eitaa logo
حیات طیبه
395 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❓سوال: 🔰چرا شب قدر به این نام نامگذاری شده است؟ ✍پاسخ: ✅در ادبیات دینی ما هر یک از آموزه های اسلامی دارای علت و وجهی برای نام گذاری است و نام گذاری آن برخاسته از یک ویژگی یا یک پیوند و رابطه ای است که بین اسم و معنای آن وجود دارد. بنابراین ما باید با معانی مختلف واژه «قدر» آشنا شویم و پیوند و رابطه بین این معانی با شب قدر را بیان کنیم. واژه «قدر» در زبان عربی دارای معانی متعددی است و هر یک از این معانی متعدد می تواند با شب قدر در ارتباط باشد. اینک به مهمترین معانی آن اشاره می شود: یک: قدر به معناي اندازه و مقدار است. همانطور كه در قرآن كريم آمده است: «... قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً »(۱) «... و خدا براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است.» از برخی روایات برمی آید كه شب قدر را از اين رو قدر نامند كه جميع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعيين مي‌شود. چنانکه در قرآن کریم نیز به این مسئله اشاره شده و خداوند متعال فرموده:« فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ»(۲)« در آن شب هر امرى بر اساس حكمت (الهى) تدبير و جدا مى گردد.» 🌺از امام محمد باقر(ع) در خصوص تفسیر این آیه سوال شد حضرت فرمود: « يُقَدَّرُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ كُلُّ شَيْءٍ يَكُونُ فِي تِلْكَ السَّنَةِ إِلَى مِثْلِهَا مِنْ قَابِلٍ خَيْرٍ وَ شَرٍّ وَ طَاعَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ وَ مَوْلُودٍ وَ أَجَلٍ أَوْ رِزْقٍ فَمَا قُدِّرَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ وَ قُضِيَ فَهُوَ الْمَحْتُومُ وَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ الْمَشِيئَة»(۳) « در شب قدر، هر امرى از امور بندگان تا شب قدر سال آينده معين مى گردد، از خير و شر، طاعت و معصيت، ولادت و مرگ و روزى موجودات و هر آن چه در آن سال مقدر گشته حتمى است و خداوند را در آن مشيت است.» دو: قدر به معنای شأن و منزلت است چنانکه در قرآن کریم می خوانیم:« وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه...»(۴) « و خدا را آن گونه كه سزاوار اوست نشناخته و توصيف نكردند.» ☘مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان در خصوص رابطه این معنا با شب قدر وجوه مختلفی نقل نموده از جمله اینکه: الف: در شب قدر، قرآنِ با قدر و منزلت بر پيامبرِ والاقدر و براى امتِ با قدر و ارزش، به واسطه ملكى صاحب قدر، نازل گرديده است. ب: هر كس اين شب را زنده بدارد و إحياء داشته باشد صاحب قدر و منزلت مى گردد. ج: طاعات و عبادات در این شب، قدر و منزلت والا و ثواب زیادی دارند.(۵) سه: معنای دیگر واژه قدر ضیق و تنگی است. به عنوان نمونه در یکی از آیات قرآن می خوانیم:« ...وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ…» (۶)« و كسى كه روزى بر او تنگ است... .» در خصوص رابطه این معنا با شب قدر گفته اند که در این شب با نزول ملائکه الهی زمین تنگ می گردد.(۷) در پایان لازم به ذکر است که جمع بین معانی مذکور منعی ندارد و ممکن است همه آنها در خصوص شب قدر به نوعی صادق باشد. پی نوشت ها: ۱. طلاق(۶۵) آیه ۳. ۲. دخان(۴۴) آیه ۴. ۳. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، ۱۴۰۷ ه ق‌، ج۴، ص ۱۵۷. ۴. أنعام(۶) آیه ۹۱. ۵. طبرسى، فضل بن حسن ، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ش، ج۱۰، ص ۷۸۶. ۶. طلاق(۶۵) آیه ۷. ۷. طبرسى، فضل بن حسن ، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ش، ج۱۰، ص ۷۸۶. ~~~🔸🍃☀️🍃🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💎 🍃 ☀️🍃 🍃☀️ 🍃 💎🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📥 سوال: اگر شخصی در سحر ماه رمضان چیزی بخورد و بعد مشخص شود که بعد از داخل شدن وقت خورده است، تکلیف روزه اش چیست؟ 