💠﷽💠
#خانم_خونه_باید_بدونه
🌷با احترام گذاشتن به مرد، میتوان او را برای همیشه عاشق خود کرد!
💠 تحقیقات نشان داده است که مردها اگر مجبور باشند بین عشق و احترام یکی را انتخاب کنند، بیشترشان ترجیح میدهند تنها بمانند ولی به آنها بیاحترامی نشود!
👌و از سوی دیگر اکثر خانمها به عشق و محبت بیشتر علاقه نشان دادهاند.
💠اگر مردها و زنها بتوانند یکدیگر را بهدرستی درک کنند، میتوانند کنار هم زندگی آرام و بیدغدغه و پر از #عشق داشته باشند.
~~~🔸🎾🌸🎾🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🎾
🎾🌸
🌸🎾🌸
🎾🌸🎾🌸🎾🌸🎾🌸🎾
🤔#پرسش
❔نظر اسلام در مورد روز #ولنتاین چیست ❗️آیا ترویج این روز از نظر اسلامی حرام است ❕
💠#پاسخ💠
👌در رابطه با چیستی #ولنتاین گفته شده است ؛
❕«ولنتاين» نام كشيشى (روحانى مسيحى) در روم باستان در سده سوم ميلادى بوده، كه مخفيانه عقد سربازان رومى را با دختران محبوبشان جارى مى كرد. زيراكه فرمانرواى روم بنام كلوديس دوم، براين باور بوده كه سربازى در جنگ خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براى سربازان امپراطورى روم قدغن مى كند. كلوديوس به قدرى سنگدل وفرمانش به اندازه اى قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج #سربازان را نداشت. ولى كشيشى به نام والنتيوس (ولنتاين)، مخفيانه عقد سربازان رومى را با دختران محبوبشان جارى مى كرد. كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مى شود و دستور مى دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند و به جرم جارى كردن عقد او را اعدام كنند. از آن زمان در كشورهاى غربى روز 14 فوريه را روز ولنتاين (روز عشاق يا روز عشق ورزى) مى گويند و آن را جشن مى گيرند.
📚نرم افزار پرسمان ، کلید واژه ولنتاین
👌نکته قابل توجه آن است که روز ولنتاين و روز #عشق كه يك فرهنگ و شعار غربى است، نبايد براى خودمان مبنا و#الگو قرار دهيم و به مرور آن را در بين خودمان و در جامعه به عنوان يك سنت و يك فرهنگ به جا بيندازيم. كه اين ناپسند وقبيح است.
❕ زيرا همين تقليد از غرب در فرهنگ ومستند كردن سنن وآيين خود، به انديشه غربيان، نمونه از خود بيگانه شدن و از شخصيت ملى و دينى و تاريخى خود تهى گشتن مى باشد. ونيز نوعى تاييد برتر بودن فرهنگ وانديشه آنان و طعن و خرده گيرى به داشته ها و #فرهنگ خودى است.
❕در روایات ما نیز از این نوع تقلید کردن نهی شده است .
🔰امام #صادق علیه السلام فرمود :
« خداوند به یکی از پیامبران خود چنین وحی کرد که به مومنین بگو لباس دشمنانم را نپوشند و غذای آنها را نخورند و راه و #روش ایشان را نپیمایند که اگر چنین کنند همانند دشمنان من خواهند بود»
📚الفقیه،صدوق،ج 1 ص 252
📚وسایل الشیعه ،ج 4 ص 385
🔶علی علیه السلام فرمود ؛
« هر کس خود را شبیه #قوم خاصی بسازد ، از آن قوم #شمرده می شود »
📚مستدرک الوسائل ج17 ص440
❕بهتر آن است که به جای روز ولنتاین غربی ، روز ازدواج امام علی و حضرت زهرا علیهما السلام را در اول ذی الحجه ملاک و #معیار روز عشق و ازدواج و مانند آن قرار دهیم .
~~~🔹🍃💠🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💠
🍃
💠🍃
🍃💠🍃
💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠
✨﷽✨
#تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
ادامه دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
~~~🔸☘️💖☘️🔸~~~
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
💖
☘️
💖☘️💖
☘️💖☘️
💖☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖
✨﷽✨
💠 #خدمتهای_امام_زمانی
💠 یک زائر با معرفت در حرم هر امامی که باشد تلاش میکند به نحوی #عشق، احترام و ادب خود را به امام خویش نشان دهد لذا برای او فرقی نمیکند چه کاری باشد حتّی اگر #نظافت سرویس بهداشتی باشد عاشقانه انجام میدهد و به هر چیز یا کسی که داخل حرم و مرتبط و وصلِ به امام است ارادت دارد. مثلاً اگر در شهر خود #مسافری ببیند و متوجّه شود ساکن کربلاست فقط بخاطر اینکه او در شهر سیّدالشهدا علیهالسلام و در جوار حرم اربابش زندگی میکند ارادت خاصّی به او نشان میدهد.
