🔸اگر در مملکتی هستی که تمامش تاریک است،
این نشان می دهد که تو یک کبریت هم روشن نکرده ای.
نباید مسأله را توجیه کنیم و بگوییم دیگران اقدام نکرده اند،
که تو باید فرض کنی، کسی جز تو در این عام نیست.
💬 #استاد_صفائی_حائری
📚اخبات، جلد 1، ليلة القدر - قم، چاپ: اول، 1381 ه.ش.
~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼🌿🌸🍃🌼
حیات طیبه
#داستان_دنباله_دار #جانم_می_رود_1 رژ لب قرمز را بر لبانش کشید و نگاه دوباره ای به تصویر خود در آیین
همراهان عزیز برای رفتن به قسمت اول داستان دنبالهدار و بسیار زیبای " جانم می رود " روی نوشته بالا کلیک کنید
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_8
مهیا نگاهی به پسر بسیجی که یک سینی پر از چایی دستش بود انداخت نگاهی به چایی های خوش رنگ انداخت
بی اختیار نفس عمیقی کشید
بوی خوب چایی دارچین حالش را بهتر کرد
دستش را دراز کرد و یک لیوان برداشت
و تشکری کرد
جلوتر رفت کسی را نمی شناخت
نگاه های چند خانم و آقا خیلی اذیتش می کرد مهیا خوب می دانست این پچ پچ هایشان برای چیست
کمی موهایش را داخل برد اما نگاه ها و پچ پچ ها تمامی نداشت
بلند شد و از هیئت دور شد
ـــ آدم اینقدر مزخرف آخه به تو چه من چه شکلیم چطوری ام زل زده
به طرف پارک محله رفت نگاهی به چایی تو دستش انداخت دلش می خواست در این هوای سرد آن چایی را بخورد اما با دیدن چایی یاد اون نگاه ها و پچ پچ ها می افتاد چایی را با حرص بر روی زمین پرت کرد
ــــ قحطی چاییه مگه برم چایی این جوجه بسیجیارو بخورم اول چایی میدن بعد با نگاه هاشون ادمو فراری میدن
با رسیدن به پارک که این موقع خلوت هست روی نیمکت نشست هوا سرد بود پاهایش را در شکم خود جمع کرد و با دستانش خودش را بغل کرد
امشب هوا عجیب سرد بود بیشتر در خو د جمع شد حوصله اش تنهایی سر رفته بود
ـــ ای بابا کاشکی به زهرا و نازی میگفتم بیان
اه چرا هوا اینقدر سرد شده کاشکی چایی رو نمی ریختم در حال غر زدن بود ڪه
ــــ خانم
با صدای پسری نگاهش را به سمت دیگر چرخاند
چند پسر با فاصله کمی دورتر از او ایستاده بودند
با خودش گفت به تیپ و قیافه اشان نمی آید که مزاحم باشن
اما با نزدیک شدنشان یکی از همان پسرها با حالتی چندش آور رو به مهیا گفت
ـــ چرا تنها تنها میگفتی بیایم پیشت
دوستانش شروع کردن به خندیدن
مهیا با اخم گفت
ـــ مزاحم نشید لطفا
و به طرف خروجی پارک حرکت کرد
آن ها پشت سرش حرکت می ڪردن
به تیکه های پسرا اهمیتی نداد و کمی سرعتش را بیشتر کرد ناگهان دستی را روی بازویش احساس کرد و به طرف مخالف کشیده شد با دیدن دست یکی از اون پسرا که محکم دستش را گرفته شوکه شد ترس تمام وجودش را گرفت هر چقدر تقلا می کرد نمی توانست از دست آن ها خلاص شود
مهیا روی دست پسره خم شد و محکم دستش را گاز گرفت
پسره فریاد کشید و دستش از دور بازوی مهیا شل شد
مهیا هم از این فرصت طلایی استفاده کرد و شروع کرد به دویدن
هر چقدر می دوید پسرها هم به دنبالش بودند
پسره فریاد می زد و تهدید می کرد