📤 پاسخ: 1⃣ بدون تحقیق از وقت چیزی بخورد: ✍ آیات خامنه ای، صافی و مکارم: روزه اش باطل ولی کفاره ندارد. ✍ آیت الله زنجانی: اگر آن روز را امساک نکرد، علاوه بر قضا کفاره نیز دارد. ✍ آیت الله بهجت: بنابر احتیاط واجب روزه اش باطل است ولی کفاره ندارد. ✍ بقیه مراجع: اگر حجت شرعی بر داخل شدن وقت اذان صبح هم نداشته، روزه اش باطل است و باید آن روز را امساک کند و بعدا قضا نماید ولی اگر حجت شرعی بر داخل شدن وقت اذان صبح داشته علاوه بر قضا باید کفاره نیز بدهد. [1] 2⃣ با تحقیق و یقین به این که صبح نشده چیزی بخورد: الف) با نگاه کردن به افق تحقیق کند و یقین کند که صبح نشده است بعد بفهمد که صبح بوده: ✍ آیات امام، خامنه ای، سیستانی، نوری، مکارم، بهجت و فاضل: روزه صحیح است. ب) با ابزار مانند نگاه کردن به ساعت و... تحقیق کند و یقین کند صبح نشده اما بعد بفهمد که صبح بوده: ✍ آیات خامنه ای، مکارم و فاضل: روزه صحیح می باشد. ✍ آیات سیستانی، وحید، صافی، زنجانی، نوری،‌ بهجت، تبریزی و خویی: روزه باطل است و باید آن روز را امساک کند بعد قضای روزه را بگیرد و کفاره ندارد. [2] 📚 منابع: [1]. توضیح المسائل 16 مرجع، م 1688؛‌ رهبری: رساله آموزشی، ج 1، ص 361. [2]. امام: تحریر الوسیله، ج 1، کتاب الصوم، القول فیما یترتب علی الافطار، م 12؛ عروه الوثقی مع التعلیقات، ج 2، کتاب الصوم، فصل فی وجوب القضا دون الکفاره؛ منهاج الصالحین، م 1023؛ سیستانی: توضیح المسائل جامع، ج 1، م 2048؛ زنجانی: جزوه استفتائات روزه، س 8؛ صافی: هدایه العباد، کتاب الصوم، م 2336؛ بهجت: وسیله النجاه، م 1132؛ توضیح المسائل 16 مرجع، ج 1، م 1688. ~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼🌿🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂طولانی شدن مراسم شبهای 💠اغلب دست اندرکاران برگزاری مراسم شب های قدر، تصور می کنند برنامه احیاء و قرآن به سر گرفتن، حتما باید تا نزدیک اذان صبح ادامه پیدا کند. 🔸در حالی که در هیچ یک از روایات شب های قدر الزامی برای طولانی شدن اعمال تا نزدیک اذان صبح و در نتیجه مراعات نکردن حال اشخاص، قید نشده است. ✅نکته مهم : اصل پرهیز از افراط و تفریط در انجام و برپایی مراسم شب قدر از الزامات است. ⛔️هیچگاه نباید به گونه ای برنامه ریزی کرد که برنامه های معنوی موجب دلزدگی شرکت کنندگان شود. ~~~🔹🍂🔵🍂🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🔵 🍂 🔵🍂 🍂🔵🍂 ☀️🍂🔵🍂🔵🍂🔵🍂🔵
ناصرالدین‌شاه قاجار در ماه مبارک نامه ای به مرجع تقلید آن زمان به این مضمون نوشت: 😡که من وقتی میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید! ☺️آیت الله العظمی میرزای شیرازی درجواب ناصرالدین شاه نوشت: بسمه تعالی حکم خدا قابل تغییر نیست. لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمی‌توانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مومنین بیهوده ریخته نشود! ✍این 👆، حکایت برخی از این دون پایه ست! یکی به اینها بگه اگر نمی‌تونید مشکلات مردم رو حل کنید حداقل جای خودتون رو به کسی بدید که چاره ساز باشد نه مشکل ساز...! 😏 ~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌸 🍃 🌟🍃 🍃🌺🍃 🌸🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌸
یکی از پسرها جلو امد ــــ ما کار داشتیم که شما داری مزاحم کارمون میشی اخوی و برادر و خنده ای کرد ـــ اونوقت کارتون چی هست ـــ فضولی بهتون نیومده برادر شما به طاعات و عباداتت برس شهاب دستانش را در جیب شلوارش فرو برد با اخم در چشمانِ پسره خیره شد ــــ بله درست میگن، خانم معتمد شما بفرمایید برید منزلتون من هم این جارو جمع جور کنم واینڪه مزاحم ڪار آقایون نباشیم مهیا با تعجب به شهاب نگاه می کرد شهاب برگشت ـــ بفرمایید دیگه برید ــــ چرا خودش بره ما هستیم میرسونیمش ریسکه یه جیگری رو اینطور موقعی تنها تو خیابونــــــ .... شهاب یه طرفش رفت و نگذاشت صحبتش را ادامه دهد . دستش را محکم پیچاند و در گوشش غرید ـــ لازم نیست تویِ عوضی کسیو برسونی و مشتی حواله ی چشمش کرد با این ڪارش مهیا جیغی زد پسرا سه نفر بودند و شهاب تنها شهاب می دانست امشب قرار نیست بخیر بگذرد با هم درگیر شده بودند سه نفر به یک نفر این