eitaa logo
حیات ♡⁩
597 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
8 فایل
🌻حیات = زندگی هدف زندگی جاودانه است 😇 این شصت ، هفتاد سال ها به چشم بر هم زدنی تمام خواهد شد🌿 اینجاییم که بار و بندیلِ محکم ببندیم🌱 حرفی ، سخنی ¿👇 @Hayat_ad313
مشاهده در ایتا
دانلود
‹ بِسمِ‌الله‌الرحمن‌الرحیم › وسط دفتر بسیج جیغ کشیدم،شانس اوردم کسی ان دوروبر نبود. نه که آدم جیغ جیغویی باشم،ناخوداگاه از ته دلم بیرون زد🤷🏻‍♀ بیشتر شبیه جوک و شوخی بود. خانم ابویی که به زور جلوی خنده اش را گرفته بود،گفت:"اقای محمدخانی من رو واسطه کرده برای خواستگاری از تو🤣!" اصلا به ذهنم خطور نمیکرد مجرد باشد.😳 قیافه جاافتاده ای داشت.اصلا توی باغ نبودم. تاحدی فکر نمیکردم مسئول بسیج دانشجویی ممکن است از خود دانشجویان باشد. میگفتم ته تهش کارمندی چیزی از دفتر بسیج نهاد رهبری اسن. بی محلی به خواستگارهایش راهم از سرهمین میدیدم که خب،آدم متأهل دتبال دردسر نمی گردد! به خانم ابویی گفتم:"بهش بگو این فکر رو از تو مغزش بریزه ببرون!" شاکی هم شدم که چطور به خودش اجازه داده از من خواستگاری کند😤 وصله نچسبی بود برای دختری که لای پنبه بزرگ شده است!😏 کارمان شروع شد،از من انکارو از او اصرار.😑 سردر نمی اوردم ادمی که تا دیروز رو به دیوار می نشست،حالا این طور مثل سایه همه جا حسش میکنم. دائم صدای کفشش توی گوشم بود و مثل سوهان روی مغزم کشیده می شد.🤫 ناغافل مسیرم را کج می کردم،ولی این سوهان تمامی نداشت. هرجا میرفتم جلوی چشمم بود: معراج شهدا،دانشکده،دم در دانشگاه،نمازخانه و جلوی دفتر نهاد رهبری. گاهی هم سلام میپراند‌ دوستانم میگفتند :"ازاین ادم مأخوذ به حیا بعیده این کارا!" کسی که حتی کارهای معمولی و عرف هم انجام نمی داد وخیلی مراعات میکرد،دلش گیر کرده و حالا گیر داده به یك نفر و طوری رفتار می کرد که همه متوجه شده بودند. گاهی بعد از جلسه که کلی ادم نشسته بودند،به من خسته نباشید می گفت یا بعد از مراسم های دانشگاه که بچه ها با ماشین های مختلف می رفتند بین این همه ادم از من می پرسید"باچی و با کی برمی گردید؟" یك بار گفتم:" به شماربطی نداره که من باکی می رم!" اصرار کرد حتما بایدبا ماشین بسیج بروید ثیا برایتان ماشین بگیرم. می گفتم:"اینجا شهرستانه‌شما اینجارو باشهر خودتون اشتباه گرفتین،قرارنیست اتفاقی بیفته!" گاهی هم پدرم منتظر بود،تاجلوی در دانشگاه می آمد که مطمئن شود‌. در اردوی مشهد سینی کوکوسیب زمینی دست من بود و دست دوستم هم جعبه سنگین نوشابه. عزوالتماس میکرد که"سینی رو بدید به من سنگینه!" گفتم:"ممنون،خودم میبرم!" ورفتم. ازپشت سرم گفت:"مگه من فرمانده نیستم؟دارم میگم بدید به من!" چادرم را جلوتر کشیدم و گفتم:"فرمانده بسیج هستین نه فرمانده اشپزخانه!" گاهی چشم غره ای هم میرفتم باکه سر عقل بیاید،ولی انگار نه انگار.