_همه شب سِجده بر آرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بِمانی...:)"
هدایت شده از 𝖳𝗁𝖾 𝖶𝖺𝗅𝗄𝗂𝗇𝗀 𝖣𝖾𝖺𝖽 *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
━━ ៶៶ 𝐅𝗼𝐫 𝐲𝗼𝐮 ; @galam_bedast
"حَیاط پُشتی"
#چشم_ها
من بفکر غزلی در خور چشمان تو أم
تو ولی چشم به شعر و غزلم میبندی
چشمهایم پر اشک و نفسم واژه ی غم
بی خیالی به نفسهای من و میخندی
من پر از ولوله ی داشتنت هستم و تو
روز و شب فکر سفر از دل بیتاب منی
گشته ای شمع شب غیر,ودر خاطر من
بطن این شام سیه را مه و مهتاب منی
تن مرداب پر از لاله ی وحشی شده است
من ولی خسته ترین رهگذر مردابم
"حَیاط پُشتی"
_اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیشبینیاش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی میکردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد
و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم
فردا دیگر برای قدم زدن نمیآیم.
تنها برو!
"دکتر علی شریعتی"