#به_خودتان_رحم_کنید!
🌺خداوند متعال در #حدیث_قدسی میفرماید: «فَارْحَمُوا انفسکم يَا عَبِيدِي! فَإِنْ الْأَبْدَانِ ضعيفةٌ وَ السَّفَرَ بَعِيدٌ وَ الْحَمْلُ ثَقِيلٌ وَ الصِّرَاط دَقِيق وَ النَّارِ لظي وَ الْمُنَادِي إِسْرَافِيل وَ الْقَاضِي رَبِّ الْعَالَمِينَ.»[1]
ای بندگان من! به خودتان #رحم کنید. دلتان به حال خودتان بسوزد. اگر به خودتان رحم نکنید، کس دیگری نیست که به شما رحم کند. به عاقبت اعمالتان بیاندیشید. زندگی تنها منحصر در این لذایذ زودگذر دنیوی نیست، زندگی تنها پوشاک، مسکن، خوراک و شهوت نیست. بدانید هر عملی که در دنیا انجام دهید، اثر و نتیجهاش را در آخرت خواهید دید. به فکر روزی باشید که هیچ کس بار دیگری را به دوش نمیکشد، روزی که برادر از برادر فرار میکند. بدانید که فردای قیامت تنها و غریب هستید.
{وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى}[2]
🍃اگر میخواهید از تنهایی و وحشت قیامت رهایی یابید، تا فرصت هست، در دنیا دوست و شفیعی برای خود برگزینید، تا نجاتبخش شما باشد، از رهروی که راه را درست رفته است، راهنمایی بگیرید تا مبادا روز قیامت فریاد حسرت سردهید:
{يٰا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً}[3]
ای کاش در دنیا راهی را میرفتم که پیامبر نشانِ ما داده بود، ولی افسوس که به بیراهه رفتم، به خود رحم نکردم و امروز به خسران و عذاب گرفتار شدم.
☘خوشا به حال کسانیکه از لحظه مرگ به جمع بندگان خوب خدا میپیوندند، تا روز قیامت خوشاند و در بهشت از نعمتهای بهشتی بهرهمند هستند.
{ فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ۞ وَادْخُلِي جَنَّتِي }[4]
از بزرگترین خوشیهای مؤمنان در عالم برزخ دیدار با اولیای خداست. شاید هیچ لذتی برای آنان، بالاتر از نشستن در محضر رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) و سایر ائمه(ع) نباشد.
🌸امیرمؤمنان(ع) میفرماید:
فَارْحَمُوا نُفُوسَكُمْ فَإِنَّكُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِي مَصَائِبِ الدُّنْيَا؛[5]
پس به خود رحم کنید، که شما خود را در دنیا به مصائب و رنج ها امتحان کردهاید.
شگفتا از حال کسانیکه در دنیا به واسطه ضعفِ ایمان در برابر اندک رنج و مصیبتی، طاقتشان به تنگ آمده و کارشان به انکار خدا و قیامت و آلوده شدن به گناه کشیده شد، ولی با همین طاقت کم میخواهند به استقبال عذاب اُخروی نیز بروند.
📚پی نوشت:
[1] . کلمه الله:473.
[2] . انعام (6): 94؛ «(همانگونه که شما را نخستینبار در رحِم مادر تنها و دست خالی آفریدیم )اکنون هم تنها نزد ما آمدید.»
[3] . فرقان (25): 27؛ «(روزی که ستمکار از شدت حسرت دستهای خود را به دندان میگزد، و میگوید: ) ایکاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق انتخاب میکردم!»
[4] . فجر(89): 29و30؛ «پس در بین بندگانم در آی! و در بهشتم وارد شو.»
[5] . نهج البلاغه: خطبه 183.
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌟🍃
🍃🌺🍃
🌸🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌸
🔸چطور لقمه از گلویمان براحتی پایین میره؟! 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🐓 پدر دم صبح به شیراز رسیده بودند. نماز را با هم خواندیم. صبح جمعه بود. ساعت نزدیک ده بود که از جا بلند شدم، دیدم روی زمین جلوی تلوزیون دراز کشیده اند و کتاب میخوانند و چشمانشان قرمز شده.
