eitaa logo
حیات طیبه
424 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۵ (تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران) 🔺 تجربه‌گر در پی حذف برخی قسمت‌ها توسط ارشاد و نامفهوم شدن برخی قسمت‌های آن و همچنین بیان برخی مطالب گفته نشده، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته‌ است و استاد امینی‌خواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان می‌دارد. مروری بر نکات جلسه پنجم: 🔻 نورانی ترین قطعه سلام در نماز 🔻 به من گفتند:هرچه به مضجع اهل بیت نزدیک تر شوی بیشتر در معرض نوری. 🔻 شهداء عند ربهم یرزقون هستند تا آخر 🔻 نور شما را طاهر می‌کند. 🔻 با روضه خانه‌هایتان را نورانی کنید. 🔻 چرا نور کربلا از همه بیشتر است؟ 🔻 کربلا، اوج نور افشانی خدا 🔻 چگونه به نور برسیم؟ 🔻 حیوانات وحشی به من حمله کردند. 🔻 اذکاری که شیاطین را دور می‌کرد! 🔻 تمثیل شیطان در قالب چهره یک زن در بالین پیرمرد روحانی 🔻 فریاد کشیدن زن شیطانی با هر دفعه که ذکر میگفتم. 🔻 تاثیر شیطان در تصمیم‌گیری دکترها برای انتقال من به بخش زنان 🔻 شوخی و خنده‌های پرستاران با نامحرم باعث آزار بیماران می‌شد. •┈✾•🌿🌺🌿•✾┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍂 🌺 🍂🍃 🍃🌺🍂 🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
فاطمه، مادر سید رضی (مؤلف نهج البلاغه) و سید مرتضی، كه هر دو از دانشمندان بزرگ شیعه هستند، بانویی پاكدامن و زاهد بود كه روزهای گرم را روزه می‌گرفت و در تاریكی شب‌ها، به عبادت خداوند می‌پرداخت. مرحوم شیخ مفید - رحمةالله علیه - كه از بزرگ‌ترین علمای شیعه است و تمام متأخرین از او استفاده كرده‌اند، شبی در عالم رؤیا دید كه حضرت فاطمه سلام الله علیه، دست امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را گرفته، وارد مسجد شدند و به شیخ مفید فرمودند: «فرزندانم را بپذیر و به آنها «فقه» بیاموز!» شیخ مفید از خواب بیدار می‌شود و شگفت زده با خود فكر می‌كند كه موضوع چیست؟! هنگامه‌ی درس فرا می‌رسد و شیخ مثل هر روز به محل تدریس می‌رود. در آغاز درس، خانمی به همراه دو فرزندش وارد مسجد می‌شوند و به نزدیك شیخ مفید می‌روند. مادر به استاد می‌گوید: «فرزندانم را بپذیر و به آنها «فقه» بیاموز!» شیخ مفید كه راز خوابش را فهمیده بود، مشغول تعلیم آن دو كه كسی جز «سید رضی» و «سید مرتضی» نبودند، شد و سرانجام آن دو بزرگوار، از علمای بزرگ شیعه شدند كه هر دو، آثار بزرگ علمی، فقهی و تفسیری مفیدی از خود به یادگار گذاشته‌اند. همه‌ی این ارزش‌ها، مرهون ایمان، اخلاص و پاكی مادرشان، «فاطمه» بود. سید رضی، خود درباره‌ی مادرش می‌گوید: لَوْ کانَ مِثْلُک کلَّ امٍّ بَرَةً غَنی الْبَنُونُ بِهْا عَنِ الآباءِ «اگر همه‌ی مادران، به خوبی، پاكی و وظیفه شناسی او بودند، فرزندانشان به پدر نیازی نداشتند.»(1) پی‌نوشت‌ها: 1. اعیان الشیعه، ج43، ص 253. 📙شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه https://eitaa.com/hayat_tayyebe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「﷽」 سلمه الله 📹 لازم نیست به تو برسد، به خودش برسد کافیست. 