ــــ بزار بگیرمت دختره وحشی میکشمت
پاهایش درد گرفته بودند چقدر خودش را نفرین کرده بود که چرا این کفش ها را پایش کرده بود
با دیدن چراغ های نیمه روشن هیئت با خوشحالی به طرف هیئت دوید
با نزدیکی به هیئت شهاب را از دور دید که مشغول جمع جور کردن بود وهیچکس دوروبرش نبود مثل اینکه مراسم تمام شده بود
مهیا آنقدر خوشحال بود که کسی پیدا شد که اورا از شر این پسرهای مزاحم راحت کند که بی اختیار شروع کرد فریاد زدن
ـــــ سید ، شهاب ، شهاب
شهاب با دیدن دختری که با ترس به سمتش می دوید و اسمش را فریاد می زد نگران شد
اول فکر می کرد شاید مریم است اما با نزدیک شدن مهیا او را شناخت
مهیا به سمت او آمد فاصله اشان خیلی به هم نزدیک بود شهاب از او فاصله گرفت
مهیا نفس نفس می زد و نمی توانست چیزی بگویید
ــــ حالتون خوبه ؟
مهیا در جواب شهاب فقط توانست سرش را به معنی نه تکان دهد
شهاب نگرانتر شد
ـــ حال آقای معتمد بد شده ؟؟
تا مهیا می خواست جواب بده پسرها ی مزاحم رسیدن
مهیا با ترس پشت شهاب خودش را پنهان ڪرد
شهاب از او فاصله گرفت و به آن چشم غره ای رفت که فاصله را حفظ کند با دیدن پسر ها کم کم متوجه قضیه شد
شهاب با اخم به سمت پسرها رفت
ـــ بفرمایید کاری داشتید
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
💠شرح دعای شریف افتتاح💠
🌹فراز ششم
☘اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک قَلِیلًا مِنْ کثِیرٍ مَعَ حَاجَةٍ بِی إِلَیْهِ عَظِیمَةٍ وَ غِنَاک عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِی کثِیرٌ وَ هُوَ عَلَیْک سَهْلٌ یَسِیرٌ ☘
🌼خدایا! من اندکی از بسیار را از تو میخواهم، و نیاز من به این چیزِ کم، بسیار بزرگ است؛ در حالی که بی نیازی تو از آن، دیرینه است. در عین حال، آن چیز، نزد من، زیاد است و بر تو هموار است و آسان. 🌼
✅نکته ها
◀️واژه «أسئلک» از ریشه «سؤال» و به معنای طلب نمودن و خواستن به سبب فقر و نیاز است. در واقع، ما با این کلمه، فقر خود را نیز در پیشگاه خدای بزرگ ابراز میکنیم. (اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک... )
◀️«حاجة» به معنای نیاز داشتن به چیزی توأم با دوست داشتن آن است. گویا با به کاربردن این کلمه، چنین اظهار میکنیم که آن چه را از خداوند متعال طلب میکنیم، هم نیاز داریم و هم نمی توانیم از آن دل بکنیم. (... مَعَ حَاجَةٍ بِی إِلَیْهِ عَظِیمَةٍ)
🔵پیام ها
⬅️۱. کسی که هنگام درخواست از خدای بزرگ، مطمئن باشد که آنچه طلب میکند این چند ویژگی را دارد، هرگز در حاجت روا شدنِ خودش تردید نمی کند.
🔴این چند ویژگی از این قرارند:
🍃الف) آنچه از خدای مهربان میخواهد اندک است. (قَلِیلًا مِنْ کثِیرٍ)
🍃ب) آنچه را از خداوند میخواهد، مورد نیازِ شدید او است. (مَعَ حَاجَةٍ بِی إِلَیْهِ عَظِیمَةٍ)
🍃ج) خدای بزرگ نسبت به آنچه از او درخواست میشود، بی نیاز است. (غِنَاک عَنْهُ قَدِیمٌ)
🍃د) آن چه از خداوند متعال میخواهد، نقش بسزایی در زندگی او دارد.
