هدایت شده از ~زندگی به عنوان قارچ خپل؛
"ما نویسنده هستیم ،عشق من .
ما گریه نمی کنیم .ما روی کاغذ خونریزی می کنیم.»
هدایت شده از پیچیدگی عرفانی
«کاش میشد فکرم را برایت بفرستم
که یک روز تمام پر از تو بوده است.»
#آلبر_کامو
دوستان یک عدد نعنای خوشتیپ گم شده در صورت پیدا شدن برای بازگرداندن به پیوی مراجعه نمایید با تشکر🤝🗿❤️
_بدون اینکه بگوئی نیز می دانم
حس می کنم که خواهی گریخت
ناتوان از التماسم ، ناتوان از دویدن
اما صدایت را برایم باقی گذار
می دانم که خواهی گسست
ناتوانم از گرفتن گیسوانت
اما بویت را برایم باقی گذار
درک می کنم که جدا خواهی شد
فتاده تر از آنم که بیفتم
اما رنگت را برایم باقی گذار
احساس می کنم که ناپدید خواهی شد
بزرگترین دردم خواهد شد
اما گرمایت را برایم باقی گذار
تشخیص می دهم که از یاد خواهی برد
درد ، اقیانوسی از سرب
اما مزه ات را برایم باقی گذار
در هر حال خواهی رفت
حق ندارم که جلویت را گیرم
اما خودت را برایم باقی گذار!
"عزیز نسین"
هدایت شده از سبزِ متمایل به نارنجی.
که آغوشَت تبر باشد به آغوش پر از دردم
به آغوشِ چو جنگلهای گیلانی و مازَندم
تمام آن شبانگاهی که آرامی در آغوشم؛
بخوان دردم که دردت را به جانم میخرم هردم
و تیزی تبر را هم ز یادم میبرد گاهی
همان یاری که بی یادش تمام لحظهها سردم
بیا گاهی تبر را هم به خورد این درختان دِه
که جنگل بی هرس خشکد، ببین من بی تبر زردم
به مُتْوَهِّم تو هم گاهی نگاهی کن که بی مهرت
بخواند درد بی مهری هر از گاهی به آوَردم..
#دستنویس
#متوهم
#تسلای_روح
_چقدر برای بستن چمدان و خاموشی چراغ بهانه آورده بود!
کلید کهنه در دستش بود و باز پی چیزی شبیه بستن گریه به باران میگشت.
انگار هیچ میل روشنی به امکان تشنگی نداشت،
از آبها، آینهها، آدمیان وُ آرزوهای دورشان بریده بود،
نگران مینمود،
یکجوری دلواپس گلدان یاس و ابایی و نیلوفر
هی در مرور یکی دو خاطره قدم میزد،
حتی قدمهای خستهاش را تا کنار جدول شکستهی کوچه شمرد،
یک لحظه آمد که برگردد
یک لحظه ماند و گمان کرد عطسهی دور ستارهای شنیده است .
انگار چشم به راه کسی
پی کتابی
چرایی چیزی
هنوز نگران گمشدن گوشوارههای دریا بود.
این بار جور دیگری روی دریا را بوسید،
یکی دو آدینه مانده به آخر آبان بود
گفت: با آن که رفتنِ همیشهی ما
با خواب نیامدن یکیست،
اما من دوباره نزد نزدیکترین کسان خود برمیگردم.
یک روز، دو روز، سه روز و هنوز
پس کی؟
کی کبوتر غمگین، برادر بینا، ستارهی نیمسوز؟
حالا یکی میگوید
هر جا که هست
همین حدودِ آشنا با ماست،
یکی میگوید من خودم دیدم
شبیه کبوتری از بال بید پر زد و بالای آسمان رسید،
و بسیاری هنوز بر این باورند که دیگر تو برای بستن چمدان و خاموشی چراغ
بهانه نخواهی آورد... .
"سیدعلی صالحی"
هدایت شده از ببعی؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه اشک هایی که با این ویدئو ریخته نشد🥲💘
#گوریه
🌞 <<< @babae_asmr >>>🐑
هدایت شده از کیمسوفیا ``
ادبیات: جبران همهی مزخرفاتی که در کتابای دیگه میخونیم.
_در انتظار تو هستم که خود را به من نمیرسانی
روزها و شبهای سختی دارم
همهاش کنار جاده ایستادهام
تمام سایهها فریبم میدهند
تمام عابران دروغ میگویند
مگر میشود زنی را ندیده باشند با پیراهن آبی، موهای شانه کرده، کفشهای سفید، که میرقصد، شعر میخواند و میآید...
مگر میشود زنی را ندیده باشند که نام مرا تکرار میکند و سراغ مرا از عابران نگیرد؟
منتظرم همیشه منتظرم!
"محمود درویش"