🤥 چند دفعه کارهایی که میخواست برای بسیج انجام دهم،نصفه نیمه رها کردم و بعد ام با عصبانیت بهش توپیدم. هربارنتیجه برعکس میداد.🤦🏻‍♀ نقشه ای سرهم کردم که خودم راگم و گور کنم و کمتر در برنامه ها و دانشگاه افتابی بشوم،شاید از سرش بیفتد. دلم لك میزد برای برنامه های "بوی بهشت".🥹 راستش از همان چا پایم به بسیج باز شد. دوشنبه ها عصر،یك روحانی کنار معراج شهدا تفسیر زیارت عاشورا می گفت و اکثر بچه ها آن روز را روزا می گرفتند. بعداز نماز هم کناز شمسه معراج افطار می کردیم.😋 پنیر که ثابت بود،ولی هرهفته ضمیمه اش فرق می کرد: هندوانه،سبزی یا خیار. گاهی هم می شد یکی به دلش می افتاد که اش نذری بدهد. قید یکی دوتا از این اردوهاراهم زدم.😒 ____________ کپی‌ممنوع🚫 خواندن‌رمان‌بدون‌عضویت‌ممنوع!‼️🚫 ____________ شهیدمحمدحسین‌محمدخانی به‌روایت:مرجان‌دُرعلی‌همسرشهید به‌قلم‌:محمدعلی‌جعفری ____________ 「مدافعـٰان‌حیـٰا|ᴍᴏᴅᴀғᴇᴀɴᴇ ʜᴀʏᴀ」
حیات ♡⁩
‹ بِسمِ‌الله‌اَلرَحمن‌اَلرَحیم › #سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_اول تقدیم‌به‌پیشگاه مجاهد شهيدي كه تا زن
‹ بِسمِ‌الله‌اَلرَحمن‌اَلرَحیم › اين متن را بخوانيد يکي از بزرگترين رازها و ناشناخته ترين پديده ها، مرگ است. ّ مرگ واقعيتي است غيرقابل انكار و آدمي از اولين روزهاي حيات فكري خويش، به تأمل در ماهيت مرگ پرداخته و اين كاوش همچنان ادامه دارد. اديان، به طرق مختلف سعي کرده اند که اين پديده را براي انسانها روشن تر سازند، اما براي دانشمندان، هنوز مرگ عرصه اي اسرارآميز است. ولي براي برخي انسانها اتفاقاتي رخ ميدهد كه اصطالحاً به آن اتفاق، تجربه نزديك به مرگ ميگويند. يعني خروج روح از كالبد مادي و گشت و گذار در عالم معني! آنچه در اين تجربه ها روي ميدهد، سست شدن ارتباط روح و بدن مادي است که در پي ضعف اين رابطه، روح، آزادي مييابد و به مشاهداتي نائل ميشود كه پيش از آن برايش ميسر نبوده! در سالهاي اخير، نظر دانشمندان، به خصوص در كشورهاي غربي، به بررسي پديدهاي به نام تجربههاي نزديک به مرگ جلب شده. حتماً داستانهايي را از کساني که از آستانه مرگ به زندگي برگشتهاند شنيده يا خواندهايد؟ ً مثال برخي دچار ايست قلبي شده و روحشان از بدن خارج گرديده و سپس در اثر يك اتفاق يا شوك، روح دوباره به بدن برميگردد. اين سؤالي است که براي بسياري مطرح است. تجربههاي نزديک به مرگ )experience death Near )يا به طور مخفف NDE چيست؟ 1 .برخي كارشناسان، اين تجربه‌ها را زائيده‌ي فعاليت‌هاي غيرطبيعي مغز در لحظات بحراني دانسته و يا آن را نتيجه‌ي نرسيدن اکسيژن به مغز در اثر ايست قلبي و به هم‌ريختگي شيميايي مغز خواندهاند. در پاسخ به اين گروه بايد به اين واقعيت اشاره کرد که از نظر دانش پزشکي، مقدار فعاليت مغزي افراد را در هر لحظه ميتوان با نوار مغزي »اي اي جي« اندازه‌گيري کرد. بسياري افراد، در حالي‌ تجربهي نزديک به مرگ داشتهاند که نوار مغزي