واقعا یک نامردی بود سخت درگیر بودند یکی از پسرا به جفتیش گفت ــــ داریوش تو برو دخترو بگیر تا خواست تڪان بخورد شهاب پایش را کشید و روی زمین افتاد شهاب رو به مهیا فریاد زد ــــ برید تو پایگاه درم قفل کنید ولی مهیا نمی توانست تکان بخورد شهاب به خاطر او داشت وسط خیابانِ خلوت آن هم نصف شب کتک می خورد با فریاد شهاب به خودش آمد ــــ چرا تکون نمی خورید برید دیگه بلند تر فریاد زد ـــ برید مهیا به سمت پایگاه دوید وارد شد و در راقفل کرد همان اتاقی بود که آن شب وقتی حالش بد شد اینجا خوابیده بود از پنجره نگاهی کرد کسی این اطراف نبود و شهاب بدجور در حال کتک خوردن بود وضعیتش خیلی بد بود تنهاکاری که می توانست انجام دهد این بود ڪه از خودش دفاع می کرد باید کاری می کرد تلفنش هم همراهش نبود نگاهی به اطرافش انداخت گیج بود نمی دانست چی کاری باید انجام دهد از استرس و ترس دستانش یخ کرده بودند با دیدن تلفن به سمتش دوید گریه اش گرفته بود دستانش می لرزید نمی توانست آن را به برق وصل کند دستانش می لرزید وکنترل کردنشان سخت بود اشکانش روی گونه هایش سرازیر شد ـــــ اه خدای من چیکار کنم با هق هق ادامه دارد ~~~🔹💞💚💞🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💞 💕 💞💕 💕💚💕 💞💕💞💕💞💕💞💕💞
در سالن بیمارستان گوشه ای نشسته بود نیم ساعتی می شد که به بیمارستان آمده بودند و شهاب را به اتاق عمل برده بودند با صدای گریه ی زنی سرش را بلند کرد با دیدن مریم همراه یه زن و مردی که حتما مادر و پدر مریم بودند حدس زد که خانواده ی شهاب راخبر کردند با اشاره دست پرستار به طرف اتاق عمل، مریم همراه پدرومادرش به سمت اتاق امدند مریم با دیدن مهیا آن هم با دست و لباسای خونی شوک زده به سمت او آمد ـــ ت تو اینجا چیکار میکنی مهیا ناخواسته چشمه ی اشکش جوشید و اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت ـــ همش تقصیر من بود مادر و پدر شهاب به سمت دخترشان امد ـــ همش تقصیر من بود مریم دست های مهیا رو گرفت ـــ تو میدونی شهاب چش شده ?? حرف بزن جواب مریم جز گریه های مهیا نبود مادر شهاب به سمتش امد ـــ دخترم توروخدا بگو چی شده شهابم حالش چطوره پدر شهاب جلو امد ــ حاج خانم بزار دختره بشینه برامون توضیح بده حالش خوب نیست مهیا روی صندلی نشست مریم هم کنارش جای گرفت مهیا با گریه همه چیزرا تعریف کرد نفس عمیقی کشید و روبه مریم که اشک هایش گونه هایش را خیس کرده بود گفت ـــ باور کن من نمی خواستم اینطور بشه اون موقع ترسیده بودم فقط می خواستم یکی کمک کنه مریم دستانش را فشار داد ـــ میدونم عزیزم میدونم در اتاق عمل باز شد همه جز مهیا به سمت اتاق عمل حمله کردند مریم اولین شخصی بود که به دکتر رسید ــــ آقای دکتر حال داداشم چطوره؟؟ ــــ نگران نباشید با اینکه زخمشون عمیق بود ولی پسر قویی هست خداروشکرخطر رفع شد مادر شهاب اشک هایش را پاک کرد ــــ میتونم پسرمو ببینم ـــ اگه بهوش اومد انتقالش میدن بخش اونجا میتونید ببینیدشون مریم تشکری کرد مهیا نفس آسوده ای کشید رو صندلی نشست مریم نگاهی به مهیا که از ترس رنگ صورتش پریده بود سردرد شدید مهیا را اذیت کرده بود با دستانش سرش را محکم فشار می داد با قرار گرفتن لیوان آبی مقابلش، سرش را بالا گرفت نگاهی به مریم که با لبخند اشاره ای به لیوان می کرد انداخت لیوان را گرفت تشکری کرد و آن را به دهانش نزدیک کرد ـــ حالت خوبه عزیزم ــــ نه اصلا خوب نیستم مریم با اینکه حال خودش تعریفی نداشت و نگر ان برادرش بود که تا الان به هوش نیامده اما باید کسی به مهیا که شاهد همه اتفاقات بود دلداری می داد ـــ من حتی اسمتم نمیدونم ـــ مهیا ـــ چه اسم قشنگی مهیا بی رمق لبخندی زد ـــ نگا مهیا جان برای اتفاقی که افتاده خودت رو مقصر ندون هر کی جای تو بود شهاب حتما اینکارو می کرد اصلا ببینم خونوادت میدونن که اینجایی مهیا فقط سرش را به دو طرف تکان داد ـــ ای وای میدونی الان ساعت چنده الان حتما کلی نگران شدن شمارشونو بده خبرشون کنم گوشی که به سمتش دراز شده بود را گرفت و شماره مادرش را تایپ کرده مریم دکمه تماس را فشار داد و از جایش بلند شود و شروع کرد صحبت کردن با تلفن. اتاق عمل باز شد و تختی که شهاب بیهوش روی آن خوابیده بود بیرون آمد تخت از کنارمهیا رد شد مهیاچشمانش را محکم بست نمی خواست چیزی ببیند چشمانش را باز کرد مادر شهاب با گریه همراه تخت حرکت می کرد و پسرش را صدا می کرد مریم مادرش را روی صندلی نشاند و شانه هایش را ماساژ می داد ـــ آروم باش مامان باور کن با این کارایی که میکنی هم خودت هم بقیه رو اذیت می کنی آروم باش ــــ خانم مهدوی مریم نگاهی به دو مامور پلیس انداخت چادرش را درست کرد ـــ بله بفرمایید ـــ از نیروی انتظامی مزاحمتون شدیم .