(أَسْأَلُک قَلِیلًا مِنْ کثِیرٍ... وَ هُوَ عِنْدِی کثِیرٌ)
🍃ه) عطا کردنِ آنچه از خداوند میخواهد، برای او آسان است. (وَ هُوَ عَلَیْک سَهْلٌ یَسِیرٌ)
#دعای_افتتاح
~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼🌿🌸🍃🌼
❓سوال:
🔰چرا شب قدر به این نام نامگذاری شده است؟
✍پاسخ:
✅در ادبیات دینی ما هر یک از آموزه های اسلامی دارای علت و وجهی برای نام گذاری است و نام گذاری آن برخاسته از یک ویژگی یا یک پیوند و رابطه ای است که بین اسم و معنای آن وجود دارد. بنابراین ما باید با معانی مختلف واژه «قدر» آشنا شویم و پیوند و رابطه بین این معانی با شب قدر را بیان کنیم.
واژه «قدر» در زبان عربی دارای معانی متعددی است و هر یک از این معانی متعدد می تواند با شب قدر در ارتباط باشد. اینک به مهمترین معانی آن اشاره می شود:
یک: قدر به معناي اندازه و مقدار است. همانطور كه در قرآن كريم آمده است: «... قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً »(۱) «... و خدا براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است.»
از برخی روایات برمی آید كه شب قدر را از اين رو قدر نامند كه جميع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعيين ميشود. چنانکه در قرآن کریم نیز به این مسئله اشاره شده و خداوند متعال فرموده:« فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ»(۲)« در آن شب هر امرى بر اساس حكمت (الهى) تدبير و جدا مى گردد.»
🌺از امام محمد باقر(ع) در خصوص تفسیر این آیه سوال شد حضرت فرمود:
« يُقَدَّرُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ كُلُّ شَيْءٍ يَكُونُ فِي تِلْكَ السَّنَةِ إِلَى مِثْلِهَا مِنْ قَابِلٍ خَيْرٍ وَ شَرٍّ وَ طَاعَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ وَ مَوْلُودٍ وَ أَجَلٍ أَوْ رِزْقٍ فَمَا قُدِّرَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ وَ قُضِيَ فَهُوَ الْمَحْتُومُ وَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ الْمَشِيئَة»(۳) « در شب قدر، هر امرى از امور بندگان تا شب قدر سال آينده معين مى گردد، از خير و شر، طاعت و معصيت، ولادت و مرگ و روزى موجودات و هر آن چه در آن سال مقدر گشته حتمى است و خداوند را در آن مشيت است.»
دو: قدر به معنای شأن و منزلت است چنانکه در قرآن کریم می خوانیم:« وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه...»(۴) « و خدا را آن گونه كه سزاوار اوست نشناخته و توصيف نكردند.»
☘مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان در خصوص رابطه این معنا با شب قدر وجوه مختلفی نقل نموده از جمله اینکه:
الف: در شب قدر، قرآنِ با قدر و منزلت بر پيامبرِ والاقدر و براى امتِ با قدر و ارزش، به واسطه ملكى صاحب قدر، نازل گرديده است.
ب: هر كس اين شب را زنده بدارد و إحياء داشته باشد صاحب قدر و منزلت مى گردد.
ج: طاعات و عبادات در این شب، قدر و منزلت والا و ثواب زیادی دارند.(۵)
سه: معنای دیگر واژه قدر ضیق و تنگی است. به عنوان نمونه در یکی از آیات قرآن می خوانیم:« ...وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ…» (۶)« و كسى كه روزى بر او تنگ است... .»
در خصوص رابطه این معنا با شب قدر گفته اند که در این شب با نزول ملائکه الهی زمین تنگ می گردد.(۷)
در پایان لازم به ذکر است که جمع بین معانی مذکور منعی ندارد و ممکن است همه آنها در خصوص شب قدر به نوعی صادق باشد.
پی نوشت ها:
۱. طلاق(۶۵) آیه ۳.
۲. دخان(۴۴) آیه ۴.
۳. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، ۱۴۰۷ ه ق، ج۴، ص ۱۵۷.
۴. أنعام(۶) آیه ۹۱.
۵. طبرسى، فضل بن حسن ، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ش، ج۱۰، ص ۷۸۶.
۶. طلاق(۶۵) آیه ۷.
۷. طبرسى، فضل بن حسن ، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ش، ج۱۰، ص ۷۸۶.
