eitaa logo
حیات طیّبه | یوسف رستمی
153 دنبال‌کننده
389 عکس
162 ویدیو
5 فایل
طلبه ارشد مشاوره با رویکرد اسلامی مدرس دوره‌های رسانه، خانواده، تربیت فرزند و... یادداشت ها و دلنوشته های شخصی مباحث خانواده و همسرداری تکنیک های فرزندپروری تربیت رسانه ای راه ارتباطی @Youro313 لینک کانال http://eitaa.com/joinchat/2739666977Ca2e48f9f4a
مشاهده در ایتا
دانلود
👌 👈فاضل محقق جناب آقای میزرا محمود ، نزیل سامره - رحمة اللّه علیه - نقل فرمود از مرحوم حاج سید محمد علی که غالب عمرش را در و مجاهدات نفسانیه گذرانیده بود، در اوقاتی که در مدرسه حاج قوام نجف، طلبه و مشغول تحصیل علم بودم در بین طلاب مشهور بود که شخص پاره‌دوزی که درب باب طوسی است دارد 😳 و هر شب جمعه نماز مغرب را در علیه السلام در وادی السلام می‌خواند و نماز عشا را در حرم حضرت علیه السلام بجا می‌آورد، در صورتی که بین نجف و کربلا بیش از و تقریبا دو روز راه پیاده روی است، 🤔 من خواستم این مطلب را تحقیق نمایم و به آن یقین کنم، پس با آن مرد صالح آمد و شد نموده و رفاقت کردم و چون رفاقتم با او محکم شد روز چهارشنبه به یکی از طلاب که با من هم مباحثه و به او اعتماد داشتم گفتم امروز برای حرکت کن و شب جمعه در حرم باش ببین رفیق پاره‌دوز را می‌بینی؛ چون رفت غروب پنجشنبه با یک تأثری نزد رفیق پاره‌دوز رفتم و اظهار ناراحتی کردم. 😔 ❓گفت تو را چه می‌شود؟ گفتم مطلب مهمی است که باید الان به فلان طلبه رفیقم برسانم و متأسفانه کربلا رفته و به او دسترسی ندارم. گفت مطلب را بگو خدا قادر است که همین امشب به او برسد، پس نامه‌ای که نوشته بودم به او دادم، ایشان نامه را گرفت و به سمت وادی السلام رفت، دیگر او را ندیدم تا روز شنبه که رفیقم آمد و آن نامه را به من داد و گفت شب جمعه موقع نماز عشا رفیق به حرم آمد و آن نامه را به من داد. 😲 👀چون چنین دیدم یقین کردم که پاره‌دوز، دارد، در مقام برآمدم که از او درخواست کنم که اگر بشود من هم دارای طی الارض گردم. پس او را به خانه‌ام دعوت کردم چون هوا گرم بود پشت بام رفتیم و گنبد مطهر علیه السلام نمایان بود، پس از صرف شام مختصری، به ایشان گفتم غرض از دعوت این است که من یقین کردم شما دارید و آن نامه‌ای که به شما دادم برای یقین کردن من بود، الحال از شما خواهش می‌کنم مرا کنید که چه‌ کنم تا طی الارض نصیب من هم بشود.🙏 تا این را شنید و دانست که سرّ او فاش شده، صیحه‌ای زد و مثل چوب خشک افتاد به طوری که وحشت کردم و گفتم از دنیا رفت. پس از آنکه به حال خود آمد، فرمود ای سید! هرچه هست به 👌👌👌 و اشاره به گنبد مطهر کرد و گفت و هر چه می‌خواهی از او بخواه، این را گفت و رفت و دیگر در نجف اشرف دیده نشد و هرچه تحقیق کردم دیگر کسی او را ندید. 🔺این داستان را از چند نفر دیگر از علمای اعلام شنیدم که همه از قول مرحوم نقل کردند. مبادا خواننده عزیز تعجب کند و برایش گران باشد که این قضیه را باور کند ؛ زیرا برای ائمه‌ی طاهرین، دادن به یکی از دوستانشان چیزی نیست و برای این مطلب نظیرهایی است که در کتب روایات ثبت است. 📚 ، ص21. (آیت‌الله شهید ) 🌐 کانال علیهم‌السلام 🍃🍃🌸🌸🍃🍃🌸🌸🍃🍃 http://eitaa.com/joinchat/2739666977Ca2e48f9f4a •┈┈••✾•🍃🌸🕊•✾••┈┈•