برادرتون مجروح شدن درسته؟؟ ـــ بله ـــ حالشون چطوره ــ خداروشکر خطر رفع شد ولی هنوز بهوش نیومده ـــ شما میدونید چطور برادرتون چاقو خوردن؟ ــ نخیر ، بیمارستان با ما تماس گرفت ولی ایشون همراشون بود و با دست اشاره ای به مهیا کرد ادامه دارد ~~~🔹💞💚💞🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💞 💕 💞💕 💕💚💕 💞💕💞💕💞💕💞💕💞
@ Iranian_Central_Cloudعلمدار.mp3
10.61M
🌹 #علمدار 🌐 نگاهی متفاوت به ایران و رهبران آن کلیپی بسیار شنیدنی و مهم 🎬 #ابعاد_شخصیتی_امام_خامنه_ای ~~~🔹🍃 🔵 🍃🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و پدر شوهر دوم الف: اگر مردی با زنی که دختری دارد، ازدواج کند، آیا این مرد بر این دختر محرم می شود و برای محرم شدن دخول لازمه یا قبل از نزدیکی و دخول هم محرمند؟ ب: آیا دختر با پدر شوهر دوم محرم است ؟ آیت الله خامنه ای: الف: با تحقق دخول این مرد به دختر آن زن محرم مى‌گردد و بدون دخول محرمیتى حاصل نمى‌گردد. ب: محرم نمى‌باشد. آیت الله مکارم شیرازی: آیت الله وحید خراسانی: اگر زنى را عقد کند و با او نزدیکى نماید ، دختر و نوه دخترى و پسرى آن زن هرچه پایین روند ، چه در وقت عقد باشند یا بعد به دنیا بیایند ، به آن مرد محرم مى شوند. اگر با زنى که براى خود عقد کرده نزدیکى نکرده باشد ، تا وقتى که آن زن در عقد او است نمى تواند با دختر او ازدواج کند ولی تا نزدیکی نکند به دختر او محرم نمی شود و دختر به پدر شوهر مادرش (که دختر از آن شوهر نیست) محرم نمی باشد آیت الله سیستانی: شوهر مادر بعد از دخول, با دختر محرم است ولى پدر او محرم نیست آیت الله فاضل لنکرانی: اگر با مرد بازنی که از شوهر دیگر دختر دارد ازدواج کند؛ بعد از دخول؛ دختر آن زن برای شوهر دوم برای همیشه محرم می شود وقبل از دخول محرمیت دختر نسبت به شوهر دوم حاصل نمی شود. ~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌸 🍃 🌸🍃 🍃🌺🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
متاسفانه سال ها است که در بین مردم اعتقادات و باورهایی جریان دارد که همگی از خرافات بوده و هیچگونه منشأ دینی و روایی نداشته و ندارد، باورهایی همچون: اگر کف دست راستتان بخارد، پولی نصیبتان می شود و اگر کف دست چپتان بخارد، پولی از دست می دهید. بلند شدن از رختخواب از سمت چپ یا به پشت، باعث بد خلقی در آن روز می شود. دیدن یک گربه سیاه در صبح، بد یمن است. زیاد خندیدن باعث گریه و ناراحتی می شود. دیدن کلاغ زاغی، نشانه ای از غم و اندوه است. اگر شخصی خوابی ببیند که دندانش افتاده است، یکی از اقوامش خواهد مرد. اگر در سطح فنجان تفاله چای شناور بماند، نشانه ای از آمدن یک غریبه است. به هم زدن قیچی باعث دعوا و نزاع خواهد شد. اگر در روز اول سال نو لباس جدید به تن نداشته باشیم، تا آخر سال پول کمی به دست می آوریم. ~~~⚜🍃🍁🍃⚜~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🍁 🍃 ⚜🍃 🍃⚜ 🍃 🍁🍃⚜🍃⚜🍃⚜🍃🍁