آنها يک خط صاف را نشان ميداده! از نظر پزشکي، اين هنگامي اتفاق ميافتد که سلولهاي مغزي هيچ فعاليت الکتريکي ندارد. در چنين شرايطي مغز توانايي تشکيل فکر و ايجاد تصور و تجسم را نخواهد داشت. 1 ،پزشک متخصص قلب در طول 20 سال بهطور پيم ون لومنت علمي و با ديدي محققانه تعداد زيادي از بيماران را که دچار ايست قلبي شده بودند مورد بررسي قرار داد و نتايج آن را در سال 2001 در مجلهي علمي الست منتشر نمود. نتيجهي تحقيقات او نشان ميدهد که هيچ ارتباطي بين تجربههاي NDE و طول زمان ايست قلبي يا بيهوشي مريض، داروهاي استفاده شده، يا ترس قبلي شخص از مردن وجود ندارد. همچنين مطالعات نشان ميدهند که ارتباطي بين زمينه هاي فرهنگي شخص، نژاد، طبقه اجتماعي، تحصيالت و حتي آگاهي و اطلاع قبلي از اين پديده يا عدم آن، در اين تجربه ها وجود ندارد. ون لومنت از تحقيقات خود نتيجه گيري ميکند که ضمير يا روح ما بعد از مرگ باقي خواهد ماند. 2 .تعداد زيادي گزارش وجود دارد که در آن، تجربه کننده در حاليکه فاقد هرگونه عالئم حيات بوده، توانسته اتفاقاتي که در دنياي فيزيکي رخ مي ً داده، مثال فعاليتهاي پزشکان در اتاق بيمارستان بر روي بدن او يا حرفهاي اطرافيان را به طور دقيق، ديده و شنيده و بعد از احيا، آنها را با ذکر جزئيات بازگو کند! در کشور خودمان، بارها چنين اتفاقاتي افتاده است. حتي آنها، آنچه در فکر اطرافيان بوده را بيان کردهاند! يکي از مشهورترين 2 است. او در سال 1356 در سانحه موارد، مربوط به آقاي محمد زماني ً رانندگي از دنيا رفت. او عالئم حيات را کامال از دست داد، اما بعد از احيا و به هوش آمدن، توانسته بود جزئيات آنچه در سردخانه و اتاق عمل رخ داده را كامال دقيق براي پزشکان و پرستاران بازگو کند! گزارش ً هاي او با واقعيت کامال تطابق داشت و با اصول علمي که ما ميشناسيم قابل توجيه نبوده و نيست. او ميگويد در آن لحظات، با ديگران از طريق ضمير صحبت نموده؛ ولي بعد از مدتي به او گفته شد که بايد به بدن خود بازگردد. 3 .کساني که کور مادرزادبودهاند، توانستهاند در حين تجربهي خود بهراحتي پيرامون خود را ببينند! 1 به گزارش زني در کتاب »حيات پس از زندگي« دکتر مودي که از بچگي کور بوده اشاره ميکند. وي بعد از احيا، جزئيات آنچه در اتاق عمل رخ داده بوده و شکل ابزاري که مورد استفاده قرار گرفته، افرادي که به اتاق وارد و يا خارج شدهاند و گفتگوهاي ميان آنها را بازگو کرد. 2 نتيجه تحقيقات خود بر روي دکتر کن رينگ و شارون کوپر تجربههاي NDE افراد نابينا را در کتاب »ديد ذهن« منتشر کردند. 4 .کودکان زيادي تجربهي نزديک به مرگ داشتهاند و گزارشهاي آنها شباهت به تجربهي بزرگساالن دارد، با اينکه اين کودکان هنوز آشنايي قبلي با اين پديده، يا با تعليمات ديني و مذهبي نداشته و ذهنيتي نيز از مرگ و جهان ماوراء و معنويت ندارند و محتواي ذهني آنها تفاوت زيادي با بزرگساالن دارد. 3 ،پزشک