندک آشنایی نداشتم؛ اما گاه صبح ها بیرون از کلاس برای تماشای چهره روحانی ایشان می ایستادم.
بسیار منظم و وقت شناس بود و سر وقت در کلاس حاضر می شد. روزی هوا سرد بود و شاگردان ایشان با تأخیر رسیدند؛ وقتی همه حضور یافتند سبب تاخیر آنها را جویا شد؛ هر یک عذری آوردند و چه بسیار بود عذرها !
پس از چندی رو به طلبه ها کرد و گفت: من دیشب اصفهان بودم و صبح از اصفهان خود را به کلاس درس رسانده ام. اگر من توانسته ام چنین کنم به این معناست که آنچه دوستان می گویند بهانه ای غیر شرعی بیش نیست.
علی انصاری/ آبان ماه
http://hawzahnews.com/detail/News/468171