💐کار مهدوی💐 ⬅️قسمت نهم ✨به نام خداوند بخشنده ی مهربان ✋سلام بر امام منتظر و سلام بر شما یاران حقیقی حضرت 🌌نیمه های شب یک انسانی بلند می‌شود برای من و تو و تمام مردم جهان " دعا " می کند.برای من و تو بیشتر دعا می کند. دلش برای گناهان من و تو درد می آید... ✅دلش می خواهد ،ما کارهای خوب بکنیم.دلش می خواهد ما به آن عهدهایی که صبح ها در دعای عهد می خوانیم پای بند باشیم. دلش می خواهد دعا را نخوانیم و برویم ؛و فقط الفاظ را بخوانیم.میخواهد به مفاهیمش هم توجه بکنیم. به مفاهیمش عمل بکنیم. 👌یک چنین انسانی که همان امام زمان هست نیمه های شب برای گناهان من و تو" استغفار " می کند. ❓تا کِی می خواهیم با گناهان خودمان دل حضرت را به درد بیآوریم ،بنشینیم فکر کنیم یک ذره آخرش که چی 😔 😔اینهمه گناه! اینهمه نگاه حرام! غیبت کردن! دروغ گفتن! وقت تلف کردن! ❓تمام اینها آخرش که چی مگر حضرت نگفت "به اندازه ی پیدا کردن لنگه ی کفش تان اگر برای من وقت میگذاشتید من می آمدم "؟! ❓چرا همان وقتی که در شبکه های اجتماعی الکی الکی داریم چرخ می زنیم چرا همان مقدار برای آقا کار نمی کنیم ؟! ❓چرا از استعدادهایمان برای آقا استفاده‌ نمی کنیم؛️تا کِی می خواهیم دل پسر فاطمه را به درد بیآوریم😔 تا کِی می خواهیم اشکش را در بیاوریم تا کِی با هم بنشینیم. یک کم فکر کنیم تا کِی بالاخره؟؟؟... ❓خب مگر نمی شود ثواب کرد؟مگر نمی شود کار خِیْر کرد؟مگر نمی شود آقا را خوشحال کرد؟ ✅ بیاییم به هم قول بدهیم از امروز به امام زمان قول بدهیم که آقا من بخاطر تو گناهانم را " ترک " می کنم. ⚠️اگر سخت است یک گناه را ترک کن. یک گناه. آقا من بخاطر تو دیگر " غیبت " نمی کنم. آقا من بخاطر تو دیگر " تهمت " نمی زنم. آقا من بخاطر تو دیگر " دروغ " نمی گویم.بخاطر تو امام زمان... 👌می بخشد ما را مطمئن باش می بخشه😊 ✅دارم امیـد عاطفتی از جنـاب دوسـت کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست دانم که بگذرد ز سر جـرم مـن که او هرچند پریوش است ولیکن فرشته خوست 👌هر چند آن بالا بالاهاست.کلاس بالاست، اما فرشته خو و مهربان است. 👌پس بیاییم بخاطرامام زمان یکی از گناهانمان را از همین امروز ترک کنیم. 👨مگر آن جوان نبود که پیش آیت اللّه بهجت رفت،شرابخوار بود،آیت اللّه بهجت بخاطرشرابخوار بودن او اصلا به او نگاه نکرد، دل آن جوان لرزید.رفت خانه و هر چی شیشه شراب داشت شکست و خوب شد یک ماه گذشت. بعد از یک ماه دوباره رفت پیش آیت اللّه بهجت،آیت اللّه بهجت آن جوان را گرفت بغل کرد و دم گوشش به اوگفت جوان یک ماه است که امام زمانت را خوشحال کردی😊 👌من و تو هم می توانیم با ترک گناهانمان امام زمانمان را خوشحال کنیم؛ وقتی امام زمانت از تو خوشحال بشود دیگر زندگی مادی و معنوی تو، درس و کارت، همه چی دیگه می افتد روی غلطک و به نحو احسن برگزار می شود ~~~🔸🍃☀️🍃🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💎 🍃 ☀️🍃 🍃☀️ 🍃 💎🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🍃 🌼 ﷽ 💠 المال ✨شهید علی صیاد شیرازی✨ 🌹 هم زمانش را نوشته بود، هم مکانش را. چند دقیقه، کجا، تهران یا شهرستان. شده بود پانزده برگه ی امتحانی. لیست تمام تلفن های شخصی را که از اداره زده بود، نوشته بود. حساب این چیزها را دقیق داشت. حساب همه اش را.🌹 یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 64 ~~~🔹🍃🌸🍃🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌼 🍃 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠شرح دعای شریف افتتاح💠 🌹فراز هفتم ☘اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَک عَنْ ذَنْبِی وَ تَجَاوُزَک عَنْ خَطِیئَتِی وَ صَفْحَک عَنْ ظُلْمِی وَ سَتْرَک عَلَی قَبِیحِ عَمَلِی وَ حِلْمَک عَنْ کثِیرِ جُرْمِی عِنْدَ مَا کانَ مِنْ خَطَإی وَ عَمْدِی،أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَک مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْک الَّذِی رَزَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِک وَ أَرَیْتَنِی مِنْ قُدْرَتِک وَ عَرَّفْتَنِی مِنْ إِجَابَتِک فَصِرْتُ أَدْعُوک آمِناً وَ أَسْأَلُک مُسْتَأْنِساً لَا خَائِفاً وَ لَا وَجِلًا مُدِلًّا عَلَیْک فِیمَا قَصَدْتُ فِیهِ إِلَیْک، فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّی عَتَبْتُ به جهلی عَلَیْک وَ لَعَلَّ الَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَخَیْرٌ لِی لِعِلْمِک بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ فَلَمْ أَرَ مَوْلًی کرِیماً أَصْبَرَ عَلَی عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْک عَلَیَّ💠 🌼خدایا!