📝بیان خاطره ای عبرت آموز از آیت الله (ره) ┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍃 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 همه آغازها از خداست 🎙 عالَم با اسم رب شروع شده است. خدای تبارک و تعالی عالَم را با اسم خودش شروع کرده است. بنای عالَم با اسم خداست. و انسان که یک عالَمی است، اول تعلیمی که به او می‌شود و اول برنامه‌ای که برای رسول اکرم آمده است این است که إِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ. نه همین طور قرائت کن، نه همین طور درس بخوانید، نه همین طور ترویج بکنید، نه همین طور منبر بروید، نه همین طور تبلیغ بکنید؛ درس بخوانید به اسم رب. برنامه است. تبلیغ بکنید به اسم رب. منبر بروید به اسم رب. گوش کنید به اسم رب. صحبت کنید به اسم رب. که اگر اسم رب را از اشیا جدا کنند، به یک معنا هیچ هستند و هیچ می‌شوند. همه آغازها از خداست. با اسم رب عالَم شروع شده است؛ و با اسم رب ختم می‌شود. وباسمائک التی ملأت ارکان کل شیء ┈••✾•🍁🌴🍁•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌴 🍁 🌴🍁 🍁🌴🍁 🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟نگاه به چهره على (علیه السلام )   🌷حضرت سلمان (ع ) فرمود: يك روز خدمت حضرت رسول اللّه (ص ) مشرف شدم ، ديدم حضرت در حال سجده هستند و كلماتى را مى فرمايند. خوب كه گوش دادم شنيدم مى فرمايد:  اِلهى بِحَقِّ علىِّ خَفّف عَلىَّ اَوزارى  خدايا بحق على (ع ) قسمت مى دهم گناهانى را كه بر دوش من گذاشته اند سبك گردان . سلمان مى گويد: من تعجب كردم . صبر كردم تا حضرت سر از سجده برداشت بعد عرضكردم يا رسول اللّه شما خدا را بحق على (ع ) قسم مى دهد؟ 🌷حضرت فرمود: اى سلمان اگر مى خواهى مقام على (ع ) برايت ظاهر و واضح گردد برو به بقيع و صدا بزن بندار. وقتى او را ديدى مقام على (ع ) را از او بپرس . 🌷سلمان مى گويد: وارد بقيع شدم و صدا زدم بندار، ناگهان شخص عظيم الجثه اى را در كنارم مشاهده كردم از احوالاتش جويا شدم ؟! 🌷گفت : من يكى از يهوديهاى مدينه بودم . لكن در دل محبت على (ع ) را داشتم . بطوريكه هرروز صبح مى آمدم كنار راه مى ايستادم تا آقاعلى (ع ) از منزل بيرون آيد و جمال نورانى او را زيارت كنم . 🌷يكروز صبح كه از منزل بيرون آمدم و بسر راه حضرتش ايستادم خبرى نشد پرس جوئى كردم گفتند آقا على (ع ) به مسجد تشريف برده اند من از ترس ‍ مسلمانها جراءت نمى كردم وارد مسجد شوم . و تا جمال آقا را زيارت نمى كردم ممكن نبود دنبال كار روم . 🌷لذا آمدم محاذى در مسجد ايستادم باميد آنكه شايد چشمم بجمال نورانيش بيفتد. بمجرد آنكه محاذى در آمدم ديدم آقا على (ع ) در ميان مسجد است از جاى خود حركت كرد و نگاهى بطرف من فرمود مثل اينكه ميدانست من منتظر ديدن اويم . 🌷من هم جمال دل آراى او را زيارت كردم و پى كارم رفتم تا اينكه اجلم رسيد و در حال كفر از دنيا رفتم و مرا به آتش مبتلا نمودند و لكن قريب به يك ميل آتش از من دور است و بمن صدمه اى وارد نمى كند بخاطر اينكه در دلم محبت على (ع ) است . 🌷پيغمبر اكرم (ص ) فرمود:  حبّ علىٌ ايمان و بعضه كفرٌ و نفاق  محبت على (ع ) ايمان و بغض و دشمنى با او كفر و نفاق است . و نيز فرمود: لواجتمع الناس على حبه ما خلق اللّه النار  اگر همه مردم محبت على (ع ) را داشتند خداوند آتش جهنم را خلق نمى كرد.   📚كرامات العلويه جلد اول حجة الاسلام والمسلمين شيخ على ميرخلف زاده ┈••✾•💦🕌💦•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🕌 💦 🕌💦 💦🕌💦 🕌💦🕌💦🕌💦🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴نقشه شیطانی ✨ ابن بطوطه شرح حال شيخ جمال را كه از زبان مردم شنيده اين چنين نوشته است . 🍄شيخ جمال آخوندي بود جوان ، درس خوانده و با سواد ، هر روز صبح براي درس دادن به طلبه ها ، به طرف محل درس حركت مي كرد ، كاري هم به كار كسي نداشته ، از آن مسيري كه نزديك به مدرسه بوده رد مي شده تا به مدرسه برسد و درس را شروع كند . 