💠 تا حالا به این فکر کردهاید که همسرتان شیعهی همان #امام است؟
شیعهای که امام باقر علیهالسلام دربارهاش فرمودند:
"به خدا قسم من #بوی بدن شما و جان شما را دوست دارم."(۱)
یعنی همان شیعهای که ممکن است #خطاکار باشد امّا امام زمان علیهالسلام او را عمیقاً دوست دارد.
💠 از امروز برای عرض ارادت به امام زمان علیهالسلام و ثابت کردن عشق و #ادب خود، تصمیم بگیریم به شیعهی او یعنی همسرمان خدمت کنیم. پس با این نگاه که همسرم نامش در #لیست محبّان اوست به او توجّه و رسیدگی کنم. و با این نگاه نسبت به ناراحتیهایش #حسّاس شوم تا نکند شیعهی امام زمانم از دست من دلخور باشد چرا که او دوست امام زمانِ من است.
📙 (۱) الکافی، ج۲، ص ۱۸۷
~~~🔸 🍂 🌺 🍂 🔸~~~
🌷كانال حیات طیبه؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
✨﷽✨
💠 #خدمتهای_امام_زمانی
💠 یک زائر با معرفت در حرم هر امامی که باشد تلاش میکند به نحوی #عشق، احترام و ادب خود را به امام خویش نشان دهد لذا برای او فرقی نمیکند چه کاری باشد حتّی اگر #نظافت سرویس بهداشتی باشد عاشقانه انجام میدهد و به هر چیز یا کسی که داخل حرم و مرتبط و وصلِ به امام است ارادت دارد. مثلاً اگر در شهر خود #مسافری ببیند و متوجّه شود ساکن کربلاست فقط بخاطر اینکه او در شهر سیّدالشهدا علیهالسلام و در جوار حرم اربابش زندگی میکند ارادت خاصّی به او نشان میدهد.
💠 تا حالا به این فکر کردهاید که همسرتان شیعهی همان #امام است؟
شیعهای که امام باقر علیهالسلام دربارهاش فرمودند:
"به خدا قسم من #بوی بدن شما و جان شما را دوست دارم."(۱)
یعنی همان شیعهای که ممکن است #خطاکار باشد امّا امام زمان علیهالسلام او را عمیقاً دوست دارد.
💠 از امروز برای عرض ارادت به امام زمان علیهالسلام و ثابت کردن عشق و #ادب خود، تصمیم بگیریم به شیعهی او یعنی همسرمان خدمت کنیم. پس با این نگاه که همسرم نامش در #لیست محبّان اوست به او توجّه و رسیدگی کنم. و با این نگاه نسبت به ناراحتیهایش #حسّاس شوم تا نکند شیعهی امام زمانم از دست من دلخور باشد چرا که او دوست امام زمانِ من است.
📙 (۱) الکافی، ج۲، ص ۱۸۷
~~~🔸 ☘️🌺☘️ 🔸~~~
🌷كانال حیات طیبه؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌸
☘️
🌸 ☘️
☘️ 🌸 ☘️
🌸 ☘️ 🌸 ☘️ 🌸 ☘️ 🌸 ☘️ 🌸
#داستان_آموزنده
🔆 #عشق سوزان
مرد سياه چهره اى به حضور على عليه السلام رسيد عرض كرد:
يا اميرالمؤ منين من دزدى كرده ام مرا پاك كن ! حدى بر من جارى ساز!
پس از آن كه سه بار اقرار به دزدى كرد، امام عليه السلام چهار انگشت دست راست او را قطع نمود. از محضر على عليه السلام بيرون آمد و به سوى خانه خود رهسپار گرديد با اين كه ضربه سختى خورده بود در بين راه با شور شوق خاص فرياد مى زد:
دستم را اميرالمؤ منين ، پيشواى پرهيزگاران و سفيدرويان ، آن كه رهبر دين و آقاى جانشينان است ، قطع كرد.
مردم از هر طرف اطرافش را گرفته بودند، او همچنان در مدح على سخن مى گفت .
امام حسن و امام حسين از گفتار مرد با خبر شدند آمدند او را مورد محبت قرار دادند، سپس محضر پدر گراميشان رسيدند و عرض كردند:
پدر جان ! ما در بين راه مرد سياه چهره اى كه دستش را بريده بودى ، ديديم تو را مدح مى كرد.
امام عليه السلام دستور داد او را به حضورش آوردند. حضرت به وى عنايت نمود و فرمود:
من دست تو را قطع كردم ، تو مرا مدح و تعريف مى كنى ؟
عرض كرد:
يا اميرالمؤ منين ! عشق با گوشت و پوست و استخوانم آميخته است ، اگر پيكرم را قطعه قطعه كنند، عشق و محبت شما از دلم يك لحظه بيرون نمى رود. شما با اجراى حكم الهى پاكم نمودى .
امام عليه السلام درباره او دعا كرد، آنگاه انگشتان بريده اش را بجايشان گذاشت ، انگشتان پيوند خورد و مانند اول سالم شد.
📚بحار ج 41، ص 202
┈••✾•💦🕌💦•✾••┈
💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🕌
💦
🕌💦
💦🕌💦
🕌💦🕌💦🕌💦🕌