~~~🔸🍃☀️🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💎
🍃
☀️🍃
🍃☀️ 🍃
💎🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃💎
📥 سوال:
اگر شخصی در سحر ماه رمضان چیزی بخورد و بعد مشخص شود که بعد از داخل شدن وقت خورده است، تکلیف روزه اش چیست؟
📤 پاسخ:
1⃣ بدون تحقیق از وقت چیزی بخورد:
✍ آیات خامنه ای، صافی و مکارم:
روزه اش باطل ولی کفاره ندارد.
✍ آیت الله زنجانی:
اگر آن روز را امساک نکرد، علاوه بر قضا کفاره نیز دارد.
✍ آیت الله بهجت:
بنابر احتیاط واجب روزه اش باطل است ولی کفاره ندارد.
✍ بقیه مراجع:
اگر حجت شرعی بر داخل شدن وقت اذان صبح هم نداشته، روزه اش باطل است و باید آن روز را امساک کند و بعدا قضا نماید ولی اگر حجت شرعی بر داخل شدن وقت اذان صبح داشته علاوه بر قضا باید کفاره نیز بدهد. [1]
2⃣ با تحقیق و یقین به این که صبح نشده چیزی بخورد:
الف) با نگاه کردن به افق تحقیق کند و یقین کند که صبح نشده است بعد بفهمد که صبح بوده:
✍ آیات امام، خامنه ای، سیستانی، نوری، مکارم، بهجت و فاضل:
روزه صحیح است.
ب) با ابزار مانند نگاه کردن به ساعت و... تحقیق کند و یقین کند صبح نشده اما بعد بفهمد که صبح بوده:
✍ آیات خامنه ای، مکارم و فاضل:
روزه صحیح می باشد.
✍ آیات سیستانی، وحید، صافی، زنجانی، نوری، بهجت، تبریزی و خویی:
روزه باطل است و باید آن روز را امساک کند بعد قضای روزه را بگیرد و کفاره ندارد. [2]
📚 منابع:
[1]. توضیح المسائل 16 مرجع، م 1688؛ رهبری: رساله آموزشی، ج 1، ص 361. [2]. امام: تحریر الوسیله، ج 1، کتاب الصوم، القول فیما یترتب علی الافطار، م 12؛ عروه الوثقی مع التعلیقات، ج 2، کتاب الصوم، فصل فی وجوب القضا دون الکفاره؛ منهاج الصالحین، م 1023؛ سیستانی: توضیح المسائل جامع، ج 1، م 2048؛ زنجانی: جزوه استفتائات روزه، س 8؛ صافی: هدایه العباد، کتاب الصوم، م 2336؛ بهجت: وسیله النجاه، م 1132؛ توضیح المسائل 16 مرجع، ج 1، م 1688.
#احکام_روزه
~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼🌿🌸🍃
🍂طولانی شدن مراسم شبهای #احیاء
💠اغلب دست اندرکاران برگزاری مراسم شب های قدر، تصور می کنند برنامه احیاء و قرآن به سر گرفتن، حتما باید تا نزدیک اذان صبح ادامه پیدا کند.
🔸در حالی که در هیچ یک از روایات شب های قدر الزامی برای طولانی شدن اعمال تا نزدیک اذان صبح و در نتیجه مراعات نکردن حال اشخاص، قید نشده است.
✅نکته مهم :
اصل پرهیز از افراط و تفریط در انجام و برپایی مراسم شب قدر از الزامات است.
⛔️هیچگاه نباید به گونه ای برنامه ریزی کرد که برنامه های معنوی موجب دلزدگی شرکت کنندگان شود.
~~~🔹🍂🔵🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🔵
🍂
🔵🍂
🍂🔵🍂
☀️🍂🔵🍂🔵🍂🔵🍂🔵
#تلخند_سیاسی
ناصرالدینشاه قاجار در ماه مبارک #رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان #میرزای_شیرازی به این مضمون نوشت:
😡که من وقتی #روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!
☺️آیت الله العظمی میرزای شیرازی درجواب ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی
حکم خدا قابل تغییر نیست. لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مومنین بیهوده ریخته نشود!
✍این 👆#حکایت، حکایت برخی از این #مسئولین دون پایه ست!
