"حَیاط پُشتی"
_درختان سیاهی که از اینجا آب می نوشند به کجا چنین شتابانند؟ "سیلویا پلات"
پ.ن:متن کامل داخل لینکه*
هدایت شده از ‹ ملت عشق؛
بیلذت پروانگی، شوقی ندارد زندگی
در پیشِ چشمِ شمعها، ای کاش بیپروا شدن !
_در این حجرههای تاریک روزهایم چه خالی چه ملال...
بیقرار پیش و پس میروم و دنبال پنجره میگردم
گشایشی است اگر بشود یکی باز کنم
پنجرهیی نیست یا من نمییابم
بهتر که نیست
از کجا که نور دردسر دیگری نشود
کی میداند نور چه چیزها را روشن کند ؟"