چشم پوشی تو از گناهم،و گذشتت از خطاکاری ام،و روی گردانی تو از ستم من، و پرده کِشی ات بر کارهای زشتم،و بردباری ات از بزهکارهای زیادم در هنگامه ای که مرتکب خطا می‌شدم و یا با قصد،بدی می‌کردم،مرا به طمع انداخت تا از تو چیزی بخواهم که مستحق آن نیستم؛ همان چیزی که از رحمتِ خویش روزی‌ام کردی و از قدرتت به من نشان دادی و از پاسخ دادنت، به من شناساندی.🌼 ◀️[نتیجه تمام این خوبی‌های تو این شد که] من اکنون با احساس امنیت، تو را می‌خوانم و در حالی که با تو انس گرفته‌ام از تو درخواست می‌کنم.نه تنها از تو نمی ترسم و بیمناک نیستم، بلکه نسبت به آنچه قصد کرده ام، بر تو جرأت دارم و ناز می‌کنم؛تا جایی که اگر آنچه را می‌خواستم، دیر به دستم می‌رسید، از سرِ جهلم بر تو پرخاش می‌کردم و حال آن که چه بسا تأخیرِ آن چیز، به نفع من بود؛چرا که تو نسبت به سرانجام کارها عالِمی.من سرپرست بزرگواری، بردبارتر از تو،نسبت به خودم ندیدم که بر بنده ای که هیچ خوبی در وجودش نیست،صبر کند. ✅نکته ها ◀️«صفح» به معنای روی گردانی و نادیده گرفتن است. راغب در مفردات خاطر نشان می‌کند که صفح کامل تر از «عفو» است؛چراکه گاهی انسان می‌بخشد و عفو می‌کند،ولی نادیده نمی گیرد و صفح نمی کند.ولی از این فراز دعای افتتاح روشن می‌شود که خداوند متعال نسبت به بندگانش،هم عفو و بخشش دارد،و هم صفح و نادیده گرفتن.(اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَک عَنْ ذَنْبِی... وَ صَفْحَک عَنْ ظُلْمِی) ◀️به دست آوردن توفیق برای مناجات و راز و نیاز با خدای متعال،به معنای پاک بودن از گناهان و خطا و ستم نیست؛ بلکه ناشی از گذشت و نادیده گرفتن و پرده پوشیِ الهی نسبت به بدی‌های ما است.(اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَک عَنْ ذَنْبِی وَ تَجَاوُزَک عَنْ خَطِیئَتِی وَ صَفْحَک عَنْ ظُلْمِی وَ سَتْرَک عَلَی قَبِیحِ عَمَلِی وَ...،أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَک) ◀️طمع انسان نسبت به درگاه خدای بخشنده، باید ناشی از نگاه به «رحمت»،«قدرت» و «اجابت» الهی باشد.(أَطْمَعَنِی...الَّذِی رَزَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِک وَ أَرَیْتَنِی مِنْ قُدْرَتِک وَ عَرَّفْتَنِی مِنْ إِجَابَتِک) ◀️درخواست ما از خدای حکیم نباید با نگاه استحقاق همراه باشد؛ بلکه باید بدانیم که ما مستحق آنچه درخواست می‌کنیم نیستیم، ولی خداوند از سرِ رحمت خود به ما عطا می‌کند. (أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَک مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْک الَّذِی رَزَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِک) ◀️بی تابی به هنگام دیر رسیدن به خواسته ها، به سبب جهل انسان است.(فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّی عَتَبْتُ بجهلی عَلَیْک) ◀️خیرِ انسان همیشه در کامروایی او نیست. (وَ لَعَلَّ الَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَ خَیْرٌ) ◀️«مُدِلّ» اسم فاعل از واژه «دلل» و به معنای کسی است که به سبب اطمینان به دوستی کسی، نسبت به او جرأت پیدا می‌کند و بر او ناز می‌نماید.(مُدِلًّا عَلَیْک فِیمَا قَصَدْتُ فِیهِ إِلَیْک) یکی از حکمت‌های تأخیر در اجابت دعا این است که خداوند حکیم،عالم به پایان کارها است و می‌داند که اگر انسان زود به خواسته اش برسد، گرفتار بدی و شر می‌شود. از این رو حاجتش را با تأخیر روا می‌کند. (وَ لَعَلَّ الَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَخَیْرٌ لِعِلْمِک بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ) 🔵پیام ها 🍃۱.اگر قرار باشد به بدی‌های خود نگاه کنیم، ناامید شده و به راز و نیاز با خدای مهربان نخواهیم پرداخت؛ولی اگر به خوبی‌های پرودگار نگاه کنیم، به طمع می‌افتیم و دست دعا و درخواست به درگاه او بلند می‌کنیم.(اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَک...وَ تَجَاوُزَک... وَ صَفْحَک...وَ سَتْرَک...وَ حِلْمَک...أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَک)