یکی به اینها بگه اگر نمیتونید مشکلات مردم رو حل کنید حداقل جای خودتون رو به کسی بدید که چاره ساز باشد نه مشکل ساز...! 😏
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌟🍃
🍃🌺🍃
🌸🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌸
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_9
یکی از پسرها جلو امد
ــــ ما کار داشتیم که شما داری مزاحم کارمون میشی اخوی و برادر
و خنده ای کرد
ـــ اونوقت کارتون چی هست
ـــ فضولی بهتون نیومده برادر شما به طاعات و عباداتت برس
شهاب دستانش را در جیب شلوارش فرو برد
با اخم در چشمانِ پسره خیره شد
ــــ بله درست میگن، خانم معتمد شما بفرمایید برید منزلتون من هم این جارو جمع جور کنم واینڪه مزاحم ڪار آقایون نباشیم
مهیا با تعجب به شهاب نگاه می کرد
شهاب برگشت
ـــ بفرمایید دیگه برید
ــــ چرا خودش بره ما هستیم میرسونیمش ریسکه یه جیگری رو اینطور موقعی تنها تو خیابونــــــ ....
شهاب یه طرفش رفت و نگذاشت صحبتش را ادامه دهد .
دستش را محکم پیچاند و در گوشش غرید
ـــ لازم نیست تویِ عوضی کسیو برسونی
و مشتی حواله ی چشمش کرد
با این ڪارش مهیا جیغی زد
پسرا سه نفر بودند و شهاب تنها
شهاب می دانست امشب قرار نیست بخیر بگذرد
با هم درگیر شده بودند
سه نفر به یک نفر این واقعا یک نامردی بود
سخت درگیر بودند
یکی از پسرا به جفتیش گفت ــــ داریوش تو برو دخترو بگیر
تا خواست تڪان بخورد شهاب پایش را کشید و روی زمین افتاد
شهاب رو به مهیا فریاد زد
ــــ برید تو پایگاه درم قفل کنید
ولی مهیا نمی توانست تکان بخورد شهاب به خاطر او داشت وسط خیابانِ خلوت آن هم نصف شب کتک می خورد
با فریاد شهاب به خودش آمد
ــــ چرا تکون نمی خورید برید دیگه
بلند تر فریاد زد
ـــ برید
مهیا به سمت پایگاه دوید وارد شد و در راقفل کرد
همان اتاقی بود که آن شب وقتی حالش بد شد اینجا خوابیده بود
از پنجره نگاهی کرد کسی این اطراف نبود و شهاب بدجور در حال کتک خوردن بود وضعیتش خیلی بد بود تنهاکاری که می توانست انجام دهد این بود ڪه از خودش دفاع می کرد
باید کاری می کرد
تلفنش هم همراهش نبود
نگاهی به اطرافش انداخت
گیج بود نمی دانست چی کاری باید انجام دهد
از استرس و ترس دستانش یخ کرده بودند
با دیدن تلفن به سمتش دوید
گریه اش گرفته بود دستانش می لرزید
نمی توانست آن را به برق وصل کند دستانش می لرزید وکنترل کردنشان سخت بود اشکانش روی گونه هایش سرازیر شد
ـــــ اه خدای من چیکار کنم
با هق هق
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_10
در سالن بیمارستان گوشه ای نشسته بود نیم ساعتی می شد که به بیمارستان آمده بودند و شهاب را به اتاق عمل برده بودند
با صدای گریه ی زنی سرش را بلند کرد با دیدن مریم همراه یه زن و مردی که حتما مادر و پدر مریم بودند حدس زد که خانواده ی شهاب راخبر کردند
با اشاره دست پرستار به طرف اتاق عمل،
مریم همراه پدرومادرش به سمت اتاق امدند مریم با دیدن مهیا آن هم با دست و لباسای خونی شوک زده به سمت او آمد
ـــ ت تو اینجا چیکار میکنی
مهیا ناخواسته چشمه ی اشکش جوشید و اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت
ـــ همش تقصیر من بود
مادر و پدر شهاب به سمت دخترشان امد
ـــ همش تقصیر من بود
مریم دست های مهیا رو گرفت
ـــ تو میدونی شهاب چش شده ?? حرف بزن
جواب مریم جز گریه های مهیا نبود
مادر شهاب به سمتش امد
ـــ دخترم توروخدا بگو چی شده شهابم حالش چطوره
پدر شهاب جلو امد
ــ حاج خانم بزار دختره بشینه برامون توضیح بده حالش خوب نیست