🍄خانه اي در مسير راهش بود كه خانه زن جواني بود . زن شوهر داشت ، شوهر زن به سفر رفته بود ، چند ماه مي كشيد تا برگردد . اين زن گاهي كه جلوي در بوده ، يا كنار پنجره نشسته بوده ، اين شيخ جمال را مي ديده و از آنجا كه اين شيخ خوش قيافه بوده ، عاشق او مي شود ؛ ولي هر چه فكر مي كند كه ما اين شيخ را چگونه به دام بيندازيم ، چيزي به نظرش نمي آمد ، فكر هم مي كرد كه اگر يك روز در خانه را باز كند و جلوي شيخ را بگيرد و بگويد بفرماييد داخل ، شيخ با اين تديني كه دارد مي گويد : برو گمشو ! بنابراين بايد نقشه كشيد . 🍄واي به روزي كه مرد و زن فكرشان فكر شيطاني شود ، و بخواهند عليه يك انسان طرح بريزند . آن زن هوسباز يك پيرزني را در محل صدا كرد ، گفت : من يك كاغذ به دستت مي دهم و مثلاً ده تومان به تو مي دهم كه اين كار را بكني ! تو اين كاغذ در دستت باشد ، برو جلوي در بنشين ، شيخ جمال كه رسيد ، با صداي محزون به او بگو : مادر ! جوان من دو سه سال است كه به سفر رفته ، خبر از او نداشته ام ، ديشب نامه اش آمده ، سواد خواندن ندارم ، شما بيا در دالان اين خانه و اين نامه را بخوان تا خواهرش هم بفهمند برادرش چه نوشته است ! . با گردن كج و صداي محزون ، به شيخ گفت : از پسرم نامه آمده ، براي خاطر خدا بيا داخل دالان براي من بخوان تا خواهرش نيز بشنود . 🍄شيخ جمال كه وارد دالان شد ، زن پشت در را قفل زد ، به شيخ جمال گفت : اگر صدايت در بيايد مي روم روي پشت بام و فرياد مي زنم و مردم را جمع مي كنم به آنها مي گويم شيخ جمال آمده با من شوهر دار زناي محصنه كند ! صدايت در نيايد ! گفت : چشم خانم ! بيا برويم داخل اتاق ! بفرماييد ! گفت : من مدتي است كه عاشق تو هستم بايد آنچه كه مي گويم انجام بگيرد . 🍄شيخ گفت : چشم ، من هم شما را بيك نظر ديدم و عاشقت شدم ، من هم هيچ حرفي ندارم ، اما من كه مي روم مدرسه به طلبه ها درس بدهم اول يك دستشويي مي روم و بعد وضو مي گيرم و بعد درس مي دهم ! حالا اينجا فقط يك دستشويي مي خواهم بروم ، وضو كه نمي توانم بگيرم ، براي زنا كه آدم وضو نمي گيرد . گفت : برو دستشويي ، اما دستشويي بالاي پله هاست . گفت عيبي ندارد . رفت توي دستشويي ، گفت : خدايا من كه نيازي به دستشويي نداشتم ، من مي خواهم از دام اين شيطان فرار كنم ، من با اين قيافه خوشگلم ، خودم را زشت مي كنم براي تو ! . 🍄تيغي كه به همراه داشت و براي تراشيدن قلم از آن استفاده مي كرد را در آورد ، اول با آفتابه آب ريخت روي سر خود ، و كل اين موهاي زيبايش را تيغ زد ، ابروهايش را با تيغ زد ، محاسنش را با تيغ زد ، قيافه بسيار زشتي پيدا كرد ، با آن قيافه زشت و بد و سر و صورت خون آلود آمد جلو اتاق و گفت : خانم ما آماده ايم ! . 🍄زن وقتي در را باز كرد و چشمش به او افتاد ، ديد عجب آدم زشت و بدگلي ! چنان ناراحت شد كه گفت : سريع بيا من در را باز كنم ، برو گورت را گم كن ! در حياط را باز كرد و شيخ آمد بيرون . 🍄از آن روز خدا زبان شيخ ، گلوي شيخ و طنين صداي شيخ را عوض كرد و مردم عاشقش شدند ، جوانها آمدند دست به دامنش شدند . گفت : اين جوانهايي كه مي بيني تربيت شده هاي شيخ جمال هستند ! با «نه» گفتن زمين زندگي پاك مي شود ، از اين زمين پاك زندگي دنيا ، بهشت در مي آيد . ✨✨✨«الدُّنيَا مَزرَعَة الآخِرَة» 📚هزينه پاك بودن/مولف حسين انصاريان. ┈••♻️⛔️♻️••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe ♻️ ⛔️ ♻️⛔️ ⛔️♻️⛔️ ♻️⛔️♻️⛔️♻️⛔️♻️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۶ (تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران) 🔺 تجربه‌گر در پی حذف برخی قسمت‌ها توسط ارشاد و نامفهوم شدن برخی قسمت‌های آن و همچنین بیان برخی مطالب گفته نشده، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته‌ است و استاد امینی‌خواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان می‌دارد. مروری بر نکات جلسه ششم: 🔻 ماموریت ویژه شیاطین 🔻 لحظه مرگ پیرمردی را که شرابخوار بود 🔻 وفور تاثیر شیاطین در زندگی انسان 🔻 شیطان به چه شکلی در می آید؟ 