داستان زندگی من
#دخترخاله_و_شوهرم
این داستان واقعی یکی از اعضای کانال هست
که متناسب با اتفاقات بروز جامعه نوشته شد.
یک روز زنگ خونه رو زدن برداشتم دیدم سیناست
گفت میشه باهم حرف بزنیم؟
گفتم هیچ حرفی نمونده ایفونو گذتشتم
دوباره زنگ زد من برنداشتم مامانم برداشت و درو باز کرد اونم اومد تو...
نشست به مامانمم گفت شما لطفا بیایید حاج خانوم اینجا واسطه بشید ،که من همینجا پیش شما قول مردونه بدم و از کارای زشت و خیانتی که کردم عذرخواهی کنم تا سمیرا مطمئن بشه من پشیمونم و زندگیمونو خراب نکنه .
سرتونو به درد نیارم با همین چرب زبونیاش منو خام کرد برگشتیم خونه.....
اما من دیگه اون سمیرای قبل رفتن نبودم،
بااینکه سر وعده وعیدای که داده بود نمیدونم گوشیو میذاره کنار دست از پا دیگه خطا نمیکنه و همین اراجیفی که همه میگن بازم من دلشکسته بودم دیگه دوسش نداشتم💔
مدام کارم گریه بود نمیتونستم فراموش کنم و از ته دل ببخشمش .
یادمه سر غذا فکر گذشته ولم نمیکرد تا اون چتای کذایی یادم می اومد فحش میدادم به هردوشون که فاتحه خوندن به زندگیم .
کلا زندگیم شده بود نفرین این دو نفر ،
ظاهرا داشتیم زندگی میکردیم اما کیلومترها از هم دور بودیم،
قبل اومدنش از سر کار غذاشو آماده میکردم با یک بیتفاوتیه عجیبی که بعد من برم تو اتاق به بهانه استراحت، اون خودش تنهایی غذا بخوره .
خانوم دکتر گفتن خانومای بارداری که با غیظو خشم و نامهربونی برای شوهرشون غذا پختن بچه های نوجوونشون با پدر مشگل دارن
پدر هر چی میگه میگن به توچه
میگه اینجا بشین میگه به توچه.
میگه اون ور بشین میگه به توچه
دقیقا همینه
منم سر غذا پختن پر از خشم و کینه بودم
فقط از سر وظیفه و زوری آشپزی میکردم😔😔
خلاصه الان که دارم این خاطرات تلخو مینویسم پسرم که اون موقع تو شکمم بود ۱۷ سالشه
روزی نیست که با باباش نجنگه
ساعتی نیست که باباشو به فحش و بدوبیراه نبنده
کارد و پنیرن باهم مدام دعوا میکنن باهم
منم این وسط دلم خونه ،که چرا باید شوهر من با بچه خودش اینقدر بد باشه که به اینجا برسه؟
چندروز پیش توی کانالتون صوتی صحبتهای خانوم دکترو که گوش کردم گفتم سبحان الله
عین واقعیته
سر پسردومم که زندگی ما چالش بدی داشت و من با حرص و تنفر برای شوهرم غذا میپختم و میرفتم تو اتاق همه منتقل شده به بچم اونم از باباش متنفر شده
اما پسراولم که فضای عاشقانه بدنیاش اوردم ......
#دخترخاله_و_شوهرم
داستان زندگی من
این داستان واقعی یکی از اعضای کاناله
که متناسب با اتفاقات بروز جامعه نوشته شد.
اما پسراولم که فضای عاشقانه بین منو همسرم بود و من در محیط ارام و رمانتیک و فوق العاده بارداری رو سپری کردم بینهایت ارام مهربان خوش خو هم با من هم با پدرش
هر کسی این دوتا بچه رو ببینه فکر میکنه اولی پسر شوهرمه بس که تابلو متفاوتن در ارتباط با شوهرم
اولی صمیمی و خوب هست دائم باهم شوخی و بگو بخند دارن
پسر دومم تا پدرش تو پذیرایی نشسته باشه تا بتونه از اتاقش بیرون نمیاد و خیلی رابطه شون خرابه متاسفانه
و زمین تا اسمون رابطه این دو برادر باپدرشون فرق داره
از خانوما میخوام تجربه منو تو زندگیشون پیاده نکنن
من اگه عقل الانمو داشتم کلا نباید تو کار شوهرم تجسس میکردم
که باعث لو رفتن اون بشه
که به روش بیارم
که خودم مقدمات بی آبروی شوهرمو بچینم
که خودم اینقدر اذیت بشم
که با سرنوشت روحی بچم بازی کنم
که خلاصه اینقدرررر بیعقلی کنم
زن و شوهر همونقد که برای هم هستن
اونها دوتا انسان جدا از هم هستن
من حقققی نداشتم تو کارش اونهمه فضولی کنم..
من باید فقط وظیفه زنیت خودمو انجام میدادم
من باید زندگیمو گرم نگه میداشتم تا شوهرم از تو گوشی و لاک خودش بیاد بیرون بدون سرو صدا و دعوا ....
من زنیت بخرج ندادم و خودم زندگیمو تا یکسال تلخ کردم ،
ما ظاهرا مسلمون هستیم اما اگر مسلمون واقعی باشیم و تک تک حرفهای خدارو قلبا باور و اجرا کنیم
خدا گفته تجسس حرامه فضولی گناهه
همین یک جمله رو رعایت کنیم خیلی حرمت ها حفظ میشه .
ببخشید حرفهام به درازا کشید 🙏🌺
فقط نکته اخرو حداحافظی😊
خانومای جووون به شوهرتون شک کردید خدایی نکرده 👇
بیتوجه باشید تغافل کنید
چون دیدی ندیدی ،کردی فقط زندگی رو گرم تر میکنید
خودش هر جا بره برمیگرده بدون اینکه حرمتی شکسته بشه سرنوشت روحی انسانی خدشه دار بشه
)زندگی هارو گرم کنیم هر کی هر جا رفته برمیگرده چون گرم نبود رفته گرم بشه برمیگرده