مهیا روی صندلی نشست مریم هم کنارش جای گرفت
مهیا با گریه همه چیزرا تعریف کرد
نفس عمیقی کشید و روبه مریم که اشک هایش گونه هایش را خیس کرده بود گفت
ـــ باور کن من نمی خواستم اینطور بشه اون موقع ترسیده بودم فقط می خواستم یکی کمک کنه
مریم دستانش را فشار داد
ـــ میدونم عزیزم میدونم
در اتاق عمل باز شد
همه جز مهیا به سمت اتاق عمل حمله کردند
مریم اولین شخصی بود که به دکتر رسید
ــــ آقای دکتر حال داداشم چطوره؟؟
ــــ نگران نباشید با اینکه زخمشون عمیق بود ولی پسر قویی هست خداروشکرخطر رفع شد
مادر شهاب اشک هایش را پاک کرد
ــــ میتونم پسرمو ببینم
ـــ اگه بهوش اومد انتقالش میدن بخش اونجا میتونید ببینیدشون
مریم تشکری کرد
مهیا نفس آسوده ای کشید رو صندلی نشست
مریم نگاهی به مهیا که از ترس رنگ صورتش پریده بود
سردرد شدید مهیا را اذیت کرده بود با دستانش سرش را محکم فشار می داد
با قرار گرفتن لیوان آبی مقابلش،
سرش را بالا گرفت
نگاهی به مریم که با لبخند اشاره ای به لیوان می کرد انداخت لیوان را گرفت تشکری کرد و آن را به دهانش نزدیک کرد
ـــ حالت خوبه عزیزم
ــــ نه اصلا خوب نیستم
مریم با اینکه حال خودش تعریفی نداشت و نگر ان برادرش بود که تا الان به هوش نیامده اما باید کسی به مهیا که شاهد همه اتفاقات بود دلداری می داد
ـــ من حتی اسمتم نمیدونم
ـــ مهیا
ـــ چه اسم قشنگی
مهیا بی رمق لبخندی زد
ـــ نگا مهیا جان برای اتفاقی که افتاده خودت رو مقصر ندون هر کی جای تو بود شهاب حتما اینکارو می کرد
اصلا ببینم خونوادت میدونن که اینجایی
مهیا فقط سرش را به دو طرف تکان داد
ـــ ای وای میدونی الان ساعت چنده الان حتما کلی نگران شدن شمارشونو بده خبرشون کنم
گوشی که به سمتش دراز شده بود را گرفت
و شماره مادرش را تایپ کرده
مریم دکمه تماس را فشار داد و از جایش بلند شود و شروع کرد صحبت کردن با تلفن.
اتاق عمل باز شد
و تختی که شهاب بیهوش روی آن خوابیده بود بیرون آمد
تخت از کنارمهیا رد شد مهیاچشمانش را محکم بست نمی خواست چیزی ببیند
چشمانش را باز کرد مادر شهاب با گریه همراه تخت حرکت می کرد و پسرش را صدا می کرد
مریم مادرش را روی صندلی نشاند و شانه هایش را ماساژ می داد
ـــ آروم باش مامان باور کن با این کارایی که میکنی هم خودت هم بقیه رو اذیت می کنی آروم باش
ــــ خانم مهدوی
مریم نگاهی به دو مامور پلیس انداخت
چادرش را درست کرد
ـــ بله بفرمایید
ـــ از نیروی انتظامی مزاحمتون شدیم .برادرتون مجروح شدن درسته؟؟
ـــ بله
ـــ حالشون چطوره
ــ خداروشکر خطر رفع شد ولی هنوز بهوش نیومده
ـــ شما میدونید چطور برادرتون چاقو خوردن؟
ــ نخیر ، بیمارستان با ما تماس گرفت ولی ایشون همراشون بود
و با دست اشاره ای به مهیا کرد
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
@ Iranian_Central_Cloudعلمدار.mp3
10.61M
🌹 #علمدار
🌐 نگاهی متفاوت به ایران و رهبران آن
کلیپی بسیار شنیدنی و مهم 🎬
#ابعاد_شخصیتی_امام_خامنه_ای
~~~🔹🍃 🔵 🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
#احکام_محرم_و_نا_محرم
#محرمیت_دختر_زن_از_شوهر_اول_به_شوهر_دوم و پدر شوهر دوم
الف: اگر مردی با زنی که دختری دارد، ازدواج کند، آیا این مرد بر این دختر محرم می شود و برای محرم شدن دخول لازمه یا قبل از نزدیکی و دخول هم محرمند؟
ب: آیا دختر با پدر شوهر دوم محرم است ؟
آیت الله خامنه ای:
الف: با تحقق دخول این مرد به دختر آن زن محرم مىگردد و بدون دخول محرمیتى حاصل نمىگردد.