🔻 شکارگاه شیطان 🔻 فایده ذکر اهل بیت در لحظه مرگ 🔻 چه کسانی مورد عنایت اهل بیت هستند؟ 🔻 ثمره کدام اتصال بهشت است؟ 🔻 فرق اهل نجات و اهل حق 🔻 مصادیق اصحاب یمین 🔻 تصاویر طوایف شیطانی 🔻 گناهانی که عادی شده همان منجلاب است. 🔻 بهترین جای جهان برای زندگی 🔻 چه کسانی دشمن شیعیان هستند؟ 🔻 تاثیر شیاطین در تصمیم انسان 🔻 هرکس می خواهد مدافع حق باشد، خود را برای بدترین اتفاقات آماده کند. 🔻 راهی برای خلاصی از شیطان 🔻 شیطان از دو طریق انسان را می زند؟ 🔻 تاثیر مال مخلوط به حرام در زندگی •┈✾•🌿🌺🌿•✾┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍂 🌺 🍂🍃 🍃🌺🍂 🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑احسان و بزرگوارى 🦋عبدالله جعفر از افراد كريم النفس و بزرگوار عصر خود بود. او در ايام زندگى خويش خدمات بزرگى نسبت به افراد تهيدست و آبرومند انجام داد. او به اندازه اى در بذل و بخشش كوشا و بلندنظر بود كه بعضى از افراد، وى را در اين كار ملامت مى كردند و به او مى گفتند كه تو در احسان به ديگران راه افراط در پيش گرفته اى . 🦋روزى براى سركشى به باغى كه داشت با بعضى از كسان خود راه سفر در پيش گرفت . نيمه راه در هواى گرم به نخلستان سرسبز و خرم رسيد. تصميم گرفت چند ساعتى در آن باغ استراحت نمايد. غلام سياهى باغبان آن باغ بود. با اجازه غلام وارد باغ شد. كسان او وسايل استراحت او را در نقطه مناسبى فراهم آوردند. 🦋ظهر شد غلام بسته اى را در نزديكى جعفر آورد و روى زمين نشست و آن را گشود. جعفر ديد سه قرص نان در آن است . هنوز غلام لقمه اى نخورده بود كه سگى وارد باغ شد، مقابل غلام آمد. گرسنه بود و از غلام درخواست غذا داشت . او يكى از قرص هاى نان را به سويش انداخت و سگ گرسنه با حرص آن را در هوا گرفت و بلعيد و دوباره متوجه غلام و سفره نانش شد. او قرص دوم و سپس قرص سوم را نزد سگ انداخت و سفره خالى را بدون اين كه خودش غذا خورده باشد، برچيد. 🦋عبدالله كه ناظر جريان بود، از غلام پرسيد: جيره غذايى تو در روز چقدر است ؟ 🦋او جواب داد: همين سه قرص نان كه ديدى . 🦋گفت : پس چرا اين سگ را بر خود مقدم داشتى و تمام غذاى شبانه روزت را به او خوراندى ؟ 🦋غلام در پاسخ گفت : آبادى ما سگ ندارد، مى دانستم اين حيوان از راه دور به اين جا آمده و سخت گرسنه است و براى من رد كردن و محروم ساختن چنين حيوانى گران و سنگين بود. 🦋عبدالله از اين عمل بسيار تعجب كرد و گفت : پس به خودت چه خواهى كرد؟ 🦋جواب داد: امروز را به گرسنگى مى گذرانم تا فردا سه قرص نان را برايم بياورند. 🦋جوانمردى و بزرگوارى آن غلام سياه مايه شگفتى عبدالله جعفر شد و با خود مى گفت : مردم مرا ملامت مى كنند كه در احسان به ديگران تندروى مى كنى ، در حاليكه اين غلام از من به مراتب در احسان و بزرگوارى پيش تر و مقدم تر است . 🦋عبدالله سخت تحت تاثير بزرگوارى غلام سياه قرار گرفت . مصمم شد او را در اين راه تشويق نمايد. از غلام پرسيد: صاحب باغ كيست ؟ 🦋او پاسخ داد: فلانى كه در روستا منزل دارد. 🦋گفت : تو مملوكى يا آزادى ؟ گفت : من مملوك صاحب باغم . او را فرستاد كه صاحب باغ را بياورد. وقتى صاحب باغ آمد، عبدالله از او درخواست نمود كه با با تمام لوازمش و همچنين غلام سياه را به او بفروشد. 🦋مرد خواسته عبدالله جعفر را اجابت نمود و باغ و غلام را به عبدالله فروخت و بعد عبدالله ، غلام را در راه خدا آزاد كرد و باغ را هم به او بخشيد. جالب آن كه وقتى باغ را به غلام بخشيد، 🦋 غلام بلندهمت گفت : ان كان هذا لى فهو فى سبيل الله ؛ 🦋اگر اين باغ متعلق به من شده است ، آن را در راه خدا و براى رفاه و استفاده مردم قرار دادم . 📚المستطرف ، ج 1، ص 159. ┈••🌿🌹🌿••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌹 🌿 🌹🌿 🌿🌹🌿 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
💠 دنیا مانند گردویی است بی مغز! 📌ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند... به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد. یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، ♨️گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند... ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. 🔻پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟! گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت... ❗️دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه می‌رویم... ┈••🌳🌻🌳••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌳 🌻 🌳🌻 🌻🌳🌻 🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳🚟
✨﷽✨ ✅معرفت حضرت سلام الله علیها به امام زمانش ✍نکته بسیار مهمی که در زندگی حضرت ام البنین سلام الله علیها درخشان شده و ایشان رابه مراتب بلندی از کمالات رسانده است معرفت و شناخت ایشان نسبت به امام زمانش می‌باشد چه در دوران زندگانی با امیرالمومنین و چه در دوران امام حسن و امام حسین علیهم السلام. از جمله شواهدی که بر این نکته بسیار مهم دلالت می‌کند این است که ایشان هر چهار فرزند برومندش را به کربلا برای فدا شدن در راه حضرت سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه فرستاد؛ با توجه به اینکه او یک مادر است و عواطف مادری اجازه نمی‌دهد که فرزندانش او را تنها گذارند ؛ و از سوی دیگر اینکه بجز این چهار فرزند، کس دیگری را در زندگیش در این دنیا نداشت اما با همه این مسائل به تمام عالم نشان داد که او یک امام شناس کامل است و درس امام شناسی را خوب در مکتب مولایش امیرالمومنین سلام الله علیه یاد گرفته است و آنچه برای او مهم است امام زمانش می‌باشد. برای همین بود که وقتی خبر شهادت فرزندانش رابه او دادند عکس العملی نشان نداد و تمام حواس و فکر او در مورد امامش بود و می‌پرسید از امام حسین علیه السلام چه خبر دارید؟ تا شنید که او را با لب تشنه بین دو نهر آب، سر از بدنش جدا کردند با صورت به زمین افتاد. به راستی چه مقامی بالاتر از اینکه انسان در عزای حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه این گونه باشد و چه خوب حضرت ام البنین سلام الله علیها این حدیث شریف را معنا کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی می‌فرماید: « لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ تَكُونَ عِتْرَتِي إِلَيْهِ أَعَزَّ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ يَكُونَ أَهْلِي أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ أَهْلِهِ ...»انسان ایمان نمی‌آورد تا اینکه من رسول خدا را از خودش بیشتر دوست داشته باشد و اهلبیت من در نزد او عزیزتر و دوست داشتنی‌تر از اهل خودش باشد.[۱] در واقع این روایت شریف دلالت می‌کند که نشانه ایمان عبارت است از اینکه: انسان باید پیامبر و اهل بیت او را از خودش و اهل و عیالش بیشتر دوست داشته باشد و در غیر این صورت انسان مؤمن نمی‌باشد. و بی شک جناب ام البنین علیها سلام مصداقی بارز برای این حدیث شریف بود. 📚علل الشرائع ج۱ ص۱۴۰ ┈••▪️🏴▪️••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🏴 ▪️ 🏴▪️ ▪️🏴▪️ 🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴
📜 راوی این داستان لبابه همسر حضرت عباس (علیه السلام) است. وقتی همسرم عباس با لبخند از سختگیری های مادرش در تربیت فرزندان میگفت و میگفت که مادرش نخستین مربی شمشیر زنی و تیراندازی او و برادرانش بوده نمی توانستم به خود بقبولانم که این فرشته مجسم و این تندیس بی نقض لطافت و زنانگی نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد . همواره صحبت های از این دست را ترفندی از جانب همسرم می دانستم که شاید می خواست میزان شناخت من از روحیه و عواطف مادرش را بسنجد . امروز دربازار مدینه با دو زن مسافر از قبیله بنی کلاب ملاقات کردم . وقتی دانستند که من عروس فاطمه کلابیه(حضرت )هستم با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند و بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل، اولین سؤالشان مرا از فرط تعجب بر جا خشک کرد : 🔹هنوز هم شمشیر می بنده⁉️ 🔸شمشیر ⁉️‼️ نه❗️ 🔹پس برادرش درست می گفت که بعد از ازدواج تغییر کرده. 🔸یعنی می گوئید مادر همسرم جنگیدن می داند⁉️ از حیرت،سادگی و نوع پرسشم به خنده افتادند. یکی از آنها به عذرخواهی از خنده بی اختیار و بی مقدمه شان ؛ روی مرا بوسید و گفت : شما دختران شهر چه قدر ساده اید⁉️ قبیله ما ( بنی کلاب ) به جنگاوری و دلیری میان قبایل مشهور و معروف است و تقریبا تمام زنان قبیله نیز کما بیش با شمشیر زنی و تیراندازی و نیزه داری آشنایند اما فاطمه از نسل ملاعب الاسنه (به بازی گیرنده نیزه ها) است و خانواده اش نه فقط در میان قبیله ما و کل اعراب بلکه حتی در امپراتوری روم نیز معروف و مورد احترامند. فاطمه(حضرت ام البنین) در شمشیر زنی و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود که حتی برادران و نزدیکانش تاب هماوردی و مقابله با او را نداشتند . بعد در حالی که می خندید ادامه داد : هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری از او را نداشت. به خواستگاران جسور و نام آور سایر قبایل هم جواب رد می داد . وقتی ما و خانواده اش از او می پرسیدیم که چرا ازدواج نمی کنی⁉️ میگفت : نمی بینم. اگر مردی به خواستگاری ام بیاید ازدواج می کنم . 🔸من که انگار افسانه ای شیرین می شنیدم گویی یکباره از یاد بردم که این بخش ناشنیده ای از زندگی مادر همسرم است لذا با بی تابی پرسیدم خب ؛ بگویید آخر چه شد ⁉️ 🔹خب معلوم است آخرش چه شد . وقتی عقیل به نمایندگی از طرف برادرش امیرالمومنین علی علیه السلام به خواستگاری فاطمه آمد ؛ او از فرط شادمانی و رضایت ؛ گریست و گفت : خدا را سپاس من به مرد راضی بودم ولی او را نصیب من کرد. 📖بر گرفته از کتاب (ماه به روایت آه) 🖋به قلم ابوالفضل زرویی نصر آبادی بحار الأنوار ، ج 68 ، ص 155 . ┈••▪️🏴▪️••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🏴 ▪️ 🏴▪️ ▪️🏴▪️ 🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🕌 ای امیرالمومنین را یـار 🌷 💔 یا ام البنیـن 💔 🎙 حاج محمـود کریمی 🖤 وفـات حضـرت ام البنیـن سـلام الله علیهـا تسلیـت باد. 