_رسیدی بر تنِ آیینه لغزیدند شبنم ها
به خانه با تو برگشتند معصومانه مریم ها
من و آیینه و گل های مریم با تو خندیدیم
سفر کردیم با هم تا چه رؤیاها...چه عالم ها...
چه روز خوب و آرامی...تو می خندی جهان زیباست
هوای خانه هم اصلاً ندارد ابری از غم ها
سلام ای ارضِ موعود! ای طلوعت در جهان من
بهشت تازه ای بعد از گذشتن از جهنم ها
گمم در موج موهایت کمک کن بگذرم بانو
شبیه ناخدایی عاشق از این پیچ ها...خم ها...
شبیه کودکی لال است روح بی گناه من
چرا عاشق شدم؟ از من نپرسید آی آدم ها!
"محمّدسعیدمیرزائی"