ب: محرم نمىباشد.
آیت الله مکارم شیرازی:
آیت الله وحید خراسانی: اگر زنى را عقد کند و با او نزدیکى نماید ، دختر و نوه دخترى و پسرى آن زن هرچه پایین روند ، چه در وقت عقد باشند یا بعد به دنیا بیایند ، به آن مرد محرم مى شوند.
اگر با زنى که براى خود عقد کرده نزدیکى نکرده باشد ، تا وقتى که آن زن در عقد او است نمى تواند با دختر او ازدواج کند
ولی تا نزدیکی نکند به دختر او محرم نمی شود و دختر به پدر شوهر مادرش (که دختر از آن شوهر نیست) محرم نمی باشد
آیت الله سیستانی: شوهر مادر بعد از دخول, با دختر محرم است ولى پدر او محرم نیست
آیت الله فاضل لنکرانی:
اگر با مرد بازنی که از شوهر دیگر دختر دارد ازدواج کند؛ بعد از دخول؛ دختر آن زن برای شوهر دوم برای همیشه محرم می شود وقبل از دخول محرمیت دختر نسبت به شوهر دوم حاصل نمی شود.
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌸🍃
🍃🌺🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#خرافات
متاسفانه سال ها است که در بین مردم اعتقادات و باورهایی جریان دارد که همگی از خرافات بوده و هیچگونه منشأ دینی و روایی نداشته و ندارد، باورهایی همچون:
#خارش_کف_دست
اگر کف دست راستتان بخارد، پولی نصیبتان می شود و اگر کف دست چپتان بخارد، پولی از دست می دهید.
#بلند_شدن_از_سمت
بلند شدن از رختخواب از سمت چپ یا به پشت، باعث بد خلقی در آن روز می شود.
#گزبه_سیاه
دیدن یک گربه سیاه در صبح، بد یمن است.
#زیاد_خندیدن
زیاد خندیدن باعث گریه و ناراحتی می شود.
#کلاغ_سیاه
دیدن کلاغ زاغی، نشانه ای از غم و اندوه است.
#افتادن_دندان
اگر شخصی خوابی ببیند که دندانش افتاده است، یکی از اقوامش خواهد مرد.
#ساقه_چایی_در_استکان
اگر در سطح فنجان تفاله چای شناور بماند، نشانه ای از آمدن یک غریبه است.
#قیچی
به هم زدن قیچی باعث دعوا و نزاع خواهد شد.
#لباس_نو
اگر در روز اول سال نو لباس جدید به تن نداشته باشیم، تا آخر سال پول کمی به دست می آوریم.
~~~⚜🍃🍁🍃⚜~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍁
🍃
⚜🍃
🍃⚜ 🍃
🍁🍃⚜🍃⚜🍃⚜🍃🍁
💐کار مهدوی💐
⬅️قسمت نهم
✨به نام خداوند بخشنده ی مهربان
✋سلام بر امام منتظر و سلام بر شما یاران حقیقی حضرت
🌌نیمه های شب یک انسانی بلند میشود برای من و تو و تمام مردم جهان " دعا " می کند.برای من و تو بیشتر دعا می کند. دلش برای گناهان من و تو درد می آید...
