فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان جالب
🔹 روزی لقمان به پسرش گفت: امروز سه پند به تو میدهم تا کامروا شوی:
اول اینکه سعی کن در زندگی، بهترین غذای جهان را بخور!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخواب!
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانههای جهان زندگی کن!
🔸 پسر لقمان گفت ای پدر! ما خانوادهای بسیار فقیر هستیم؛ من چطور میتوانم این کارها را انجام دهم؟
🔹 لقمان جواب داد: اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری، هر غذایی که میخوری، طعم بهترین غذای جهان را میدهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی، در هر جا که خوابیدهای، احساس میکنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای میگیری و آنگاه بهترین خانههای جهان مال توست.
#کانال_به_سبک_حیات
@hayatt_ir
#عکس_مفهومی
#داستان
مردی، در حالی که به قصرها و خانههای زیبا مینگریست، به دوستش گفت: «وقتی اینهمه اموال را تقسیم میکردند، ما کجا بودیم؟»
رفیقش دست او را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: «وقتی این بیماریها را تقسیم میکردند، ما کجا بودیم؟»
#کانال_به_سبک_حیات
@hayatt_ir
#داستان
گوزنی بر لب آب چشمهای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد، اما شاخهای بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخهایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند، سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد، با خود گفت: دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند، اما شاخهایم که به زیبایی آنها میبالیدم گرفتارم کردند.
چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پلهی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایهی سقوطمان باشد.
#کانال_به_سبک_حیات
@hayatt_ir
#داستان
یک معلم به هر دانش آموزی یک بادکنک داد که باید آن را باد کرده، نام خود را روی آن بنویسد و در راهرو پرتاب کند. سپس معلم تمام بادکنکها را با هم مخلوط کرد.
به دانش آموزان ۵ دقیقه فرصت داده شد تا بادکنک خود را پیدا کنند. در این جستجوی سخت، هیچ کس بادکنک خود را پیدا نکرد.
در این لحظه معلم به دانش آموزان گفت: اولین بادکنک را که پیدا کردید بردارید و به کسی که نامش روی آن نوشته شده بود بدهید.
در عرض ۵ دقیقه، هرکس بادکنک مخصوص به خود را داشت.
معلم به دانش آموزان گفت: این بادکنکها مانند شادی است. اگر هر کس به دنبال خودش باشد، آن را پیدا نخواهد کرد، اما اگر به فکر خوشبختی دیگران باشیم، خوشبختی خود را هم پیدا خواهیم کرد.
پ.ن: فرق بین عالم و عابد همین است، کسی که هم گلیم خودش و هم دیگران از آب بیرون میکشد، خیلی تفاوت دارد با کسی که تنها به فکر گلیم خودش است.
لذّتی را عالِمِ #اهل_فکر از این دنیا میبرد که عابد نخواهد برد و آن رشد دادن دیگران است، گره از کار بقیه باز کردنه و بیمنّت مهربان بودن نسبت به همهٔ مردم است.
#کانال_به_سبک_حیات
https://eitaa.com/joinchat/257032211C09686e5372
#داستان
مردی از خانهاش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانه اش را بفروشد.
دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند: خانهای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاقهای دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع.
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست، در تمام مدت عمرم میخواستم، جایی داشته باشم مثل این خانهای که تو تعریفش را کردی!
خیلی وقتها #نعمت هایی که در اختیار داریم را نمیبینیم، چون به بودنشان عادت کرده ایم، مثل سلامتی، پدر، مادر، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.
قدر داشتههامون رو قبل از آنکه از دست بدیم، بدونیم.
#کانال_به_سبک_حیات
https://eitaa.com/joinchat/257032211C09686e5372