eitaa logo
حیات طیبه
408 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2هزار ویدیو
36 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸دوروز بعد🔹 مهیا درحالی که آهنگی زیر لب زمزمہ می ڪرد، در خانه را باز ڪرد واز پلہ ها بالا آمد در حالی که با ریتم آهنگ بشڪڹ مے زد خم شد تا کفشهایش را از پا دربیاورد که در خانه باز شد با تعجب به دو مردی که با برانکارد و لباس های پزشکی تند تند از پله ها بالا آمدن و وارد خانه شدند نگاه می کرد که کم کم صداها بالا گرفت مهیابا شنیدن ضجه های مادرش نگران شد ـــ نفس بڪش احمد توروخدا نفس بڪش احمد پاهای مهیا بی حس شدند نمیتوانست از جایش تکان بخورد مے دانست در خانہ چه خبر است بار اول ڪہ نبود. جرأت مواجه شدن با جسم بی جان پدرش را نداشت آن دو مرد با سرعت برانکارد ی را که احمد آقا روی آن دراز کشیده بود بلند کرده و بیرون بردند مادرش بی توجه به مهیا به آن تنه ای زد و پشت سر آن ها دوید دیگر پاهایش نای ایستادن نداشت سرجایش نشست با اینکه این اتفاق برایشان تکراری شده است اما مهیا نمی توانست آن را هضم ڪند این بار گویا حال پدرش وخیم تر شده بود و نفس کشیدن برایش سخت تر نمیتوانست هوای خفه ی خانه را تحمل ڪند با کمک دیوار سرپا ایستاد آرام آرام از پله ها پایین رفت با رسیدن به کوچہ نفس عمیقے ڪشید بوی چایے دارچین واسپند تو ڪل محلہ پیچیده بود ڪه آرامشی در وجود مهیا جاری کرد با شنیدن صدای مداحے یادش آمد که امروز اول محرم هستش تو دانشگاه هم مراسم بود دوست داشت به طرف هیئت برود ولی جرأت نداشت به دیوار تڪیه داد زیر لب زمزمه ڪرد ــــ خدایا چیڪار ڪنم صدای زیبای مداح دلش را به بازے گرفتہ بود بغضش اذیتش مے ڪرد آرام آرام خودش را به خیابان بن بستی که ته آن مسجد و هیئت بود رساند با دیدن آن جا به وجد آمد پرچم هاے مشڪی و قرمز ، دود اسپند و بوی چایے کہ اینجا بیشتر احساس مے شد گویی هوش از سرش برده بود نگاهی به سینه زنانی که همه مشکی پوش بودند و هماهنگ سینه میزدند انداخت و به صدای مداحی که اشڪ همہ حاضرین را درآورده بود گوش داد باز دارم قدم قدم من میام سوی حرم وسط جمعیت بود و سرگردون دوروبرش را نگاه می کرد همه چیز برایش غریب بود دومین بارش بود که به اینجا می آمد اولین بار هم چند سال پیش به اصرار مادرش آنجا آمده بود با نشستن دستی روی شونه اش به عقب برگشت دختر محجبه ای که چهره ی مهربان و زیبایی داشت را دید ـــ سلام عزیزم خوش اومدی بفرما این چادرِ و سرت ڪن مهیا که احساس مے ڪرد کار اشتباهی ڪرده باشه هول ڪرد ـــ من من نمیدونم چی شد اومدم اینجا الان میرم خودش هم نمی دانست چرا این حرف را زد دختره لبخند ی زد ـــ چرا بری ؟ بمون تو رو حتما آقا دعوتت ڪرده ڪه اینجایے ـــ آقا ؟ ببخشید ، کدوم آقا؟ ـــ امام حسین(علیه السلام) من دیگه برم عزیزم ادامه دارد ~~~🔹💞💚💞🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💞 💕 💞💕 💕💚💕 💞💕💞💕💞💕💞💕💞