✅دلش می خواهد ،ما کارهای خوب بکنیم.دلش می خواهد ما به آن عهدهایی که صبح ها در دعای عهد می خوانیم پای بند باشیم. دلش می خواهد دعا را نخوانیم و برویم ؛و فقط الفاظ را بخوانیم.میخواهد به مفاهیمش هم توجه بکنیم. به مفاهیمش عمل بکنیم.
👌یک چنین انسانی که همان امام زمان هست نیمه های شب برای گناهان من و تو" استغفار " می کند.
❓تا کِی می خواهیم با گناهان خودمان دل حضرت را به درد بیآوریم ،بنشینیم فکر کنیم یک ذره آخرش که چی 😔
😔اینهمه گناه! اینهمه نگاه حرام! غیبت کردن! دروغ گفتن! وقت تلف کردن!
❓تمام اینها آخرش که چی مگر حضرت نگفت "به اندازه ی پیدا کردن لنگه ی کفش تان اگر برای من وقت میگذاشتید من می آمدم "؟!
❓چرا همان وقتی که در شبکه های اجتماعی الکی الکی داریم چرخ می زنیم چرا همان مقدار برای آقا کار نمی کنیم ؟!
❓چرا از استعدادهایمان برای آقا استفاده نمی کنیم؛️تا کِی می خواهیم دل پسر فاطمه را به درد بیآوریم😔
تا کِی می خواهیم اشکش را در بیاوریم تا کِی با هم بنشینیم. یک کم فکر کنیم تا کِی بالاخره؟؟؟...
❓خب مگر نمی شود ثواب کرد؟مگر نمی شود کار خِیْر کرد؟مگر نمی شود آقا را خوشحال کرد؟
✅ بیاییم به هم قول بدهیم از امروز به امام زمان قول بدهیم که آقا من بخاطر تو گناهانم را " ترک " می کنم.
⚠️اگر سخت است یک گناه را ترک کن. یک گناه. آقا من بخاطر تو دیگر " غیبت " نمی کنم. آقا من بخاطر تو دیگر " تهمت " نمی زنم. آقا من بخاطر تو دیگر " دروغ " نمی گویم.بخاطر تو امام زمان...
👌می بخشد ما را مطمئن باش می بخشه😊
✅دارم امیـد عاطفتی از جنـاب دوسـت
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جـرم مـن که او
هرچند پریوش است ولیکن فرشته خوست
👌هر چند آن بالا بالاهاست.کلاس بالاست، اما فرشته خو و مهربان است.
👌پس بیاییم بخاطرامام زمان یکی از گناهانمان را از همین امروز ترک کنیم.
👨مگر آن جوان نبود که پیش آیت اللّه بهجت رفت،شرابخوار بود،آیت اللّه بهجت بخاطرشرابخوار بودن او اصلا به او نگاه نکرد، دل آن جوان لرزید.رفت خانه و هر چی شیشه شراب داشت شکست و خوب شد یک ماه گذشت. بعد از یک ماه دوباره رفت پیش آیت اللّه بهجت،آیت اللّه بهجت آن جوان را گرفت بغل کرد و دم گوشش به اوگفت جوان یک ماه است که امام زمانت را خوشحال کردی😊
👌من و تو هم می توانیم با ترک گناهانمان امام زمانمان را خوشحال کنیم؛ وقتی امام زمانت از تو خوشحال بشود دیگر زندگی مادی و معنوی تو، درس و کارت، همه چی دیگه می افتد روی غلطک و به نحو احسن برگزار می شود
#استاد_عبادی
#کار_مهدوی
~~~🔸🍃☀️🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💎
🍃
☀️🍃
🍃☀️ 🍃
💎🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃💎
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🍃
🌼
﷽
💠#سیره_شهدا
#بیت المال
✨شهید علی صیاد شیرازی✨
🌹 هم زمانش را نوشته بود، هم مکانش را. چند دقیقه، کجا، تهران یا شهرستان. شده بود پانزده برگه ی امتحانی. لیست تمام تلفن های شخصی را که از اداره زده بود، نوشته بود. حساب این چیزها را دقیق داشت. حساب همه اش را.🌹
یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 64
~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌼
🍃
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