سلام کردم. خواستند از جا بلند شوند اما کمردرد شدید، مانع شد. دست به میز گرفتند و با حالت دولا به زحمت بلند شدند. به خاطر کمر درد فصلی که یادگار ایام طاغوت بود، نتوانستند کمر راست کنند. کج کج راه افتادند.
🐓 متعجب پرسیدم: «صبح که حالتان خوب بود، یکهو چطور شد؟»
گفتند: «به کُلِه مرغی سر زدی؟»
گفتم: «نه»
گفتند: «برو شیرین کاری پدرت را ببین»
🐓 از زمانی که ازدواج کرده بودم، مستأجر و آپارتمان نشین شده بودم. شاید پنج آپارتمان را به فواصل دو سال در میان، جابجا شده بودم. وقتی مادرم مرحوم شد، با اصرار پدر به منزل مادری اسباب کشی کردم. خب بعد از قریب ده سال، به خانۀ حیاط دار رسیده بودم و خاطرات ایام کودکی ...
کُله مرغی که از قدیم، پایین حیاط بود را تعمیر کردم و هفت و هشت ده تا مرغ و خروس آنجا پرورش می دادم. به غیر از آن، مرغ عشق، فنچ، بلبل خرمایی و هر چیزی که ذوق ایام کودکی را در من زنده کند ...
واقعا پدر راست میگفت: «اگر خانه ای #حیاط نداشت، اهل خانه #حیات ندارند».
بگذریم.
🐓 آن محرومیت های گذشته را تماماً در این ایام کوتاه جبران کردم. بعد از مدتی هم از صرافت کار افتادم و دیگر مثل سابق به پرنده ها رسیدگی نمی کردم. یک ظرف آب مکانیزه ای داشتم که با لولۀ باریک آبی به سقف کُله مرغی وصل بود. هر وقت آبش تمام میشد، سبک می شد و بالا می رفت و چون پر می شد، سنگینی اش آن را به پایین می آورد تا مرغ ها بتوانند دوباره آب بیاشامند. تنظیم ظرف بهم خورده و ارتباطش با لوله جدا شده بود. خب من هم دیگر حوصلۀ درست کردن نداشتم ...
🐓 گفتند: «صبح بعد از نماز آمدم به مرغها سر بزنم. دیدم زبان بسته ها نه آب دارند و نه غذا. با نخ ماهی گیری چند ساعت تلاش کردم تا ظرف آب را به سقف سه متری کله مرغی نصب کنم تا بالاخره نزدیکی های هشت و نه صبح موفق شدم ظرف آب را درست کنم. کجی کمرم برای این است. بعد دیدم غذا هم ندارند؛ رفتم در آشپزخانه دیدم فقط چند کیلو پیاز هست. همه را با رندۀ ریز، رنده کردم تا پرنده های کوچک هم بی بهره نمانند. قرمزی چشمم هم از این است ...
🐓 گفتم: «چرا به خودتون رحم نمیکنید؟»
نگاهی گذرا به من کردند و گفتند: «چون میخام خدا به تو #رحم کنه!» بعد ادامه دادند: «آهِ این طیور رو دست کم نگیریا ! کفالت اینها را تو به دست گرفتی. اینها مثل زن و بچه و #عیال_تو_هستند. اگر در حالی که خدا اموراتشان را بدست تو داده بهشان رسیدگی نکردی، نفرینت می کنند و خدا هم به این واسطه تو را از رحمتش دور می کند. چطور میتونی سیر و سیراب باشی وقتی این خلایق خدا که بدست تو سپرده شدند گرسنه و تشنه هستند؟»
بعد گویی چیزی از ذهنشان رد شده باشد سکوت کردند، چشم و ابرو در هم کشیدند و با حالت گریه ادامه دادند: «مردم هم عیال ما #مسئولین هستند. چطور ماها لقمه از #گلویمان براحتی پایین میره، وقتی خدا کفالت و اداره امور امتی را به دست ما سپرده و ما هرچی گذاشتن جلومون می خوریم انگار نه انگار گرسنه ای هم هست»
بعد گفتند: «استغفار کن برای این بی توجهی که داشتی»
┈••🌴🌺🌴••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌴
🌺
🌴🌺
🌺🌴🌺
🌴🌺🌴🌺🌴🌺🌴