🏴 ┈••🍃 🏴 🍃••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🏴 ▪️ 🏴 ▪️ ▪️ 🏴 ▪️ 🏴 ▪️ 🏴 ▪️ 🏴 ▪️ 🏴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۷ (تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران) 🔺 تجربه‌گر در پی حذف برخی قسمت‌ها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته‌ است و استاد امینی‌خواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان می‌دارد. جلسه هفتم: 🔻 چه شد که شیطان به من غذا داد؟ 🔻 شیطانی که پشت گردن انسان می چسبد 🔻 تسویف یکی از راهکارهای شیطان 🔻 نحوه شراکت شیطان در اموال و اولاد 🔻 فلسفه بلایایی که به انسان می رسد؟ 🔻 کدام فراموشی کار شیطان است؟ 🔻 مسخره معارف، کار شیطان 🔻 شک و شبهه در روابط زن وشوهر 🔻 تاثیر تعقیبات نماز صبح در دفع شیاطین 🔻 گوشه ای از اخلاق شیطان 🔻 تنها راه خلاص از شیطان 🔻 امکان نداره در مسیر مقابله با شیطان باشی و حمله شیطان بیشتر نشود 🔻 کدام قشر با شیطان بیشتر مقابله می کند 🔻 شیطان چه کسانی را یاری می دهد؟ 🔻 شیطانی که به دیوار چسبیده چه ماموریتی داشت؟ 🔻 اتاقی که مملو از شیاطین جاسوس بود •┈✾•🌿🌺🌿•✾┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍂 🌺 🍂🍃 🍃🌺🍂 🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیقم میگفت، یه مدت کارگری می‌کردم، روزهای اول هروقت برمی‌گشتم خونه مامانم یه شربت میگذاشت جلوم.. بابام اعتراض کرد، گفت خانوم من ۲۰ ساله دارم کارگری میکنم تاحالا یه آب نگذاشتی جلوم، حالا این بچه روزای اولشه هرروز براش شربت میاری؟ 😃 قبل از اینکه ادامه ماجرارو بگم که خیلی باحاله، به این نکته میخواستم اشاره کنم که تو همسرداری همین نکات ریز رو اگه توجه کنیم زندگی‌هامون خیلی عالی میشه. مثلا مردها خیلی براشون استقبال مهمه، بعد از یه روز کاری اگه خانوم خونه استقبال گرم بکنه از همسرش کلی خستگیش در میره. یه آبی، شربتی، چایی‌ای، نسکافه‌ای، میوه‌ای جلوش بگذاره. از اون‌طرف آقای خونه هم بعد اینکه خستگیش در رفت با خانوم خونه همکاری کنه، خستگی اونم در بره. خیلی از ماها برای دیگران یه کارایی میکنیم که برای همسرمون زورمون میاد انجام بدیم. مثلا برای بچه‌هامون، برای پدرمادرامون و حتی رفقامون. یه عشق و محبت خالصی داریم که برای همسرمون نداریم، نمیتونیم ابراز کنیم، اگه بتونیم به همسرمون هم همینطوری عشق بورزیم، خیلی مشکلات خودبخود حل میشه. یکم سخته ولی باید تمرین کرد.. حالا این رفیقم میگفت تا بابام این اعتراض رو کرد، از فرداش دیگه مامانم برام شربت نیاورد😂😂 ترجیح داد برای بچه‌ش هم نیاره تا اینکه برای شوهرشم بیاره😂 انقدر سخته همسرداری🤦‍♂️😁 ~~~🔸🍃💞🍃🔸~~~ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 💞 🍃 💞🍃 🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق علیه السلام «بُکی الحُسَینُ علیه السلام خَمسَ حِجَجٍ، و کانَت امُّ جَعفَرٍ الکلابِیةُ تَندُبُ الحُسَینَ علیه السلام و تَبکیهِ و قَد کفَّ بَصَرُها؛ بر حسین علیه‌السلام پنج سال گریسته شد. اُمّ جعفر کِلابى (امّ‌البنین) براى حسین علیه‌السلام مرثیه مى‌سرایید و مى‌گریست تا اینکه چشمانش نابینا شد.» منبع:‌ الأمالی للشجری: ج 1 ص 175 〰••▪️🖤▪️••〰 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe ▪️ 🖤 ▪️🖤 🖤▪️🖤 ▪️🖤▪️🖤▪️🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼قيمت 🍃🍂به سرعت وضو ساخت و راهى مسجد شد . اگر امروز به نماز جماعت صبح نرسد، نخستين بار است كه نمازى در مسجد، از او فوت شده است . 