🍃۲.اقتضای دوری از جهل اینست که برای رسیدن به خواسته‌ها عجله نکنیم.(فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّی عَتَبْتُ بجهلی عَلَیْک) ۳ 🍃. لطف و رحمت خدای متعال به ما نباید سبب شود که نسبت به جایگاه والای پروردگار، انس نابجا پیدا کرده و بر خدا ناز کنیم. (أَدْعُوک آمِناً وَ أَسْأَلُک مُسْتَأْنِساً لَا خَائِفاً وَ لَا وَجِلًا مُدِلًّا عَلَیْک) ۴ 🍃. در رابطه خود با خدا، باید خداوند را کریم و بزرگوار بدانیم و از سویی بدی هایمان را فراموش نکنیم و بدانیم هرچه خوبی است از جانب خدا است. (فَلَمْ أَرَ مَوْلًی کرِیماً أَصْبَرَ عَلَی عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْک عَلَیَّ) ۵ 🍃. خدای کریم بر بدی‌های بنده لئیم صبر می‌کند؛ ما نیز از خداوند بیاموزیم و نسبت به بدی‌های دیگران صبر پیشه کنیم تا به کرامت و بزرگواری برسیم. (فَلَمْ أَرَ مَوْلًی کرِیماً أَصْبَرَ عَلَی عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْک عَلَیَّ) ~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 🌸 🍃 🌟🍃 🍃🌺🍃 🌸🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌸
مهیا از جایش بلند شد ـــ س سلام ـــ سلام .شما همراه آقای مهدوی بودید ــ بله ـــ اسم و فامیلتون ـــ مهیا رضایی ـــ خب تعریف کنید چی شد؟ و به سرباز اشاره کرد که گفته های مهیا را یاداشت کنه مهیا با تمام جزئیات برای مامور توضیح داد حالش اصلا خوب نبود وسط صحبت ها گریه اش گرفته بود ـــ شما گفتید که رفتید تو پایگاه ـــ بله ـــ چرا رفتید میتونستید بمونید و کمکشون کنید مامور چیزی را گفت که مهیا به خاطر این مسئله عذاب وجدان گرفته بود ـــ خودش گفت .منم اول نخواستم برم ولی خودش گفت که برم ـــ خب خانم رضایی طبق قانون شما باید همراه ما به مرکز بیاید و تا اینکه آقای مهدوی بهوش بیان و صحبت های شمارا تایید کنه شوک بزرگی برای مهیا بود یعنی قرار بود بازداشت بشه نمی توانست سر پا بایستد سر جایش نشست ـــ یعنی چی جناب .همه چیو براتون توضیح داد برا چی می خوای ببریش محمد آقا پدر مریم به سمت دخترش آمد شهین خانم با دیدن همسرش آن را مخاطب قرار داد ــــ محمد آقا بیا یه چیزی بگو می خوان این دخترو ببرن با خودشون یه کاری بکن محمد آقا نزدیک شد ـــ سلام خسته نباشید من پدر شهاب هستم ما از این خانم شکایتی نداریم ـــ ولی .. مریم کنار مهیا ایستاد ـــ هر چی ما راضی نیستیم ــــ هر جور راحتید ما فردا هم مزاحم میشیم ان شاء الله که بهتر بشن ـــ خیلی ممنون مهیا خجالت زده سرش را پایین انداخت انتظار برخورد دیگه ای از این خانواده داشت ولی الان تمامیه معادلاتش بهم خورده بود ـــ مهیا مادر مهیا با شنیدن اسمش سرش را بلند کرد مادرش همراه پدرش به سمتش می آمدن پدرش روی ویلچر نشسته بود . دلش گرفت بازم باعث خرابی حال پدرش شده بودن چون هر وقت پدرش ناراحت یا استرس به او وارد می شد دیگر توانایی ایستادن روی پاهایش را نداشت و باید از ویلچر استفاده می کرد مهیا با فرود آمدن در آغوش آشنایی که خیلی وقت است احساسش نکرده بود به خودش آمد آرامشی که در آغوش مادرش احساس کرد آن را ترقیب کرد که خودش را بیشتردرآغوش مادرش غرق کند ـــ آقای رضایی شما اینجا چیکار می کنید همه با شنیدن صدای محمد آقا سرهایشان به طرف احمد آقا چرخید ــــ سلام آقای مهدوی خوب هستید من پدر مهیام . نمیدونم چطور ازتون تشکرکنم دخترتون تماس گرفت و مقداری از قضیه رو تعریف کرد ، من مدیون شما و پسرتون هستم ـــ نه بابا این چه حرفیه شهاب وظیفه ی خودشو انجام داد ماشاء الله مهیا خانم چقدر بزرگ شدن مهیا با تعجب این صحنه را تماشا می کرد شهین خانم روبه دخترش گفت ـــ مریم میدونستی مهیا دختر آقای رضاییه ؟ ـــ منم نمی دونستم ولی اون روز که حال آقای رضایی بد شده بود منو شهاب رسوندیمش بیمارستان اونجا دونستم مهلا خانم با تعجب پرسید ــــ شما رسوندینش ـــ بله مهیا پیش ما تو هیئت بود اونجا خیلی گریه کرد و نگران حال آقای رضایی بودن حتی از هوش رفت بعد اینکه حالش بهتر شد منو شهاب آوردیمش مهیا زیر لب غرید ـــ گندت بزنن باید همه چیو تعریف می کردی اما مهلا خانم و احمد آقا با ذوقی که سعی در پنهان کردنش داشتن به مهیا نگاه می کردند. مهیا روی تختش دراز کشیده بود یک ساعتی بود که به خانه برگشته بودند در طول راه هیچ حرفی میان اون و مادرو پدرش زده نشد با صدای در به خودش آمد ـــ بیا تو احمد آقا در را آرام باز کرد و سرش را داخل آورد ـــ بیدارت کردم بابا مهیا لبخند زوری زد ــ بیدار بودم مهیا سر جایش نشست احمد آقا کنارش جا گرفت دستان دخترکش را میان دست های خود گرفت ـــ بهتری بابا ـــ الان بهترم ــــ خداروشڪر خدا خیلی دوست داشت ڪه پسر آقای مهدوی رو سر راهت گذاشت خدا خیرش بده پسر رعناییه ــــ اهوم ـــ تازه با آقای مهدوی تلفنی صحبت کردم مثل اینکه آقا پسرشون بهوش اومده فردا منو مادرت می خوایم بریم عیادتش تو هم میای؟ مهیا سرش را پایین انداخت ــــ نمیدونم فڪ نڪنم احمد آقا از جایش بلند شد بوسه ای بر روی موهای دخترش کاشت ـــ شبت بخیر دخترم ـــ شب شما هم بخیر قبل از اینکه احمد آقا در اتاق را ببندد مهیا صدایش کرد ـــ بابا ـــ جانم ــ منم میام احمد آقا لبخندی زد و سرش را تکان داد ــ باشه دخترم پس بخواب تا فردا سرحال باشی مهیا سری تکان داد و زیر پتو رفت آشفته بود نمی دانست فردا قراره چه اتفاقی بیفتی شهاب چطور با او رفتار می کند ادامه دارد ~~~🔹💞💚💞🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💞 💕 💞💕 💕💚💕 💞💕💞💕💞💕💞💕💞
ــــ مهیا زودتر الان آژانس میرسه ــــ اومدم شالش را روی سرش گذاشت کیفش را برداشت و به سمت بیرون رفت پدرش دم در منتظرش بود با رسیدن مهیا سه تایی سوار ماشین شدن سر راه دست گلی خریدن با رسیدن به بیمارستان نگاهی به اطراف انداخت دیشب ڪه اینجا آمده بود اصلا حواسش نبود که کجا اومده بود به سمت ایستگاه پرستاری رفت ـــ سلام خسته نباشید ـــ سلام عزیزم خیلی ممنون ـــ اتاق آقای مهدوی ، شهاب مهدوی پرستار چیزی رو تایپ کرد ـــ اتاق 137 ـــ خیلی ممنون به طرف اتاق رفتن دم در نفس عمیقی کشید در را زدن و وارد شدن مهیا با دیدن افراد داخل اتاق شالش رو جلو آورد ـــ اوه اوه اوضاع خیطه جلو رفتن و با همه سلام علیک کردن . شهاب هم با خوش رویی جواب سلام واحوالپرسی احمد آقا و مهلا خانم رو داد و در جواب سرتکان دادن مهیا آن هم سرش را تکان داد مهیا و مادرش در گوشه ای کنار بقیه خانم ها رفتن احمد آقا هم کنار بقیه مردا ایستاد مهیا تو جمع همه خانم و دخترای چادری غریبگی می کرد برای همین ترجیح داد گوشه ای ساڪت بایستد ـــ مریم معرفی نمی ڪنی؟ مهیا به دختر چادری که قیافه بانمک و مهربانی داشت چشم دوخت مریم به طرف مهیا آمد و دستش را روی شانه مهیا گذاشت ـــ ایشون مهیا خانمه گله تازه پیداش ڪردم دوست خوبے میتونہ باشہ درست میگم دیگه مهیا لبخندی زد ــــ خوشبختم مهیا جان من سارا دختر خالہ ی مریم هستم به دختری که با اخم نظاره گرشان بوداشاره کرد ـــ این هم نرجس دختر عمه مریم ـــ خوشبختم گلم ـــ چند سالته مهیا ؟چی می خونی؟؟ ـــ من ۲۲سالمه گرافیڪ میخونم سارا با ذوق گفت : ــــ وای مریم بدو بیا مریم جعبه کیکو کنار گذاشت ـــ چی شده دختر ـــ یکی پیدا کردم طرح های مراسم محرم و برامون بزنه مریم ذوق زده گفت ـــ واقعا کی هست؟ ـــ مهیا خانم گل .گرافیک میخونه ـــ جدی مهیا ــــ آره ــــ حاج آقا با صدای مریم حاج آقایی که کنار شهاب ایستاده بود سنش تقریبا سی و خورده ای بود سرش را بلند کرد ـــ بله خانم مهدوی ـــ من یکی رو پیدا کردم که طرح های پوستر و بنررارو برامون بزنه ـــ جدی ؟ ڪی ؟ ـــ مهیا خانم به مهیا اشاره کرد مهیا شوڪه بود همه به او نگاه می کردند مخالفتی نکرد دوست داشت این کارو انجام بدهد براش جالب بود مهیا لبخندی زد ـــ زحمت میشه براشون مهیا با لبخند گفت : ـــ نه این چه حرفیه فقط نوشته ها رو برام بفرستید براتون آماده می کنم ادامه دارد ~~~🔹💞💚💞🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut 💞 💕 💞💕 💕💚💕 💞💕💞💕💞💕💞💕💞
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج منتظریم آقا جان . جان ناقابل خود را فدایت سازیم ~~~🔹🍃 🔵 🍃🔹~~~ 🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/malakut