🌟هميشه پيش از اذان صبح راه مى‏افتاد و چون به مسجد مى‏رسيد، آن قدر نمازهاى مستحبى مى‏خواند تا مردم يك يك حاضر شوند ونماز جماعت برپا گردد . اما امروز، دير كرده است . شتابان از خانه بيرون زد. كوچه‏ها را يكى پس از ديگرى، پشت سر مى‏گذاشت .نمى‏داند آيا به جماعت مى‏رسد يا نه؛ اما سعى خود را مى‏كند و يك لحظه از شتاب و سعى خود نمى‏كاهد. 🌟بالاخره به كوچه مسجد مى‏رسد. از دور مسجد نمايان است؛ اما دريغا كه مردم نه در حال داخل شدن به مسجد، كه در حال بيرون آمدن‏اند . دريغ و حسرت، بر جانش چنگ مى‏زنند و آب در چشمانش جمع مى‏شود. 🌟پيش خود مى‏گويد: خوشا به حال اين مردم كه امروز، نماز صبح خود را به پيامبر (ص) اقتدا كردند و واى بر من كه از اين فيض بزرگ محروم شدم . يك لحظه ترديد مى‏كند: شايد اينان براى كارى ديگر بيرون مى‏آيند!شايد هنوز نماز جماعت برقرار است!شايد پيامبر (ص) هنوز سلام نماز را نداده است . پيش‏تر مى‏رود. جلو مردى را كه از مسجد بيرون مى‏آيد، مى‏گيرد و مى‏پرسد: آيا نماز، تمام شده است؟ مرد نمازگزار به علامت تأييد، سر خود را پايين مى‏آورد . 🌟 آهى سرد از سينه بيرون مى‏دهد . آه او چنان بود كه گويى همه خاندان و دارايى‏اش را يكجا از دست داده است . در ميان نمازگزارانى كه شاهد اين گفت و گو بودند، مردى قدم به پيش مى‏گذارد و به او كه همچنان در حال تأسف و تحسر بود، مى‏گويد: من از جمله كسانى هستم كه نمازم را پشت سر پيامبر (ص) اقامه كردم و بابت اين توفيق خداى را سپاس گزارم . آيا حاضرى ثواب اين نماز را كه در اين صبح با پيامبر (ص) گزاردم به تو دهم و در عوض، تو پاداش فضيلت اين آهى را كه الان كشيدى به من دهى؟ پذيرفت و به اين معامله تن داد؛ اما همچنان غمگين بود و نمى‏دانست كه بر فوت كدام ثواب، حسرت خورد: حسرت نمازى كه از دست داده است يا آهى كه آن را فروخت و با آن، ثواب نماز جماعت صبح را خريد؟ 🌟به خانه برگشت و روز را در همين انديشه گذراند. شب كه تن خويش را به بستر خواب سپرد، در عالم رؤيا ديد كه كسى به او مى‏گويد: نماز را از تو پذيرفتم و آه را از او . ? 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍃 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆قيمت ملك 🍃🍂شقيق بلخى از عرفاى قرن دوم هجرى و معاصر هارون الرشيد، خليفه مقتدر عباسى است . از مهم‏ترين تعاليم او به شاگردانش، توكل بود. 🌱نقل است كه چون شقيق بلخى، قصد كعبه كرد و به بغداد رسيد، هارون الرشيد، او را نزد خود خواند. چون شقيق به نزد هارون آمد، هارون گفت: تو شقيق زاهدى؟ گفت: شقيق، منم، اما زاهد نيستم. - مرا پندى ده! 🌱- اگر در بيابان تشنه شوى، چنانكه به هلاكت نزديك باشى، و آن ساعت، آب بيابى، آن را به چند دينار مى‏خرى؟ - به هر چند كه فروشنده، بخواهد. 🌱- اگر نفروشد مگر به نيمى از سلطنت تو، چه خواهى كرد؟ 🌱- نيمى از ملك خود را به او مى‏دهم و آب را از او مى‏گيرم تا در بيابان، بر اثر تشنگى نميرم . 🌱- اگر تو آن آب بخورى، ولى نتوانى آن را دفع كنى، چه خواهى كرد؟ 🌱- همه اطبا را از هر گوشه مملكتم، جمع مى‏كنم تا مرا درمان كنند. 🌱- اگر طبيبان نتوانستند، مگر طبيبى كه دستمزدش، نيمى از سلطنت تو باشد، چه خواهى كرد؟ 🌱- براى آن كه از مرگ، رهايى يابم، نيمى از ملك خود را به او مى‏دهم تا مرا درمان كند. 🌱-اى هارون!پس چه مى‏نازى به ملكى كه قيمتش يك شربت آب است كه بخورى و از تو بيرون آيد؟ هارون، بگريست و شقيق را گرامى داشت  📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ┈••🌵🍄🌵••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌵 🍄 🌵🍄 🍄🌵🍄 🌵🍄🌵🍄🌵🍄🌵